هنرمندی برای تمام عرصه های هنری

گفتگوی اختصاصی گالری آنلاین با خسرو سینایی


" آینده هنر به آینده اجتماع بستگی دارد؛ اگر جامعه ای سازنده و شکوفا باشد هنر هم سازنده و شکوفا خواهد بود. اگر جامعه ای به سازندگی کمتر فکر کند، در این جامعه هنرمند در راه تلاش و کوشش خود با موانع بسیاری مواجه خواهد شد." این را خسرو سینایی هنرمند معاصر و پیشکسوت کشورمان ضمن تاکید بر اینکه امکان استفاده و ترکیب هنرهای مختلف از جمله موسیقی، ادبیات و هنرهای تجسمی در سینما برایش بسیار هائز اهمیت و جذاب بوده است در گفتگوبا خبرنگار گالری آنلاین بیان کرد.

خسرو سینایی که در عرصه های مختلف هنری از جمله فیلمسازی، هنرهای تجسمی و موسیقی فعالیت داشته است و خود را سینماگر می داند. وی نحوه ورودش به این عرصه را اینگونه بیان می کند:

ورود من به سینما با 99 درصد افرادی که به این عرصه وارد شده اند فرق دارد و شاید به همین علت است که پس از 50 سال فعالیت مداوم در این عرصه هنوز در حاشیه سینمای متداول امروز هستم.

وی در گفتگو با خبرنگار گالر آنلاین رابطه با سابقه فعالیت هنری خود این چنین گفت:

از 12-13 سالگی شروع به شعر گفتن، کردم و حاصل آن اولین مجموعه شعری بود که در سال 1342 به اسم «تاول های لجن» منتشر شد. شروع شاعری بنده کاملا ناخواسته بود زیرا در خانواده ای زاده و بزرگ شدم که 90 درصد آنها پزشک بودند و اینگونه نبود که یک مدل قبلی برای شعر و شاعری داشته باشم، شعر خودش جوشید که در نهایت مجموعه اشعار مذکور را در 22 سالگی منتشر نمودم.

سینایی در رابطه با دوران قبل از ورودش به سینما بیان کرد: دیپلم را در سال 1337 در دبیرستان البرز ایران- به مدیریت آقای مجتهدی که بسیار انسان شریف و ارزشمندی بود- گرفتم. در دبیرستان شعر می سرودم، موسیقی کار می کردم و نقاشی را نزد استاد رضا صمیمی آموزش دیدم. پس از دیپلم برای تحصیل در رشته معماری به اروپا، وین رفتم؛ در این دوران موسیقی را در کنار درس در آکادمی موسیقی و هنرهای نمایشی ادامه می دادم. در حوزه موسیقی یک سال نزد استاد پرویز منصوری و یک سال نزد استادی که مدیریت بخش آکاردئون کنسرت وین را به عهده داشت، آموزش دیدم. پس از اینکه مدتی را به آموزش موسیقی نزد استاد هانس یلینک گذراندم، به مرحله برگزاری کنسرت و تدریس آکاردئون رسیدم؛ البته اجازه تدریس در شهر وین را داشتم.

من با عشق به هنرپیشگی و سینما، وارد آن نشدم

این هنرمند روند ورودش به سینما را اینچنین تعریف کرد: پس از اینکه سه سال مداوم معماری و موسیقی را در کنار هم پیش بردم، به این نتیجه رسیدم که باید یکی را بعنوان فعالیت اصلی انتخاب کنم؛ برای اینکه خانواده ام زیاد شوکه نشوند رشته معماری را انتخاب نمودم. وقتی که در سال چهارم در رشته معماری در حال تحصیل بودم، بدلیل مشکلی که در یکی از پروژه های درسی برایم پیش آمد، استاد بنده را مجبور کرد تا پروژه های درسی را دوباره انجام دهم؛ در این حال همزمان اتفاق جالبی افتاد. منوچهر طیاب فیلمساز قهار ایرانی که از دوستان بنده بود، مرا به بازی در یک فیلم به اسم خودکشی دعوت کرد. من با فضای پشت صحنه آشنا شدم و مجذوب سینما شدم. در آن زمان که اوایل 1960 بود سینما جنبه جدی تری به خود گرفته بود؛ فیلم های موج نوی فرانسه، نئورئالیسم ایتالیا و سینمای اروپای شرقی در آن زمان روی کار آمدند و برای من که همیشه در حال خواندن کتاب و رمان بودم، دیدم که سینما هم می تواند در سطح بالایی از فرهنگ باشد و صرفا آرتیست بازی و بزن بزن نیست.

