نگاهی به «برج آزادی» تهران از دریچه هنرهای تجسمی
سمبل تاریخ و هنر ایران معاصر
به قلم: علی فرامرزی
اخیرا گروهی از اعضای موسسه پیشكسوتان در حوزه هنرهای تجسمی برای بازدید از مجموعه برج آزادی و توضیحات مفصلی كه در پی آن به عمل آمد به رغم آنكه این معماری در حیطه تخصصی اینجانب نبود بر آن شدم كه نكاتی را از زاویه یك هنرمند در خصوص برج آزادی بیان كنم.
به گمان من برج آزادی كه قبل از انقلاب به نام شهیاد نامیده میشد دارای ویژگیهایی است كه از جهاتی آن را از سایر برجهای معروف دنیا كه در بسیاری از نقاط پایتختهای كشورها ، یا شهرهای بزرگ ساخته شده است حتی برج میلاد ساخته شده در تهران بعد از سالهای 57 متمایز و برجسته مینماید. معمولا مهمترین ویژگی سایر بناهای تحت این نام یكی نو بودن، مشابه نداشتن و توجه ویژه به ساختار آنها به لحاظ معماری است و اكثرا جنبههای فرهنگی و سمبولیكی طراحی و فرم نهفته شده در ساختار چندان مورد توجه قرار نگرفته و بیشتر عنصر بلندی و كاربردی مورد نظر بوده است. برج آزادی از این جهت باید گفت تفاوتی ماهوی با آنها دارد چراكه سازهای است فرهنگی، هنری و سمبولیكی كه صرف نظر از امكانات فیزیك در نظر گرفته شده در داخل بنا ، یا فضای خود میدان به خاطر طراحی خود سازه و عناصر معماری سمبولیكی به كار رفته در آن باید گفت یادبودی است كه عناصر تاریخی و هنری این سرزمین را حمل میكند و سعی در جاودانه كردن آنها دارد و چنانكه دیده میشود، بحث بلندی و ارتفاع چندان مورد توجه نیست و طراح تلاش كرده با استفاده از معماری دورههای مختلف تاریخی، فرهنگی و هنری، جهانبینی ایرانی آن را چون روحی دمیده شده در دل ماده، فرم خود راسامان دهد و روح هویت ایرانی را جاودان كند.
هدف از این نوشتار پرداختن به بنایی است كه امروزه آن را به عنوان نماد تهران، سمبل ایران معاصر و یادآور انقلاب 57 میدانند و بر آن نام یكی از 3 خواسته مردم در آن سالهای جوشش انقلابی یعنی «آزادی» را نهادهاند؛ اما بدون نگاهی اجمالی به بستر فرهنگی و اجتماعی ساخت و برآمدن این سازه، پرداختن به برجی چنین سمبولیك صرفا میتواند شرح و توضیح امكانات تفریحی ، یا كاربردی یك بنا باشد كه در جای خود به آن هم خواهیم پرداخت.
دهه 40 در تاریخ فرهنگی و هنری را یكی از خاصترین و پرتناقضترین مقاطع تاریخی ایران معاصر میتوان نامید، مقطعی كه در آن بسیاری از اتفاقات هنری، فرهنگی و اقتصادی بروز كرد و انتقادات و اعتراضاتی نیز همزمان با آن به تدریج پا گرفت و توانست تاریخ بعد از خود را نیز تحت تاثیر قرار دهد و بر آن سایه بگستراند و حتی تا حدودی خود را تنها به دهه 40 تا50 محدود نكند و پایه بسیاری از حركتهای بعد از انقلاب را هم در عرصههای هنری- فرهنگی بنا نهد و متاثر كند. دورهای كه تناقضات نهفته در دل آن و چند وجهی بودن عناصر تشكیل دهندهاش هر جستوجوگری صرفنظر از اینكه از چه منظری به آن بنگرد را به عدم قطعیت در نتیجهگیری صددرصدی خود وامیدارد كه از آن جمله باید در نظر داشت اتفاقات سال42 و پیامدهای دامنهدار آن را.
