یادداشت مدیر گالری آنلاین به یاد هنرمند فقید، استاد احمدرضا دالوند
شور بود و شعور
صبح روز دوشنبه نوزدهم آذر ماه 97 را با بغض شروع کردیم و هیچ باورمان نبود انتشار اولین خبر روز، چنین برایمان دشوار باشد و دستانمان برای نوشتنش بلرزد.
احمدرضا دالوند عزیز، پدرانه در کنارمان بودی و چه ساده و دلسوزانه تجربه های سالیانت را برایمان گفتی.
امروز تمام لحظه هایمان مرور بودن های با توست. خوب یادم هست اولین دیدارمان که چطور بی دریغ آنچه باید، برایمان گفتی و با چراغ تجربه ات روشنا بخشمان بودی.
چقدر این جمله ات دلگرمم کرد وقتی گفتی؛ من را عموی مهربان خودت بدان که میخواهم بعد از سالها کار و تجربه، کمکت کنم...
تمام سخت گیری ها و گاهی گلایه هایت هم برایم شیرین بود که دلسوز بودی و جز مهربانی هیچ نبود...
دلسوزی که با تمام مسائل زندگی ات بی هیچ خواسته و چشم داشتی نگران دوام بقای کارمان بودی و برای رساندن هر حمایت مادی و معنوی دریغ نمی کردی.
نگران از آیندهی آنچه در سر راه هنر و فرهنگ و رسانه خواهد بود، تلاش کردی مسیری که سالها در آن جوانی و عمر خود را گذاشتی به جوانان امروز بسپاری و چراغی بر سر راهمان باشی.
لطافتت چنان بود که با هر ناملایمتی زود دل آزرده میشدی و صد افسوس که آخرین روزها را با دستان خالی گذراندی و گفتنش چه سود ... همانی بر تو گذشت که بر بسیاری از مردان و زنان واقعی اهل هنر و ادب...
چقدر دلتنگت خواهیم شد، دلتنگ وقت هایی که پرشور زنگ میزدی و خبر از مقاله جدیدت میدادی، سریع مطلب را ایمیل میکردی و با اشتیاق برایم لزوم و نحوه درج مطلب و ترتیب عکس را توضیح میدادی ... دقت و سرعتعمل برایت اولویت داشت.
وقتی خبر از رفتن استاد وزیری آمد به سرعت مطلبی در یاد ایشان نوشتی و شبانه به دستمان رساندی.
اما امروز دست من ناتوان از نوشتن برای توست
و تنها میتوانم بگویم
عموی مهربانم زود تنهایمان گذاشتی... و با رفتنت حسرتی بر دلمان خواهد ماند.
به تو قول میدهیم شاگردان خلفت باشیم، تمام نکته هایت را همیشه پیش رو داشته باشیم و حافظ راهی باشیم که تو پیمودی و به دستان ما سپردی.
فاطمه عبداله زاده