وی در ادامه ضمن تاکید بر اینکه امکان استفاده و ترکیب هنرهای مختلف از جمله موسیقی، ادبیات و هنرهای تجسمی در سینما برایش بسیار هائز اهمیت و جذاب بوده است، اظهار داشت:

با شوکی که در سال آخر معماری به من وارد شد، آشنایی من با پشت صحنه سینما و روی کار آمدن فیلم های مذکور همه بنده را به این فکر واداشتند که می توانم از سینما به عنوان ابزاری استفاده کنم که در آن همه چیز را با هم ترکیب کنم؛ پس در آزمون ورودی آکادمی موسیقی و هنرهای نمایشی در رشته سینما شرکت کردم. با توجه به رزومه ای که در معماری، موسیقی و شعر داشتم، در میان هشت نفر انتخاب شده از 120 نفر قرار گرفتم. در این دوره در رشته کارگردانی سینما و فیلمنامه نویسی با درجه ممتاز فارغ التحصیل شده و به ایران بازگشتم.

سینایی هدف خود از گفتن این سابقه اش چنین تشریح کرد:

هدف من از گفتن این سابقه، این بود که ببینید من عاشق هنرپیشگی و سینما نبودم و برای من صرفا سینما یک وسیله ای بود که با آن می توانستم اندیشه هایم را ارائه داده و البته امرار معاش کنم. در واقع شعر و موسیقی پایه هایی بودند که از من سینماگر ساختند.

این هنرمند فیلمساز در رابطه با رشته تحصیلی خود در دانشگاه معماری گفت: دانشکده فنی وین بیشتر فضای مهندسی داشت تا هنری- معماری و از این جهت مطابق با ذهنیت من نبود. من معماری را کامل می شناختم، تاریخچه اش را می دانستم و ساختمان خوب و بد را از هم تشخیص می دادم ولی هیچ گاه در این رشته به کار عملی نپرداختم.

وی در ادامه صحبت هایش به خانواده خود و واکنش آنها نسبت به گرایش پسرشان به رشته هنر، اشاره کرد و اذعان داشت:

خانواده ام در رفتن من به سمت هنر مقابله نمی کردند بلکه توصیه می نمودند. مثلا پدرم همیشه می گفت اگر پزشکی بخوانی زندگی ات از امنیت برخوردار خواهد بود. 90 درصد اقوام ما پزشک، دندانپزشک و ... بودند. من زندگی پزشکی را می شناختم ولی وقتی با ژازه تباتبایی آشنا شدم، با وجود او فهمیدم که می توان با هنر هم زندگی کرد. ژازه در تصمیم گیری بعدی من بسیار موثر بود.

خانواده من چندان ثروتمند نبودند ولی زندگی مرفهی داشتیم، پدرم تحصیلات مفصلی در رشته پزشکی در ایران داشت سپس با خرج خودش به فرانسه رفت و در آنجا هم رشته های مختلف پزشکی را تجربه کرد و وقتی به ایران برگشت به دورافتاده ترین نقاط مثل قصر شیرین و بوشهر رفته و به خدمت پرداخت و در نهایت در ساری ساکن شد و تا آخر عمر همانجا ماند.

