گفت و گو با ایلیا تهمتنی / تصویرگر ، نقاش ، نویسنده

مصائب یک کمال گرای تبعیدی

به قلم احمدرضا دالوند

شروع جدی فعالیت های هنری ایلیا تهمتنی باز می گردد به حدود سال 1373، که حاصل آن تا به امروز حضور در بیش از 40 نمایشگاه انفرادی و گروهی ، انتشار بیش از 15 عنوان کتاب، ساخت 10 فیلم کوتاه و ویدیو و حضور در چندین فستیوال داخلی و خارجی و کسب عناوینی چند و اجرای چندین پرفورمنس بوده است.

شرکت در نمایشگاه های متعدد داخلی و خارجی : گالری سیحون، گالری هما، گالری شیرین، موزه مان هنر نو، گالری مهروا، گالری جورجانی، نارنجستان قوام شیراز، گالری افدستا، گالری فاطیما، گالری گوستو لبنان، گالری دارالفنون کویت، خانه هنرمندان ایران، فرهنگسرای نیاوران،گالری متن اصفهان، گالری بهزاد، گالری وصال، گالری حنا، گالری پنجره، برج میلاد، گالری دنا، موزه هنرهای معاصر تهران و ... و نشر کتاب هایی با عناوین "آی گاو! تو جاودانه خواهی شد."،"آلگرو-اسکیزوفرنی"،در بهشتی که کلاغ نیست"، "کلماطرح"، ماه مهمان چشمان تو بود"،" من عاشقانه انبوه میشوم" و... می توان اشاره کرد . تهمتنی ، همچنین بیش از 20 جلد کتاب با عنوان " سری کتاب های کافه پاره" را منتشر نموده است . از جمله اجراهای پروفورمنس این هنرمند : "خشونت فتنه انگیز" که در شب نشینی سوم اجرا شد و "چای طرح پهلو" که در کارگاه کشف و خلق موزه مان به اجرا در آمد و همچنین "پژ-تابوت های دیواری" که یک تریلوژی بود که به صورت همزمان در مسجدالرضا و موزه مان هنر نو و خانه هنرمندان ایران در سال 1386 به اجرا در آمد و کتابی از آن نیز توسط انتشارات مروارید منتشر شد.

کسب جوایز : جایزه اول از فستیوال تابوردا ی آرژانتین، دیپلم افتخار از جشنواره دائجون کره، جایزه اول از جشنواره بین المللی دانشجویی، دیپلم افتخار از فستیوال قوچ طلایی قبرس، دیپلم افتخار از جایزه ی طراحی پوستر ، زمین سبز(اکسپوی میلان)، دو دوره دیپلم افتخار برای طراحی پوستر از جشنواره بین المللی تئاتر فجر و...

در حال حاضر کتابی با عنوان"مصائب یک کمال گرای تبعیدی" که شامل نزدیک به 500 طرح از طرح های 10 سال گذشته من است را آماده ی نشر دارد و بعد از اتمام تریلوژی "پلاسیبو" که شامل سه مجموعه ی "10 فرمان"، "7 گناه" و" 12 حلقه" است، (مجموعه اول آن در سال گذشته در گالری سیحون به نمایش در آمد) در حال حاضر مشغول کار بر روی مجموعه ای با محوریت موضوعی نمودها و وانمودهاست و در مجاورت آن مشغول به ساخت فیلمی با عنوان "جی-اسپات" که ممکن است در تابستان 96 به پایان برسد .البته چند مجموعه ی دیگر آماده ی نمایش نیز دارد از جمله مجموعه های "برج عاج"، "انسان معلق"،"هویت مخدوش"، "هنر بعد از فلسفه" و...

  • شما به عنوان نقاش ، تصویرگر، کارتونیست ، طراح گرافیک و نویسنده شناخته شده هستید ، برآیند این تجارب را در آثار موسوم به ده فرمان می توان دید. می خواهم بدانم خودتان را بیشتر در کدام یک از این قابلیت ها صاحب تجربه می دانید، و اصلا این جامعیت را چگونه برای یک هنرمند امروزی ارزیابی می کنید؟