وضعیت اقتصادی برآمده از سالهای 41 تا50 و تجربه رشد غیرتورمی در جهان اقتصاد برای اولین باردر ایران كه بخشی از آن به دلیل رشد روزافزون درآمد نفتی نیز بود(اما نكته عجیب آنكه بنا بر نظر كارشناسان اجتماعی و اقتصادی به دلیل خودكامگی روزافزون شاه و عدم توجه به گفتههای كارشناسان اقتصادی در 6 ساله منتهی به انقلاب، ایران بدترین دوره اقتصادی خود را طی میكند).
گسترده شدن و افزایش طبقه متوسط شهری برخاسته از رشد اقتصادی صنعتی كشور در آن دوره به همراه حس ماندگاری سرایت كرده از ثبات مالی، آشنایی بیشتر ایرانیان با جهان غرب، چپگرایی و عدالتطلبی جهانی كه تاثیر خود را به تدریج بر طرز فكر جوانان همه كشورهای جهان از جمله این لایه درحال تكثیر ایران نمایان میكرد و باعث نگاهی به درون و خودداشتهها شد، همه و همه اتفاقاتی را در عرصههای مختلف اجتماعی، فرهنگی و هنری به وجود آورده بود كه بهترین كلمه برای آن شرایط، ثبات همراه «تضادوتناقض» است. بسیاری از مراكز فرهنگی در این مقطع تاریخی تاسیس شدهاند و تعداد قابل توجهی دانشگاه و مدارس عالی ساخته و به بهرهبرداری رسیدهاند. بیشترین آثار هنری در همین دوره پدید آمدند و بسیاری از آنان پایه و مبنایی شدند برای حركتهای بعدی خود ولی همچنان به وجود آورندگان این خلاقیتهای هنری و فرهنگی، دیدی مشكوك و با فاصله با سرمایهگذاران و سفارشدهندگان حكومتی میداشتند و هرگز با آنان یك دل و هم رای نبودهاند و پیوسته خود را طلبكار و مطالبهگر چیزی میدیدند كه گاهی به درستی هم نمیدانستند چیست! ما بسیاری از این تناقضات ومحصولاتشان را در حوزه فرهنگ و هنر شاهد هستیم. در این بین طبقه سنتی مذهبی كه به تدریج به زندگی شهری فراخوانده میشدند در برابر این تغییر لاجرم بین زندگی عادتی گذشته و الزامات جدید زندگی شهری و مدرن بیش از دیگر لایههای اجتماعی از خود مقاومت بروزمیدادند و دلخوری خود را ابراز میكردند. یكی از بهترین عرصههای بروز این تضادها در حوزه فرهنگ و محصولات متبلور شده آن در حیطه آثار هنری و معماری بروز كرده بود كه در عین برخورداری از تحولات مثبت اقتصادی صنعتی آن مقطع پیوسته موضعی انتقادی و معترض درخصوص مسائل فرهنگی داشتند و در آثارشان دیده میشد. شكی نیست كه تحولات و اتفاقات سیاسی و اجتماعی دهه قبل از این دوره نیز(ملی شدن صنعت نفت و سرگذشت مصدق) همچنان در ذهن و ناخودآگاه مردم خصوصا طبقه شهری جایگاهی دایمی یافته بود و پیوسته در خودآگاه و ناخودآگاه جامعه شهری خود را بازتولید میكرد. تلاش برای حفظ سنتها و نگرانی از به فراموشی سپرده شدن باورها از یك سو و شتاب برای رسیدن به معاصریت و رشد اقتصادی متوالی برای یك دهه منشأ خلق آثاری شد كه در عین فراوانی و تنوع ولی همچنان محتوایشان را اكثرا هجران و از دست دادگی تشكیل میداد.