تصویری از پزشکان خانواده سینایی

فیلم «جزیره رنگین» از 5 امتیاز 4 را در ونکوور گرفت

سینایی در رابطه با سینما گفت: سعی کرده ام در فیلم های خود دروغ نگویم. من همچنین جنبه اقتصادی سینما را رد نمی کنم ولی معتقدم کیفیت فیلم باید آن چیزی باشد که با حفظ جنبه اقتصادی سینما، جنبه فرهنگی و هنری آن لطمه نخورد. مثلا آخرین فیلم من «جزیره رنگین» در ونکوور با دو سالن پر نمایش داده شد و وقتی رای گیری انجام شد، فیلم من از امتیاز 5 عدد 4 را به خود اختصاص داده بود ولی همین فیلم را در سینمای ایران چنان ورشکسته اش کردند که باورنکردنی است، و زمانی هم که با یکی از مسئولین در این رابطه صحبت می کردم، گفت: «تو باید فیلمِ بفروش، بسازی» و این جمله چون خنجری در تن من فرو رفت.

وی افزود: سینما یک ابزار است که می توان از آن به عنوان یک کالای تجاری هم استفاده کرد و پول زیادی هم درآورد ولی وقتی ادعای فرهنگ داشته باشی باید سینمایی هم داشته باشی که بیشتر دغدغه اش فرهنگ باشد.

این فیلمساز اولین سال های ورودش به ایران را اینچنین توصیف می کند:

من در سال 1346 به ایران برگشتم. آن زمان آنچه که به عنوان فیلم فارسی در ایران رایج بود جای ما نبود و ما تنها جایی که می توانستیم سینمای مورد نظر خودمان را دنبال کنیم وزارت فرهنگ و هنر بود که آن هم بیشتر در حوزه مستند فعالیت داشت. بعد از مدتی آقای مهرجویی شروع به ساختم فیلم کرد و با گروهی از بازیگرام مثل عزت الله انتظامی، جمشید مشایخی و علی نصیریان تیمی تشکیل داد و وزارت فرهنگ و هنر راضی شد که سرمایه گذاری کند و نتیجه اش فیلم گاو شد.

وی در رابطه با فیلم زنده باد... خود گفت: در 37 سالگیِ بنده انقلاب و همه چیز به یکباره عوض شد و در این میان با بچه ها توانستیم فیلم زنده باد.... را بسازیم. این فیلم خودش شاخص بود، اولین فیلمی بود که پس از انقلاب در جشنواره بین المللی جایزه برد. فیلم مطابق با شرایط آن زمان بود.

سینایی با اشاره به اینکه فیلمسازی برای من هیچ گاه صرفا برای سرگرم کردن مردم نبوده است، بیان کرد: همیشه به جذاب بودن اثر نمایشی معتقد هستم اما باید ببینیم که با ایجاد این جذابیت چه چیزی را می خواهیم به به ذهن مخاطب منتقل کنیم.

برای ایده و سوژه یابی فیلم نسخه واحدی وجود ندارد

«ایده و سوژه فیلم را هیچ کس نمی تواند بگوید از کجا می آورد، من کتابی با عنوان فیلمسازان بزرگ جهان ترجمه کرده ام که 5 فیلمساز با سبک های کاملا متفاوت را شامل می شود از برگمن گرفته تا دیوید لین. این تفاوت در سبک ها به این علت است که بگویم در کار سینمایی نسخه خاصی وجود ندارد. در رابطه با ایده هم مثلا دیوید لین می گوید برای یکی از صحنه های لارنس در عربستان در فکر بودم که چگونه این صحنه را خلق کنم، در مهمانی بودم که کسی کبریتی روشن کرد و رنگ آن در غروب رنگ خاصی را ارائه داد و من ایده صحنه سازی ام را گرفتم» این را سینایی در رابطه با ایده فیلمسازی مطرح نمود.

وی با اشاره به اینکه در مرحله ای از زندگی باید مسیری را انتخاب کرد، در خصوص مسیر زندگی خود گفت:

آدم در فیلمسازی خیلی لطمه می خورد و افسرده می شود. خیلی ها از من می پرسیدند که آیا دلت می خواست که پزشک شوی؟ همیشه جواب من منفی بود زیرا رشته پزشکی برای من دم دست بود و براحتی می توانستم وارد آن شوم ولی نخواستم. اگر باز هم به دنیا بیایم مسیر فیلمسازی را انتخاب میکنم، با همه‌ی مشقات آن، با همه‌ی حسرت های آن چیزهایی که نتوانستم بسازم.