به اعتقاد من هنرمند امروز نیازمند شناخت گسترده تری است .او در عین حال که باید به هنرهای مختلف واقف باشد، همچنین باید یک فیلسوف و جامع شناس هم باشد .باید آگاه به جریانات و رویدادهای روز نیز باشد. امروز به سختی می توان یک هنرمند را صرفن نقاش ، مجسمه ساز ، طراح یا تصویرگر نامید .هنرها در یک بی مرزی با خودشان و همچنین زندگی واقع شده اند و هنرمند معاصر برای بیان ایده ی ذهنی اش، شاید هر بار مجبور باشد به استفاده از مدیوم های مختلف. آیا می توان برای مثال دوشان، وارهل ، راشنبرگ، جسپر جونز،آنیش کاپور ، جف کونز ، دیمین هرتز ، تریسی امین و... را صرفا یک نقاش یا مجسمه ساز یا فیلسوف یا ... نامید؟ ... اگر سوژه را نوعی اندیشیدن و گفتمان را نظام های کنترل شده ای برای تولید آگاهی تعریف کنیم مواجه خواهیم شد با گستره ای از گفتمان ها برای بیان سوژه ای که هدف آن تولید معنا خواهد بود لذا درک گسترده تری از زبان ها دست هنرمند را برای بیان مفهوم بازتر خواهد کرد. گاهی، صرف تابلو های نصب شده بر دیوار، برای رسیدن به مفهوم کافی نیست و لازم است همراه شود با یک ویدیو یا یک پرفورمنس یا چیدمان .پیش آمده مفهومی به ذهنم برسد که با نقاشی یا تصویرسازی قابل بروز نیست و لازم است در قالب یک ویدیوی چند دقیقه ای بیان شود و یا به صورت یک چیدمان صوتی و یا یک پرفورمنس و یا یک پوستر و لذا احتیاج دارم به درک و شناخت گفتمان های مختلف.برای نمونه چند سال قبل می خواستم با مفهوم ترس و سوء استفاده ی برخی سیستم های حکومتی از این ویژگی انسانی، کاری را اجرا کنم در ابتدا تلاش کردم تا مفهوم ذهنی ام را در قالب یک نقاشی پیاده کنم اما آنچه در ذهنم می گذشت بروی بوم اتفاق نیافتاد، دوربینم را برداشتم و تلاش کردم در قالب یک ویدیو یا فیلم کوتاه آن را پیاده کنم که باز هم موفقیت آمیز نبود، تلاش برای نوشتن آن چه در ذهنم میگذشت هم به جایی نرسید و در نهایت موقعیتی پیش آمد تا بتوانم در غالب یک پرفورمنسی آنرا ارائه کنم که حاصل آن همان چیزی بود که در جستجوی اش بودم. از طرف دیگر شما برای نمونه کارگردان تئاتری را در نظر بگیرید که با هنر گرافیک آشنا باشد بی شک بروز این شناخت را در اثر نمایشی اش احساس خواهید کرد و یا شاعری که موسیقی را درک میکند به یقین صدای اصوات را در اشعارش خواهیم شنید. و یا سینماگری که ادبیات را می شناسد حتمن حاصل کار او قابل قبول تر خواهد شد و... علاوه بر آن با توجه به اینکه به نوعی در دوران هنر بعد از فلسفه به سر میبریم و بُعد نظری یک اثر اهمیت به سزایی دارد می باید قبول کنیم که هنرمندی موفق تر خواهد بود که سواد بالاتر و شناخت گسترده تری دارد.ما در دوره ای هستیم که بسیاری از اساتید هنری جهان از میان استادان دانشگاهها و فیلسوفان هستند و این اثبات میکند که هنرمند معاصر برای حرکتش علاوه بر توانایی تکنیکی به ایده و سواد چند جانبه نیز نیازمند است .

همچنین ما در زمانه ی پس از پایان هنر به سر می بریم، دیگر دوران مرزها و اصول قطعی و تعصب داشتن بروی حد و حدود هنرها سپری شده است، لذا امروز ما با " حرفه کلی" هنرمند مواجه هستیم . هر چند این نباید باعث سوء تفاهم شود . بی شک این گستردگی کار هنرمند را دشوارتر می کند و او را موظف به درکی عمیق تر خواهد کرد.

  • به نظر می آید مدیوم نقاشی به تنهایی برای انتقال مقصودت کافی نیست . زیرا از نیروی بیانی خط ، پردازش تصویرگرانه ، کمی طنزتصویری، وحتی فضاسازی گرافیکی به طور تؤامان بهره گرفته ای . همه این تمهیدات و به اصطلاح میکس مدیا را به کارگرفته ای برای نقش کردن مفاهیمی کهن ، آنهم در دنیای امروز...

