بخشی از کتاب هنر چگونه میتواند زندگی شما را دگرگون کند

تحمل اندوه

یکی از کارهای مهم و نامنتظره ای که هنر می تواند برای ما انجام دهد این است که به ما بیاموزد چگونه با موفقیت رنج بکشیم. نقاشی فرناندو پسوا اثر ریچارد سرا را در نظر بگیرید. نوعی درگیری عمیق با غمگین بودن را تشویق می کند. در فضای سالن اطراف تابلو معمولا، همه با شور و هیجان مشغول گفتگو هستند - مشکلتان را با کسی در میان بگذارید و طرف بلافاصله می کوشد راه حلی برای آن بیاید و شما را به نقطه ای روشن تر راهنمایی کند. اثر سرا مشکلات ما را انکار نمی کند؛ نمی گوید سرخوش باش. می گوید اندوه یکی از مواد قرارداد زندگی است. اندازه ی عظیم و تأثیر ماندگار اثر، بیانیه ای بر طبیعی بودن اندوه است. همان گونه که مجسمه ی نلسون در میان میدان ترافالگار لندن، مطمئن است که ما به اهمیت عملیات قهرمانانه ی دریایی معترفیم، همین طور است فرناندو پسوای سرا که به نام شاعر پرتغالی نامگذاری شده که به خوبی با اندوه آشنا بود (آه ای دریای نمکین، چه اندازه از شوری تو، اشک جاری شده از چشمان پرتغالی هاست) و مطمئن است که ما جایگاه واقعی و اندوهگین عواطف سرخورده را می شناسیم. نقاشی به جای تنها ماندن با چنین احوالاتی، آنها را به عنوان مرکز و عوامل جهانی زندگی اعلام می کند.

از آن گذشته نقاشی سرا اندوه را به گونه ای باوقار عرضه می کند. وارد جزئیات نمیشود؛ عامل رنج خاصی را تحلیل نمی کند. در عوض، اندوه را چون حسی عاطفی و همیشه موجود و فراگیر نشان می دهد. به عبارت دیگر، می گوید: «وقتی اندوهگینی در حال تجربه ی والایی هستی که من (این اثر)، نسبت به آن احساس مسئولیت می کنم. احساس غم و ناامیدی تو، نسبت به ناکامی ها و عدم کفایت خودت، تو را به مقامی می رساند که بدانی دیگرانی هم مانند تو دردهای جدی دارند. اندوهت را دور میفکن و آن را ندیده مگیر.»

دستاوردهای هنری بسیاری را می توانیم، به زعم هنرمند، به عنوان اندوه «تعالی بخش» (این واژه در انگلیسی، هم به معنای تعالی بخش است و هم در شیمی به معنای تصعید به کار می رود) ببینیم و پذیرش آن را هم از طرف مخاطبین درک کنیم. معنی تصعید در شیمی به فرایندی گفته می شود که جسم جامدی مستقیم و بدون تبدیل شدن به مایع به گاز تبدیل شود. در هنر، منظور از نصعید با تعالی بخش بودن، اشاره به فرایندهای روانکاوانه ی دگرگونی است که طی آن پایه و تجربه های عادی، به چیزی والا و خوب بدل می شوند - دقیقا حالتی که برخورد هنر و اندوه به وجود می آورد.

بسیاری از چیزهای غم افرا بدتر هم می شوند، زیرا احساس می کنیم تنها ما هستیم که از آنها رنج می بریم. ما مشکلاتمان را تجربه ای نفرین شده می پنداریم، یا وضعیتی که شخصیت ظالم و عقب افتاده ی ما را بروز می دهد. برای یافتن تعالی در برخی از بدترین تجربه هایمان به کمک نیاز داریم و اینجاست که هنر در مقام بیانی اجتماعی به فریادمان می رسد.