من فیلمسازی را عاشقانه دوست دارم و وقتی مشغول آن هستم، زنده می شوم.

این هنرمند در رابطه با نگرشش نسبت به آینده هنر در ایران گفت:

آینده هنر به آینده اجتماع بستگی دارد اگر جامعه ای سازنده و شکوفا باشد هنر هم سازنده و شکوفا خواهد بود؛ اگر جامعه ای به سازندگی کمتر فکر کند، در این جامعه هنرمند در راه تلاش و کوشش خود با موانع بسیاری مواجه خواهد شد. بالاترین نیاز جامعه ما توسعه و شکوفایی علی الخصوص در حوزه فرهنگ و هنر است. دغدغه ام این است که با خرج خیلی کم در مورد مناطق مختلف ایران فیلم بسازم و هدفم در این راستا این است که مردم جغرافیای مملکت خود را بشناسند و با فرهنگ های مختلف سرزمین خود آشنا شوند.

تهیه و تنظیم : مریم محمد زاده

ویژه‌برنامه «مثل یک قصه» با همکاری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، موزه سینما، موزه موسیقی، مؤسسه فرهنگی هنری آوانگار صوتی، سازمان زیباسازی شهر تهران در باغ موزه هنر ایرانی به نشانی: خیابان ولی‌عصر، بالاتر از چهارراه پارک وی، خیابان شهید فیاضی(فرشته)، انتهای خیابان بوسنی و هرزگوین، سه راه دکتر حسابی برگزار شده است و علاقه مندان میتوانند طبق جدولی که در زیر آمده است جهت مشاهده آثار استاد سینایی به باغ موزه هنر ایرانی مراجعه نمایند.


در استیتمنت این برنامه آمده است:

من با هنر خوشبخت زندگی کردم.

تا جائی که می دانم نیاکانم از دو سوی پدر و مادر، پزشک بودند؛ اما از حدود سال اول دبیرستان، راه دیگری در زندگیم شکل گرفت. ناخواسته اشعاری خام در ذهنم جرقه می زد. شب ها کاغذ و مدادی زیر بالشم می گذاشتم؛ نیمه شب از خواب می پریدم و شعری را می نوشتم. هم زمان به آموختن آکاردئون؛ که ساز مورد علاقه جوانان آن دوران بود، پرداختم. به نسبت آن زمان نوازنده خوبی شدم و یکی دو بار هم در تلویزیون که تازه افتتاح شده بود، تکنوازی کردم.

به دبیرستان البرز می رفتم و شاگرد خوبی بودم. در سال ۱۳۳۷ که دیپلم گرفتم؛ برای ادامه تحصیل در رشته های معماری و موسیقی به وین (اتریش) رفتم، و هم زمان به تحصیل در این دو رشته پرداختم. از طرفی مسائل فنی رشته معماری چندان با روحیه ام سازگار نبود، و از طرف دیگر باعث می شد تا نتوانم آنچنان که باید بر آموختن آهنگسازی متمرکز شوم.

در همان سال ها سینما که پیش از آن برایم فقط جنبه سرگرمی داشت؛ تحولی متفاوت می یافت. سینمای اروپای شرقی، نئورئالیسم ایتالیا، و موج نوی فرانسه، آن را به مرزهای هنر نزدیک تر، و توجهم را به خود جلب می کرد.

در فضای سرد و خاکستری آن سال های وین- شعر مدام در ذهنم می جوشید و می نوشتم؛ تا در سال ۱۳۴۲، اولین مجموعه شعرم "تاول های لجن"، توسط گالری هنر جدید تهران چاپ شد.

پس از سه سال تحصیل در رشته آهنگسازی و چهار سال در رشته معماری، هر دو را رها کردم؛ در امتحان ورودی رشته سینما، یکی از هشت نفری بودم که از میان صد و بیست داوطلب پذیرفته شدند. پس از پایان دوره چهارساله رشته سینما، در رشته های کارگردانی و فیلمنامه نویسی شاگرد اول شدم و جایزه نقدی آکادمی موسیقی و هنرهای نمایشی وین را دریافت کردم.