با مرور آثار نقاشی معاصر برای نمونه آثار هنرمندان نئواکسپرسیونیسم آلمان و یا هنرمندان ترانس آوانگارد ایتالیایی و... پی می بریم که در چند دهه ی گذشته نقاشی برای باز یافت جایگاه همیشگی خود مجبور شده تا تغییراتی جدی در خود پدید آورد .باید نقاشی به هنری مفهومی بدل میشد تا جایگاه از دست داده اش را باز میافت و باید به این سوال پاسخ میداد که قرار است چه کاری انجام دهد و چگونه.

هر چند در نهایت مجموعه ی "ده فرمان" نقاشی ست اما برای رسیدن به مفهوم به خودم این اجازه را داده ام که آزادانه از تمام ابزارهای موجود بهره ببرم و از مرزهای قوانین فراروایت فروپاشیده شده ی زیبایی شناسی عبور کنم. برای من ارجاع به اسطوره های کهن و یا داستان های مذهبی، قومی و تاریخی با تمام زیبایی شناسی های موجود در روایتشان در تقابل با بیان کاملن امروزی جذاب است و می تواند من را برای تولید معنا یاری کند . هنر معاصر بازی نشانه هاست، نشانه هایی که گاهی از زمانی دورتر سر میرسد و در همنشینی با موقعیت زمانی نزدیک ترش مفهومی را تولید می کند.

من در آثارم معمولا به دنبال بیان یک روایت معنامند هستم با بیانی دموکراتیک که به قطعی گویی ختم نشود .گاهی لازم میبینم که از نوشتار استفاده کنم یا نشانه های گرافیکی و یا روایتمندی تصویرسازی با طنزی آزار دهنده. در شروع تنها به مفهومی که قرار است بیان کنم می اندیشم نه به زبانی که باید از آن بهره بجویم.خود اثر در مسیر شکل گیری اش می تواند راهنمایی ام کند که چطور پیش بروم .به همین دلیل از قبل برای خودم چارچوب مشخصی را قائل نمی شوم. به اعتقاد من هر تولید هنری کولاژیست از تمام آنچه در ذهنمان تلمبار شده از تجربیات دیداری و شنیداری و ... که در همنشینی تازه ای اثری را شکل می دهد.شاید با نگاهی مثلن مدرنیستی یا قبل از دوران مدرن تابلوهای مجموعه ی 10 فرمان، نقاشی نباشد چرا که از مرزهای نقاشی عدول کرده است اما با قرائتی معاصر نقاشی مفهومیست. یک کلاژ از مفاهیم و نشا نه ای به ظاهر پراکنده که تلاش می کند در نهایت یک مفهوم واحد را بیان کند.

  • هیچ تصویری از آنچه در آسمان و یا بر روی زمین و یا در آب است، نساز و آنها را پرستش ننما " : جز من نباشد ( ده فرمان )... در برداشت نخست به چه چیزی اندیشیدی؟

به معجزه ی خلق شدن! به مرز معجزه آسا بودن اثری و اثری بیهوده و بی اثر. شاید درک من از علت العلل ماهیت وجودی خلق هنری کمی بَدوی باشد! اما نگاه کنجکاوانه ی من همیشه به اولین هنرمندان تاریخ پیدایش انسان بوده یعنی شَمَل ها و دلیل خلق اثری که بر صخره ها و تخته سنگ ها و درون غارها خلق میکردند و همچنین به پیامبرانی که هنرشان را به مرز معجزه رساندند تا ایمان مردمانی را بر انگیزند تا جاودانگی نصیب هنرشان شود.

از سروانتس نویسنده رمان دن کیشوت نقل است در شبی که مشغول نگارش رمانش بوده با اندوه به همسرش که دلیل بی تابی اش را می پرسد، میگوید:"ا ز این وحشتناک تر که شخصیتی که من خلق کردم، دارد به سوی مرگ می رود و من هیچ کاری برایش نمی توانم بکنم! "

و این بیان کننده ی حقیقتیست که من آنرا در مسیر زندگی هنری ام دنبال میکنم، یعنی رساندن اثر به جایی که از خالق خود نیز پیشی بگیرد همان معجزه ی خلق شدن در کمال بی خود شدگی.همان تجربه ی یک شَمَل و ترسیم تصویری که از زمان و مکانی نامعلوم بر دل تخته سنگی سرازیر میشود که شاید خودش هم نداند که سرچشمه ی این تصاویر کجاست! همان جز او نبودن. و رسیدن به نوعی کثرت گراییِ وحدت یافته حتا به قیمت جا ماندن از مدینه ی فاضله و محکوم شدن به دردی مدام.