هنر می تواند این مزیت بزرگ را به ما بدهد که از طریق آن موقعیت فلاکت بارمان را بررسی کنیم. و این به خصوص در مورد هنرهای متعالی "رمانتیک"، بیشتر صادق است که ستارگان، اقیانوس ها و سلسله کوه های عظیم را مجسم می کنند. این آثار ما را به بی اهمیت بودن خودمان آگاه می کنند، هراسی هیجان انگیز و حسی از حقارت انسان را در مقایسه با جاودانگی ایجاد می کنند و ما را برای روبه رو شدن با مصائب غیر قابل درکی که زندگی هر کس از آن برخوردار است، آماده تر می سازند. از اینجاست که نگرانی ها و ناراحتی های جزئی خنٹی می شوند و باید به عوض آن که مصرانه بکوشیم بر برخی حقارت هایمان سرپوش بگذاریم و بر امتیازهای کم ارزش مان تأکید کنیم، می توانیم با کمک گرفتن از یک اثر هنری، تلاش کنیم این حقارت ها را درک کرده و پوچ بودن بنیادی مان را بپذیریم.

احساس تعالی در زندگی عادی ما، لحظه ای فرار است، حسی که کمابیش تصادفی حادث می شود. در بزرگراه، چشم مان به تابش نور خورشید لابه لای ابرهای باران زای بالای تپه ای در دور دست می افتد: در هواپیمایی، نگاهمان را از پذیرایی داخل آن می گردانیم و متوجه قله های آلپ با چراغ های نفتکش های تنگه ی سنگاپور می کنیم. هنر می تواند لحظات تصادفی و اتفاقی را تداوم ببخشد، چون قادر است وسیله ی مطمئنی برای کمک به درک تجربیات (ما)، در اختیارمان بگذارد و در نتیجه، هرگاه بتوانیم از اندوهمان چشم برداریم، مدام قادریم به آن دسترسی داشته باشیم.

خانه ای برای غم و اندوه

ریچارد سرا، فرناندو پسوا، 8-2007


کسپر دیوید فریدریش، از ترکیب خیره کننده ی صخره ای پر ستیغ، تکه ای از ساحل، افقی روشن، ابرهایی در دوردست و آسمانی رنگ پریده استفاده کرده تا حالت خاصی در ما به وجود آورد. بیائید این حالت را مجسم کنیم: تک و تنها، بعد از شبی بی خوابی، پگاهی، در دماغه ای دورافتاده و خلوت، فقط در مقابل قدرت طبیعت قرار گرفته ایم. جزیره های کوچک صخره ای که مدام در مسیر امواج دریای خاکستری قرار دارند. همانند ترکیب اصلی پشت سرشان چشمگیر و مرکز نوجه هستند. گذر آرام و طولانی زمان، سرانجام روزی آنها را نیز از پای خواهد افکند. نخستین بخش آسمان بی شکل و خالی است، نوعی هیچ بودن سیمین و ناب، ولی بالاتر ابرهایی هستند که نور را در کناره هایشان بازتاب می دهند و بی خیال و گذرا، بی اعتنا نسبت به افکار ما، در حال عبورند.

تنش ها و سرخوردگی های ازدواج من فقط مختص من نیست، اینها بخشی از ساختار کیهان هستند.

کسپر دیوید فریدریش، صخره ی آبی نزدیک ساحل، 1825


نقاشی اشاره ی مستقیمی به رابطه ها، فشارهای روانی یا به هم ریختگی روزانه ی ما ندارد. عملکردش اما، قرار دادن ما در برابر ذهنیتی است، که به شدت نسبت به عظمت زمان و فضا آگاه است. این اثر عبوس است ولی اندوهگین نیست، آرام است اما کلافه نمی کند. در این شرایط ذهنی - یا کمی احساسانی تر بگوئیم شرایط روحی- احساسی پیدا می کنیم که معمولا در برابر هنر به ما دست می دهد، آمادگی بهتر برای دست و پنجه نرم کردن با اندوه خاص و فشرده و چاره ناپذیری که رو به رویمان قرار دارد.


منبع: بخشی از کتاب هنر چگونه میتواند زندگی شما را دگرگون کند

نویسنده: آلن دوباتن، جان آمسترانگ

ترجمه: گلی امامی

logo-samandehi