طی همه سال های تحصیل در وین؛ آموختن آکاردئون را به طور خصوصی نزد استاد آکاردئون کنسرواتوار وین ادامه می دادم؛ تا جائی که در کنسرت های مختلف کنسرواتوار، در شهرهای اتریش شرکت می کردم؛ و شاید تنها ایرانی باشم که در ۶ نوامبر ۱۹۶۵ میلادی؛ در سالن موتزارت کاخ کنسرت شهر وین، به عنوان تکنواز آکاردئون کلاسیک، قطعاتی را اجرا کردم؛ و در پایان به طور رسمی دوران دو ساله تدریس تئوری موسیقی و آکاردئون را در کنسرواتوار با درجه ممتاز به پایان رساندم.

در همه آن سال ها گرچه از فضای ادبی ایران دورمانده بودم؛ اما شعر همیشه با من بود؛ برایم تبدیل به زمزمه های کنج اتاق شده بود، و کمتر آن را در جائی مطرح می کردم.

در ۱۳۴۶ که به ایران بازگشتم، تصمیم گرفتم فقط فیلمساز باشم. طی پنجاه سال فیلمنامه هایم را نوشتم، کارگردانی کردم، برای بسیاری از فیلم هایم موسیقی ساختم، تدوین کردم، تدریس کردم .... و بالاخره پست و بلند این حرفه سخت ولی بسیار جذاب را تجربه کردم!.

فیلمسازی برایم ابزاری برای بیان اندیشه هایم شد؛ نه برای پروار شدن داشته هایم!!.

آکاردئون به فراموشی سپرده شد و همیشه جای خالی آن را در زندگیم احساس می کنم؛ اما شعر، هنوز و همیشه با من است و طی سال های اخیر دو مجموعه شعر و یک سی دی شعر و موسیقی را، به عنوان یادگاری از آنچه که زندگیم را پر بار کرد، به علاقمندان تقدیم کرده ام!

آری! من با هنرها خوشبخت زندگی کردم؛ و سینما برایم ابزاری بود که با آن می توانستم، آنچه را که از ادبیات، موسیقی و هنرهای تجسمی آموخته بودم، در یکدیگر ادغام و تجربه کنم. هرگز شیفته شهرت های آنچنانی و ثروت های خیالی آن نبودم. سینما برایم نه فقط یک حرفه بلکه نوعی زندگی شد. برایم مهم بود که آنچه را که می سازم باور کنم و معتقد شدم که هنر اگر از جان بجوشد؛ ابزار کارآمدیست برای زیباتر کردن زندگی!

اگر اینکاره باشی، همه پست و بلند راه هنر را می پذیری؛ به دنبال صدرنشینی و مقام نیستی؛ و خوشبخت ترین لحظه های عمرت، زمانیست که اثری را خلق می کنی و به حقارت آن ها که آگاهانه سد راه خلق آثارت می شوند پوزخند می زنی!

زمانی در افکارم به آن ها که زیبائی ها و اصالت های زندگی را فدای راه هنر می کنند گفتم:

"بر اسب سرنوشت

یک عمر تاختیم!

و در شتاب رسیدن

آواز پرندگان را

لطافت باران را

و برگ سبز درختان را

نشنیده و ندیده باختیم!!"

نه!، من چنین نکردم. هنر برایم دغدغه شهرت و ثروت و محبوبیت نبود؛ دستمایه زیباتر زندگی کردن بود. با هنر تا نفسی بر می آید، فکر می کنی که هنوز شاهکارت را خلق نکرده ای؛ و وقتی که چشمانت را برای آخرین بار می بندی؛ احساس می کنی که در حد استعداد و توانت برای ساختن –جهانی بهتر و زیباتر کوشیده ای!؛ و نام این احساس "خوشبختی" است.

خسرو سینایی


جدول نمایش فیلم های رویداد " مثل یک قصه"

۸ جلسه در دو هفته

هفته اول

فیلم ها

سانس دوم

فیلم ها

سانس اول

روز

زنده باد...