نمونه مثالی این مدرناسیون سنتی را در حوزه هنرهای تجسمی میتوان به راحتی در مكتب سقاخانه دید. همچنانكه از نام آن شیوه برمیآید، تلاشی است برای حفظ سنتهای حیطه تجسمی در قالب و بیانی امروزی و مدرن شده. كوششی از سوی هنرمندان جوان طبقه متوسط شهری تحصیلكرده برای استفاده از داشتههای خود و عرضه آن در شكل و اطواری معاصر. ما همین تلاش را در انتخاب عناصر فرمی و تاریخی برج آزادی نیزمیتوانیم ببینیم و از این رو باید گفت كه این سازه به خوبی بیانكننده روح زمانه خود است. برج آزادی عصاره فرهنگیای است كه چون سیمرغ بال بر زمین گسترانیده و تلاشی خستگیناپذیر دارد برای برخاستن و سر بر آسمان ساییدن. گویی چنین پیام میدهد كه (ازخود بطلب هر آنچه خواهی كه تویی). دعوتی است از آمدگان به سرای چند هزار ساله معماری، فرهنگ و هنر این سرزمین كهن.
ازجمله نكتههای جالب آنچنان كه طراح بنا گفته است، پایههای برج از 6 ضلعی شروع شده و بعد از تبدیل شدن به یك 12 ضلعی درنهایت به نیمكرهای در راس بنا ختم شده است. آنچه در تفسیر فلسفی سمبلیكی این ویژگی میتوان گفت این است كه این تغییر وتبدیل بسیار منطبق و بیانكننده حركت تكاملی انسان است در پهنه شخصیتی از دیدی فرمی و تجسمی كه هرچه بیشتر در روند بلوغ روانی به پیش میرود بیشتر بر ابعاد وجودیاش افزوده و زاویهها و تعصباتش نرمتر و معتدلتر میشود تا آنجا كه در آخرین مرحله به دایره و كره تبدیل میشود به گونهای كه از هر سو به آن بنگری یك چیز میبینی و به هر طرف روانهاش كنی به حركت درمیآید و به گرد خویش میچرخد.
هویت ایرانی منعكس در برج
به دلیل عمق و طول تاریخی، اتفاقات و دگرگونیهای سیاسی، اجتماعی و منطقه جغرافیایی ایران، شناخت و قطعیت بخشیدن به آنچه هویت ایرانی گفته میشود شاید كاری سخت و بسیار تخصصی باشد تا بتواند آن محتوای نهان در پس ذهن ما اینجاییان را كه بسیاری از كنشها و واكنشهایمان را شكل داده و میدهد از همه زاویهها و جوانب بررسی كرده و مورد تحلیل قراردهد ولی با یك نگاه اجمالی میتوان 3 مولفه مشخص را در جان بخشی به هویت ایرانی حداقل در سدههای اخیر لحاظ كرد. گذشته باستانی بیشتر هخامنشی و ساسانی، دین و خداباوری و تلاش مستمر 200 ساله اخیر برای معاصر شدن و بهروز بودن و از دنیا جا نماندن. درهم تنیدگی این 3 عنصر فرهنگی به گونهای در ساختار ذهنی ما ایرانیان به هم بافته شدهاند كه در كمتر كسی از این همزبانان غیبت یكی از این 3 بخش را میتوان مشاهده كرد. اگرچه به دلایل مختلف در دورههای متفاوت تعارض و كشمكش را میتوان بین هریك از این 3 كنش ناخودآگاهی با دو جنبه دیگر تشخیص داد و تفكیك كرد ولی این تعارض ذاتی همان خمیرمایهای است كه ذهنیت ناخودآگاهی و خودآگاهی هر ایرانی تلاش دارد كه از آن هویت كسب و خود را تعریف كند و از همین روست كه تفكیك سنت از مذهب یا برعكس در صحنه جامعه ایرانی كاری عبث و غیرممكن مینماید. طراحی بنا نیز از این 3 مولفه تاثیر پذیرفته است و طراح به دنبال یك هماهنگی و هارمونی بخشی ساختاری در این مجموعه بوده است. در تعریف اثر هنری گفته شده است كه به چیزی گفته میشود كه هنرمند سعی كرده از مجموعهای عناصر متضاد یك هارمونی جدیدی خلق كند و آن تضادها را قابل قبول كند و این همان قانونی است كه درساختارطبیعت نیز به كار رفته است. به گمان نویسنده همین ویژگیهای فرهنگی و سمبلیكی نهفته در طراحی این بنا و احساس نوستالژیك و از خود بودن بافتهشده در معماری این برج باعث شده كه بنا بتواند خود را نه تنها در دوره گرماگرم انقلاب و سالهای پرالتهاب پس از آن حفظ كند بلكه به نمادی برای انقلاب، تهران و ایران در عرصه داخلی و بینالمللی نیز تبدیل شود.