  • استفاده از آینه در تابلوهایت به چه معنایی است ؟

در مجموعه ی 10 فرمان که اولین بخش از تریلوژی "پلاسیبو" است، به نوعی با پنج لایه مواجه هستیم که در تقابل با یکدیگر لایه های مفهومی اثر را شکل میدهند:

لایه ی اول: پیکره ی اثر است که شامل شخصیت ها و عناصر روایتمندی ست که عهده دار بیانِ بخش اصلی معناست و در واقع نقالان پرده ی نمایش اند، لایه ی دوم: ریختگی رنگی ست که تلاش میکند به شخصیتی کنش گر و مفهوم مند بدل شود و در عین حال شاهد اثر نیز به حساب میاید، لایه سوم: نوشتار است که مخاطب را بیشتر درگیر مفهوم اثر می کند و این مفهوم را به زبانی دیگر(نشانه هایی سیمبولیک) بیان می کند و به نوعی جای بی عنوانی اثر را پر میکند ، لایه ی چهارم: آیکن هایی که در هر 10 تابلو حضور دارند و از قدرت آیکنیک و گرافیکال خود استفاده میکند، جهت ایجاد لایه مفهومی دیگر و لایه ی پنجم: آینه هایی که به صورت دایره های ردیف شده بروی اثر و همچنین در نقش دیواره ی بسته ای که اثر را در خود محبوس میدارد عهده دار به درون کشیدن مخاطب است به میان روایتهایی بیان گر. این آینه ها همچنین ارجاعی می تواند باشد به داروی پلاسیبو که تمام کارآمدی آنها تقویت کردن ایمان است نه چیز دیگر . همچنین مخاطب در مواجه با تابلو، خود ساختگی اش را در تصویری که به نظر تکه تکه شده می بیند و سرنوشت اش و نمود و وانمود اش را در این همنشینی به نظاره مینشیند و در عین حال به نظریه ی "مرحله ی آیینه ای" لاکان نیز اشاره ای دارد .

  • نکته قابل توجه ، در نگاه اول به این تابلوها مواجه شدن با یک واقعه بصری است ، فارغ از اینکه آنها چه می گویند.یعنی در نگاههای اول می توان از آنها حظ بصر برد، و ای بسا همین جذابیت بصری میل به شناخت کلیدهای مفهومی مستتر در اثر را به روی مخاطب باز کند. این یکی از مهم ترین ویژگی آثارت به شمار می آید.

جذابیت بصری اثر، می تواند مخاطب را مجاب کند که زمان بیشتری را در مقابل اثر توقف کند، این زمان بسیار با اهمیت است، چراکه در دنیای امروز، زمان زیادی برای بیان منظورمان نخواهیم داشت . همچنین، اولین مواجهه ی مخاطب، مهمترین قضاوت او را به همراه خواهد داشت. علاوه بر این باید در نظر بگیریم که اصل شُک که یکی از مشخصه های مهم هنر معاصر محسوب میشود، بخش مهمی از آن، بواسطه ی نمود ظاهری ترین لایه های محصول هنری حاصل میشود.

به هر شکل آن چه من در آثارم در پی آن هستم، رسیدن به یک اثر روایتمند و رها شدنِ یک مفهوم و رساندن یک پیغام است که با تمام آن چه در اختیار دارم، جهت تشکیل آن تلاش میکنم و سعی من متقاعد کردن مخاطب است برای انتقال مفهومی که باید به واسطه ی آن، اثر بیان شود، هرچند در این زمان و مکان کار ساده ای نیست، چرا که حجم انبوهی از چشم ها و گوش ها و حس ها در حال پوسیدگی و فساد تدریجی شده اند و حوصله ی دیدن و شنیدن چیزی غیر از هجویات و وانمود های روزمرگی را ندارند ... خلاصه که در این بازار بیهودگی، کاسبی سازندگان اندیشه کساد است! ...

logo-samandehi