ساعت ۳۰/۱۹ تا ۳۰/۲۱

شرح حال

سردی آهن

حاج مصورالملکی

حسین یاوری

آن سوی هیاهو

ساعت ۱۷ تا ۱۹

سه شنبه ۶ شهریور

هیولای درون

ساعت ۳۰/۱۹ تا ۳۰/۲۱

قصه کوتاهی چند هزار ساله

سفر به تاریخ

ابرشهر پیر

ساعت ۱۷ تا ۱۹

چهارشنبه ۷ شهریور

مرثیه گمشده

ساعت ۳۰/۱۹ تا ۳۰/۲۱

تهران امروز، تصاویر یک شهر ۱۳۵۶

ساعت ۱۷ تا ۱۹

پنج شنبه ۸ شهریور

کوچه پاییز

ساعت ۳۰/۱۹ تا ۳۰/۲۱

گیزلا

میان سایه و نور

عبور از نمی دانم

ساعت ۱۷ تا ۱۹

جمعه ۹ شهریور


هفته دوم

فیلم ها

سانس دوم

فیلم ها

سانس اول

روز

گفت و گو با سایه

ساعت ۳۰/۱۹ تا ۳۰/۲۱

فعل مجهول

فرار

خط خوردگی

ساعت ۱۷ تا ۱۹

دو شنبه ۱۲ شهریور

در کوچه های عشق

ساعت ۳۰/۱۹ تا ۳۰/۲۱

ماهیگیری

پسر، پدر و مادر

سرگردانی بچه ها

ساعت ۱۷ تا ۱۹

سه شنبه ۱۳ شهریور

عروس آتش

ساعت ۳۰/۱۹ تا ۳۰/۲۱

آخرین حلقه زنجیر

سر مرز

دستگاه

ساعت ۱۷ تا ۱۹

چهار شنبه ۱۴ شهریور

جزیره رنگین

ساعت ۳۰/۱۹ تا ۳۰/۲۱

نقاشی مدرن ایران ۱۳۵۶

گواهان تاریخ

راویان تاریخ

ساعت ۱۷ تا ۱۹

پنج شنبه ۱۵ شهریور



در ادامه رزومه تحصیلی، کاری و هنری این هنرمند پیشکسوت آورده شده است:

خسرو سینایی متولد ۱۳۱۹ در ساری

- فارغ التحصیل دبیرستان البرز تهران ۱۳۳۷

- چهار سال تحصیل در رشته معماری (دانشکده فنی وین، اتریش) ۱۹۶۳-۱۹۵۹

- سه سال تحصیل آهنگسازی، همزمان با معماری (آکادمی موسیقی و هنرهای نمایشی وین، اتریش) استاد اصلی، پروفسور هانس یلینک ۱۹۶۲-۱۹۵۹

-­ نه­ سال یادگیری خصوصی ساز آکاردئون، نزد پروفسور ویکتور وینکل باور سرپرست بخش آکاردئون در کنسرواتوار وین، ۱۹۶۷-۱۹۵۸

- فارغ التحصیل رشته تعلیم و تربیت موسیقی (ساز تخصصی آکاردئون)، از کنسرواتوار موسیقی وین، با درجه ممتاز، ۱۹۶۶

- شرکت در امتحان ورودی رشته سینما در آکادمی موسیقی و هنرهای نمایشی وین (یکی از ۸ نفر داوطلب پذیرفته شده از میان ۱۲۰ شرکت­کننده) ۱۹۶۳

- فارغ التحصیل کارگردانی سینما و تلویزیون (رشته اصلی) و فیلمنامه­نویسی (رشته جنبی) از آکادمی موسیقی و هنرهای نمایشی وین، اتریش با دو درجه ممتاز ۱۹۶۷

- بازگشت به ایران و فعالیت در وزارت فرهنگ و هنر ۱۳۵۱-۱۳۴۶

- فعالیت در تلویزیون ملی ایران ۱۳۵۴-۱۳۵۱

- فعالیت به عنوان سینماگر مستقل تاکنون-۱۳۵۴

- فعالیت حرفه ای در زمینه تهیه­کنندگی، فیلمنامه­نویسی، کارگردانی وآهنگسازی

فعالیت های آموزشی

- تدریس در دانشکده­های مختلف در رشته­های­:­کارگردانی­سینما، فیلمنامه­نویسی،­ سینمای­مستند، موسیقی فیلم. (دانشکده هنرهای دراماتیک، دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران، دانشگاه هنر و ...) ۱۳۷۱-۱۳۴۶