نقصانهای كامل نشده و بر جای مانده برج آزادی
این مجموعه متاسفانه از نواقصی رنج میبرد كه بسیار تعجببرانگیز است. در پی 40 سال اخیر فكری برای آنها نشده و مكانی كه هر ساله بزرگداشت 22 بهمن با حضور بالاترین مقامات كشوری در آن برگزار میشود اینگونه مورد كمتوجهی و بیمهری قرار میگیرد از آن جمله میتوان گفت 50000 متر مساحت میدان كه دومین میدان بزرگ بعد از میدان نقش جهان اصفهان است و طرح آن بنا بر گفته معمار بنا از داخل گنبد مسجد شیخ لطفالله اصفهان برداشت شده كه نحوه قرار گرفتن آن دو بیضی تشكیلدهندهاش و محاسبات كانونی آنها، خود از شگفتیهای هنر معماری و هندسه نهفته در آن است با آن آبنماهای سمبلیك و همه امكاناتی كه در بالا توضیح داده شد به دلیل وجود آن نواقص تقریبا دور از دسترس مردم و بازدیدكنندگان قرار گرفته است و چنانچه خانوادهای بخواهد از این امكانات استفاده، یا توریستی قصد كند كه از این بنای سمبلیك دیدن كند باید خطر عبور از بین چندین لاین اتومبیلرویی كه ماشینهایش به سرعت درحال چرخش به دور میدان هستند را به جان بخرد و جان خود و خانوادهاش را بدون وجود هیچ زیرگذر، یا حتی سرعتگیری به خطر اندازد و از لابهلای سیل ماشینها چنانچه شانس با آنان یاری كند وجان به سلامت ببرند خود را به فضای چمن محوطه برسانند و عجیب اینكه شورای شهر كه داعیه فرهنگی بودن و توجه به امكانات بومی شهر را دارد، یا شهردار تهران كه خود از معاونت شهرسازی وزارت مسكن و «شهرسازی» به شهرداری آمده و فردی تحصیلكرده در رشته شهرسازی است و از وجود چنین نقیصهای در چنین مكان عظیمی به خوبی مطلع هستند تاكنون اقدامی در رفع این مشكل نكردهاند. البته نواقصی دیگر چون نبود پله برقی برای معلولین و افراد مسن نیز در جای خود قابل ذكر است.
پایههای برج از 6 ضلعی شروع شده و بعد از تبدیل شدن به یك 12 ضلعی درنهایت به نیمكرهای در راس بنا ختم شده است. آنچه در تفسیر فلسفی سمبلیكی این ویژگی میتوان گفت این است كه این تغییر وتبدیل بسیار منطبق و بیانكننده حركت تكاملی انسان است در پهنه شخصیتی از دیدی فرمی و تجسمی كه هرچه بیشتر در روند بلوغ روانی به پیش میرود بیشتر بر ابعاد وجودیاش افزوده و زاویهها و تعصباتش نرمتر و معتدلتر میشود تا آنجا كه در آخرین مرحله به دایره و كره تبدیل میشود به گونهای كه از هر سو به آن بنگری یك چیز میبینی و به هر طرف روانهاش كنی به حركت درمیآید و به گرد خویش میچرخد.
منبع: روزنامه اعتماد