دلایل کمتر پرداختن نقاشان به داستانهای ایرانی
گفتگوی علی فرامرزی؛ نقاش و پژوهشگر با روزنامه ابتکار
لیلی و مجنون، شاهنامه فردوسی، حکایتهای گلستان و بوستان سعدی، داستانهای عبید زاکانی و... ادبیات ما گنجینهای از قصههای جذاب بسیار است، قصههایی که خواندن هر کدام از آنها تصاویر مختلفی را در ذهن خواننده تداعی میکند. بعضی از نقاشان در طول تاریخ از این پتانسیل برای خلق آثار خود استفاده کردهاند که البته امروز کمتر شناخته شدهاند. اما چرا امروز نقاشان بسیار کمتر از گذشته از این داستانها ایده میگیرند؟
مشهورترین اقتباس از داستانهای ایرانی مربوط است به شاهنامه فردوسی که خودش گنجینهای است از داستانهای بسیار. در طول قرنها نقاشان بسیاری این شاهنامه را به دستور پادشاهان به تصویر کشیدهاند که مشهورترین آنها شاهنامه طهماسبی است که نقاشان بسیاری برای خلق آن با هم همکاری کردهاند. داستان لیلی و مجنون هم بارها و بارها الهامبخش نقاشان و تصویرگران بوده است. گرچه در گذشته بیشتر نقاشان به حکم حکمرانان کشیده میشد اما در پس از گذشت آن دوران، همچنان نقاشان با میل و علاقه شخصی از این داستانها برای کشیدن آثارشان استفاده میکردند و آن داستان را از نگاه خود میکشیدند. گرچه امروز هم همچنان شاهد استفاده نقاشان از برخی داستانها هستیم اما این اقتباس بیشتر به همان داستانهای تکراری گذشته بازمیگردد تا داستانهایی که کمتر به آنها در این حوزه پرداخته شده است. با علی فرامرزی، نقاش، در این زمینه گفتوگو کردهایم.
چرا نقاشان امروز کمتر از پتانسیلی که در ادبیات کهن ایران وجود دارد برای خلق آثارشان استفاده میکنند؟
چندین دلیل در این مورد وجود دارد. امروز مردم کمتر مطالعه میکنند، چه نقاش چه فعال در هر عرصه دیگر. در کشورهایی که مشکلات زیادند، آمار مطالعه پایینتر است. از سویی مردم کمتر به گذشته تاریخی و فرهنگ خودشان به صورت عمیق و متفکرانه رجوع میکنند. امروز آنقدر موضوعات حادتر و به روزتری وجود دارد که کمتر افراد تمایلی به کتاب خواندن دارند. همچنین امروز فرهنگ در طول شبانهروز بیشتر از راه تصویر منتقل میشود تا کلمه، بنابراین طبیعی است که داستانهای کمتری مطالعه شود. شاید دلیل دیگر این باشد که در شرایط امروز، هنرمندان فکر میکنند جامعه کمتر با داستانهای گذشته یا ادبیات اساطیری به نسبت مسائلی که جامعه با آنها سروکار دارد، ارتباط برقرار میکند.
اگر نقاشان از داستانهای کهن در نقاشیهای خود الهام بگیرند، ممکن است بتوانند کمی جامعه را از دغدغههای روزمره دور و روان جامعه را آرام کنند؟
البته میشود اما مسئله این است که آنچه نقاش میکشد یکسوی ماجرا است. باید دید که آیا بیننده هم علاقهای به دیدن این نوع نقاشی و ارتباط برقرار کردن با آنها دارد یا خیر. به طور کلی در دنیا درصد نقاشیهای روایی که داستانی را روایت میکند، به نسبت 200-300 سال پیش پایینتر آمده است. در آن سالها چون ارتباطات تصویری به صورت فیلم، ویدئو، عکس، انیمیشن و ... نبوده است، مردم بیشتر به روایت علاقه داشتند. امروز نقاشیهای روایی درصد بسیار کمی از کل نقاشیهای دنیا دارد چون وسایل پیشرفتهتری برای ارتباطات تصویری وجود دارد که بسیار راحتتر و سادهتر در دسترس هستند. بنابراین نقاش کمتر به این موضوعات میپردازد.
در طول قرنها نقاشیهای بسیاری به داستانهای ادبی ایرانی پرداختهاند. اما مخاطب امروز چندان از آنها اطلاع ندارد و کمتر آنها را دیده است. این موارد تنها به داستانهای شاهنامه یا لیلی مجنون منحصر شدهاند. دلیل این اتفاق چیست؟
نقاشیهایی که درباره شاهنامه یا داستانهای کهن وجود دارند، بیشتر به صورت مینیاتور کشیده شدهاند. امروز مراجعه به هنر مینیاتور به عنوان یک نقاشی عمومی و عام در جامعه بسیار کم شده است. در نتیجه مردم کمتر به این نقاشیها مراجعه میکنند. حتی شاید مردم این روزها به نسبت گذشته کمتر شاهنامه بخوانند. با وجود حرکت در انیمیشن، مراجعه به تصویرهای روایی کمتر خواهد بود و این یک اتفاق طبیعی است.
کمتر دیده شدن نقاشیهای گذشتگان و ناآشنایی مردم با آنها چه تاثیری در فرهنگ تصویری جامعه خواهد داشت؟
همه چیز باید جایگاه خودش را داشته باشد. همین امروز در کشورهایی مانند ژاپن، داستانهای مصور بسیار طرفدار دارند. بخشی از این اتفاق به فرهنگ جامعه مربوط است ولی بخشی از آن به آسودگی خیال جامعه بازمیگردد. زمانی که جامعه دچار استرس و درگیریهای روزمره باشد، طبیعتا فرصت، مجال و فراغت ذهنی به شدت پایین میآید و به دنبال آن داستانهای کهن بیشتر به شکل انیمیشن و فیلم جذابیت خواهند داشت تا نقاشی.
استفاده نقاشان از داستانهای کهن که مردم با آنها قرابت بیشتری دارند چقدر در ارتباط برقرار کردن آنها با آثار نقاشی موثر خواهد بود؟
این نوع الهام گرفتن تاثیر بسیار زیادی در ارتباط آسانتر مخاطب با اثر دارد. اگر فردی بتواند این کار را بهخوبی انجام دهد، بهطوری که اثر جذابیتهای خودش را از دست ندهد و تشابهسازی و سمبلسازی از طریق ادبیات صورت بگیرد، کار بسیار بزرگی کرده است. یکی از مشکلات فعلی ما گسست فرهنگی است. ما درگیر گسستی فرهنگی با گذشته هستیم. علیرغم آنکه بسیار علاقهمندیم که به سنتها وابسته باشیم، با فرهنگ خود دچار بیگانگی شدهایم. یکی از مشکلات سرزمینهای ایلیاتی مثل ما گسستهای تاریخی است. ما کمتر به تاریخ گذشته رجوع میکنیم. این اتفاق شامل بخش فرهنگی نیز میشود. این گسستها باعث میشود ما کمتر بتوانیم از سمبلسازی و المانهای گذشته برای امروز استفاده کنیم. بسیاری از سمبلهای موجود در داستانهای کهن ما توانایی الگو گرفتن در شرایط حاضر را دارند اما مسائل روزمره طوری یقه همه را گرفته است که باعث شده تا کمتر شاهد چنین اتفاقاتی باشیم. مطالعه کردن و پرداختن به این موضوعات نیازمند وجود فراغت و آسودگی خاطر است.
فاطمه امینالرعایا