- تدریس در سمینارها و کارگاه­های آموزشی کوتاه مدت در شهرهای مختلف ایران

- ساخت بیش از صد فیلم از سال ۱۳۴۵ تاکنون که مطرح ترین آن­ها به شرح زیر است:

فیلم داستانی­کوتاه :(فیلمنامه نویس و کارگردان)

ماهیگیری­۱۳۴۵/ پسر، پدر و مادر­۱۳۴۹/ فعل مجهول­۱۳۴۹/ سرگردانی بچه­ها میان فرامین خدا و رفتار­ما­

۱۳۵۱/ خط خوردگی­۱۳۵۶/ فرار­۱۳۵۳/ خانواده ایرانی­۱۳۵۶/ ده صحنه تا اخراج­۱۳۵۸/

فیلم مستند کوتاه: (فیلمنامه نویس و کارگردان)

آوائی­که­ عتیقه می­شود­۱۳۴۶/ بیست و پنج سال هنر ایران­۱۳۴۷/ آن سوی هیاهو ۸-۱۳۴۷/ یک سرزمین،­یک روز، یک­راه­۱۳۴۸/ پرستش­۱۳۴۹/ سردی­آهن­۱۳۴۹/ ­زن­دیروز،­ زن­امروز­۱۳۵۶/ ­نقاشی­مدرن­ایران­۱۳۵۶/­آخرین حلقه­زنجیر­۱۳۷۰/ به­کوه­مهربان­بیندیش­۱۳۷۲/ قصه­کوتاهی­چند­هزار­ساله۱۳۷۲/گواهان­تاریخ­۱۳۸۶/ راویان تاریخ­۱۳۸۸/ طرح برنده­۱۳۸۳/ سفر به تاریخ­۱۳۶۴/ ابر­شهر پیر­۱۳۶۴/ سرمرز­۱۳۷۰

انیمیشن و تجربی:

شرح حال­۱۳۴۷/ دو راه حل یک مشکل­(نقاشی متحرک)۱۳۵۲/ شاید اگر ...(عروسکی)­۱۳۵۳

فیلم پرتره­ها: (فیلمنامه نویس و کارگردان)

حاج مصورالملکی­۱۳۵۱/ حسین­یاوری­۱۳۵۲/ جناب دماوندی­۱۳۵۳/ گیزلا­۱۳۷۲/ کوچه­پائیز­(مستند داستانی بلند­۱۳۷۵/ آوازهای سکوت­۱۳۸۴/ میان سایه و نور۱۳۸۱/ عبور از نمی­دانم­۱۳۸۱/ گفت­و­گو با سایه (مستند داستانی بلند)­۱۳۸۴

مستندهای بلند: (فیلمنامه نویس و کارگردان و آهنگ ساز)

مرثیه گمشده­۱۳۶۲-۱۳۴۹/ تهران امروز، تصاویر یک شهر­۱۳۵۶

فیلم­های داستانی سینمایی : (فیلمنامه نویس و کارگردان و آهنگ ساز)

زنده باد..­۱۳۵۸/ هیولای درون­۱۳۶۲/ یار در خانه و­..۱۳۶۴/ درکوچه­های عشق­۱۳۶۹/ عروس­آتش۱۳۷۹/ مثل یک قصه­۱۳۸۴

تعدادی از جوایز سینمایی:

- جایزه فارغ­التحصیلی آکادمی موسیقی و هنرهای نمایشی (وین-اتریش) به فیلم ماهیگیری­۱۳۴۶

- دیپلم افتخار هیئت داوران بین­المللی در دومین جشنواره فیلم­های کودکان و نوجوانان، تهران­۱۳۴۷، برای فیلم آن سوی هیاهو

