به بهانه زادروز احمدرضا دالوند طراح ، گرافیست و مدیر هنری مطبوعات
روزنامه اعتماد به مناسبت زاد روز منتقد هنری، نویسنده و پژوهشگر هنر، تصویرگر و طراح گرافیک احمدرضا دالوند صفحه ای را به مطالب روزنامه نگاران و نویسندگان در مورد وی اختصاص داده است.
گرم و دوستداشتنی؛ مثل دالوند
منصور بیطرف
بیست سال پیش، روزنامهای منتشر شد كه میتوان آن را نقطه عطفی برای روزنامهنگاری و گرافیك روزنامهای كشور قلمداد كرد. «جامعه»- نام این روزنامه- جدا از محتوا و نوشتار كه در زمانه خود، آوانگارد روزنامهنگاری كشور بود، یك ویژگی دیگر هم داشت كه آن را از روزنامههای وقت مستثنا میكرد. این ویژگی، گرافیك آن بود كه اگر نگوییم تمام آن، عمده آن بر دوش یك نفر قرار داشت؛ احمدرضا دالوند.
«دالی»، نامی كه دوستان صمیمیاش او را صدا میزنند، با مدیریت هنری خود در روزنامه «جامعه» تحولی را در صفحهآرایی روزنامهها آغاز كرد كه متاسفانه كسی آن را ادامه نداد و تكمیل هم نكرد.
من از همان سال 1377 دنبال برقراری ارتباط با «دالوند» بودم كه خوشبختانه این ارتباط در سال 1380 و با آمدن وی به روزنامه ایران برقرار شد. در كنار هنرش، خوشصحبتی او بسیار جالب بود. كمتر فردی را دیدم كه پای صحبتهای او بنشیند و دل بكند. برخیها هستند، وقتی صحبت میكنند و ول هم نمیكنند، میخواهیم به هر ترتیبی و بهانهای شده از دستشان خلاص شویم؛ اما به نظر من «دالوند» برعكس این افراد است؛ دوست داریم پای صحبتش بنشینیم، از خاطراتی كه میگوید، از بزرگان هنری كشور كه به خاطر حرفهاش با اكثر آنها نشست و برخاست داشت و دارد، بسیار لذتبخش است.
هفته پیش فرصتی دست داد كه برای ملاقاتش به بیمارستان سینا رفتم. ساعت 3:30 بعدازظهر كه نزد او رفتم و سر صحبت باز شد متوجه نشدم كه ساعت از 5 هم گذشته است. دل كندن از او هم آسان نبود اما به خاطر بیماریاش باید او را ترك میكردم تا استراحت كند.
اكنون كه به دلایلی در بستر بیماری است امیدوارم زودتر شفا یابد و مرخص شود، روز تولدش را گرامی میداریم و از همینجا میگویم، «دالوند جان تولدت مبارك.»
دالوند؛ آرتیست تمام عیار
سیدعلی میرفتاح
روزنامهنگاری تا قبل از فراگیر شدن كامپیوتر و متعلقاتش به شكل دیگری بود، حال و هوای دیگری هم داشت. نمیگویم قدیم خوب بود و الان بد. اصلا بحث خوب و بدی نیست؛ بحث اقتضائات است. من كه هر دو را تجربه كردهام، داوریام این است كه قبل از اینترنت و كامپیوتر، روزنامهها روزنامهتر بودند و روزنامهنگاران مجبور بودند، حرفهایتر كار كنند. این حرفهای بودن نیازمند جنب و جوش و فعالیت و تواناییهای فردی بود. امروز ما معمولا با لپتاپهایمان كار میكنیم... خیلی از كارهایی كه قبلا با ممارست و دقت و خلاقیت هنری انجام میشد امروز از آب خوردن هم سادهتر شدهاند و تقریبا همه كس با هر توانی، میتواند انجامش دهد. در گرافیك به خط صاف میگوییم دسن. قبلا گرافیستها با راپید و خطكش دسن میكشیدند و این كار به ظاهر ساده از عهده هر كسی برنمیآمد. اصلا كار با راپید احتیاج به مهارت داشت و طول میكشید تا طراح به این مهارت دست پیدا كند. كامپیوتر نه تنها كارها را ساده كرده بلكه مدیریت هنری روزنامهها را نیز به دست گرفته. حالا دیگر كار روزنامه بدون «مدیر هنری» واقعی هم راه میافتد زیرا تنوع و توانایی كامپیوترها به حدی ارتقا پیدا كرده كه نیاز به خلاقیت را مرتفع كرده است.... اما آیا میشود دستگاه را جانشین مدیر هنری كرد؟ مثل این میماند كه چون مهندسی پزشكی پیشرفت كرده و ابزار جراحی ارتقای فوقالعاده یافته پس نیاز به «جراح» هم از بین رفته. هیچ آدم عاقلی را میشناسید كه به جای اعتماد به پزشك جراح به ادوات پیشرفته جراحی اعتماد كند و خودش را به یك دستگاه و یك اپراتور بسپارد؟