- مجسمه شهر فرنگ آرشیو فیلم ایران برای فیلم آن سوی هیاهو ۱۳۴۷

-گلدان بلورین، انجمن مبارزان ضد فاشیزم به فیلم سینمایی زنده باد... در جشنواره بین­المللی فیلم در کارلوی واری ۱۹۸۰، چکسلواکی

- جایزه بهترین کارگردانی به فیلم سینمایی هیولای درون در دومین جشنواره فیلم فجر تهران (جایزه بهترین فیلمبرداری نیز به آقای اسمعیل امامی در همین فیلم تعلق گرفت ۱۳۶۳

- نمایش فیلم سینمایی در کوچه­های عشق در بخش نگاه ویژه جشنواره بین­المللی فیلم کن در سال­۱۳۷۱/ ۱۹۹۱

- جایزه بهترین فیلمنامه به فیلم عروس آتش در جشنواره فیلم فجر تهران ۱۳۷۹

- جوایز فیلم منتخب منتقدین فیلم و همچنین فیلم منتخب تماشاگران به فیلم عروس آتش ۱۳۷۹

- جایزه انجمن بین­المللی منتقدان فیلم (فیبرشی) به فیلم عروس آتش در جشنواره بین­المللی فیلم کارلوی واری جمهوری چک. (در همین جشنواره آقای حمید فرخ نژاد به طور مشترک جایزه بهترین بازیگر مرد را گرفت ۱۳۷۹/ و جوائز متعدد دیگر برای این فیلم

- نشان صلیب شوالیه جمهوری لهستان از ریاست جمهوری لهستان ۲۰۰۸

- نشان هنرمند با افتخار GLORIA-ARTIS از وزارت فرهنگ جمهوری لهستان ۲۰۱۰ (هر دو نشان برای فیلم مستند مرثیه گمشده)

- جوائز متعدد دیگر برای فیلم هایی چون :

نامه ها و کوچه پائیز (کتاب زرین) از جشنواره­های رشد ایران.

جایزه بهترین فیلم صنعتی از جشنواه فیلم­های صنعتی برای فیلم آخرین حلقه زنجیر ۱۳۸۴ ایران و غیره..

داوری:

- ریاست و عضویت در هیئت­های داوری جشنواره­های فیلم داخلی و بین­المللی

فیلمنامه­های منتشر شده:

- صورتگران عصر خون ۱۳۸۱

- سپید جامه ۱۳۸۲

- عروس آتش ۱۳۸۳

ترجمه­های منتشر شده:

- سینمای بعد از کمونیسم (ترجمه مقالات انگلیسی ۱۳۷۷)

- فیلمسازان بزرگ جهان (انتخاب و ترجمه از متن انگلیسی ۱۳۸۸)

- سیاحت و ماجراهای من در ایران نوشته آرمین و مبری ترجمه از متن آلمانی (آماده چاپ)

- جلوه­های ویژه تصویری در سینما و تلویزیون ترجمه از انگلیسی ۱۳۶۷

مجموعه شعرهای منتشر شده:

- تاول های لجن، ناشر: گالری هنر جدید ، محصول سال ۱۳۴۲

- ترانه شاپرک­های سفید، ناشر: نشر امرود ، محصول سال۱۳۹۱

- اتاق صورتی، ناشر: نشر امرود ، محصول سال ۱۳۹۴

آثار موسیقایی:

الف) ساخت و اجرای موسیقی فیلم­های:

من ایران را دوست دارم/هیولای درون/ یار در خانه و.../ درکوچه­های عشق/ سفر به تاریخ/ ابرشهرپیر/ آخرین حلقه زنجیر/ قصه کوتاهی چند هزار ساله/ تهران امروز، تصاویر یک شهر/ مرثیه گمشده / گیزلا/ میان سایه و نور / آوازهای سکوت/ عروس آتش / مثل یک قصه

ب) موسیقی نوار قصه سپیده می دمد بر اساس ۲۶ شعر از خانم پروین دولت آبادی (منتشر نشده)

ج) آلبوم صوتی یادگاری براساس ۲۷ شعر انتخابی از مجموعه شعرهای خسرو سینایی منتشر شده توسط موسسه نوین کتاب گویا.


logo-samandehi