احمدرضا دالوند یك آرتیست تمامعیار است. نه تنها طراح و تصویرساز درجه یكی است بلكه بهترین «آرت دایركتوری» است كه مطبوعات به خود دیده است. او اولا توانایی منحصر به فردی در فهم زیباییشناسانه دارد ثانیا مرعوب كامپیوتر نمیشود و زیر بار استتیك متداول نمیرود. او دانش بصری خیلی خوبی دارد كه آمیزهای از سنت و مدرنیسم است. البته كه دالوند آرتیست مدرن است اما از آنجایی كه در ایران كار میكند، فهم خوبی از پیشینه تصویری ایران دارد. دالوند یك حسن دیگر هم دارد كه باعث میشود بیشتر قدرش را بدانیم. او دست به قلم دارد و مینویسد. هم نقد هنری مینویسد و هم بر محتوای سیاسی- اجتماعی مطبوعات اشراف دارد. در بین گرافیستها به ندرت میتوانید گرافیستی را پیدا كنید كه علاوه بر فرم بر محتوا نیز واقف باشد. اما مزیت اصلی احمدرضا دالوند دردمندی اوست. برای همین جلوتر گفتم او یك آرتیست تمامعیار است. او «سفارشیكار» نیست بلكه در فعالیت حرفهایاش به «مساله»هایی میپردازد كه قبلا به آنها فكر كرده و به دغدغههای ذهنی او بدل شدهاند. در همین «اعتماد» گاهی از او مطالبی میخوانم كه خبر دارم در بیست، سی سال گذشته مسالهاش بودهاند و مدام آنها را در خواندن و نوشتن و حتی موقع طراحی پی گرفته است. او به كاری كه میكند، وقوف دارد به كاری كه میكند، احترام میگذارد و به جزء و كل هنرش اهمیت میدهد. این اهمیت دادن گاهی احساسات و عواطف او را نیز درگیر میكند و هزینه كارش را بالا میبرد. متاسفانه خیلی از ما در مواقع ناكامی به بیخیالی پناه میبریم و میگوییم گر اندكی یا گر بسیاری نه به وفق رضاست، بیخیال. اما دالوند با بیخیالی میانه ندارد و به همین دلیل با تمام وجود درگیر نوشتهها و طراحیهایش میشود. بگذارید یك نكته دیگر هم بگویم. از خلال همكاریهایی كه با او داشتهام، فهمیدهام برایش نوشتن و طراحی كردن فرقی ندارند. برای نوشتن یك یادداشت همان قدر مایه میگذارد كه برای طراحی و نقاشی. در واقع نوشتن هم برای او ابداع یك اثر هنری است... اینها را كه گفتم بگذارید خیلی كوتاه درباره ناكامی و بداقبالی دالوند هم بگویم. دالوند در كاروبارش گاهی- بهخصوص این اواخر- به پست افرادی خورده كه قدرش را نمیدانند و از عظمت هنریاش مطلع نیستند. نسل دلداده به عوالم دیجیتالی چه داند قیمت نقل و نبات؟ برای یك مدیر هنری خیلی سخت است با كسانی همكاری و معاشرت كند كه مرعوب دنیای دیجیتالیاند و چیزی از آرت و استتیك نمیفهمند... اما اشتباه میكنم. اتفاقا دالوند در زمره شیرینكامان و اقبالناكان است.
وقتی تعداد دوستان او را میشمرم، وقتی میبینم كه مردان و زنانی آشنا و غریبه، نگران حال و روزش هستند و برایش دعا میكنند، وقتی از این و آن میشنوم كه چقدر برای دالوند احترام قائلند میفهمم كه اتفاقا او جزو هنرمندانی است كه اهل هنر قدرش را میشناسند و بر صدرش مینشانند. دالوند بزرگ ماست و ما به او كه همچنان خستگیناپذیر مینویسد و طراحی میكند و میاندیشد، دلخوشیم. دلخوشیم و دعاگو.
دالوند صفحات آدینه را زنده كرد
سیروس علینژاد
هیچ یادم نیست از كجا پیدایش شد. ما سراغش رفتیم یا او به سراغ ما آمد. هرچه بود نام دالوند به عنوان طراح از شماره 21 در شناسنامه مجله آدینه ثبت شده است. یعنی نوروز 67 . خیال میكنم زودتر از آن پیدایش شده باشد. چون ما عادت داشتیم تا كسی را چند شماره امتحان نكنیم اسمش را در شناسنامه نگذاریم. اما از همان زمان كه وارد شد درخشید.
وقتی مجله در میآورید احتیاج به كسی دارید كه به صفحات روح بدهد. صفحهای كه صرفا متن باشد و تصویر نداشته باشد، روح ندارد. صفحه مجله در درجه اول باید دیدنی باشد، جذاب باشد، فضا داشته باشد. هر اندازه متن شما زیبا و عمیق باشد اگر با تصویر همراه نشود خشك و بیروح عرضه خواهد شد. احمدرضا دالوند از وقتی در آدینه شروع به كار كرد صفحات آن روح پیدا كرد.
دالوند با تصویرسازی به صفحات مجله زندگی بخشید و مجله آدینه هم نام احمدرضا دالوند را بلندآوازه كرد و به عنوان یك گرافیست برجسته به جامعه آن روز ایران شناساند. تعداد كسانی كه در آدینه نامدار شدند، كم نبودهاند. مهمترین آنها فرج سركوهی و علی دهباشی و همین احمدرضا دالوند. گفتم دالوند در آدینه خوش درخشید. مقصودم این است كه دالوند استعداد خود را در آدینه بروز داد. او در عرض چند ماه چنان به سرعت رشد كرد كه هرگاه برای طرح جلد مشكل پیدا میكردیم به او میگفتیم طرح جلد را بكشد.
طرح جلد آدینه 26 و 28 را او زد. در این زمان به علت كمبود و گرانی، برای كاغذ جلد، به جای گلاسه از همان كاغذ كاهی متن استفاده میكردیم و جلد زدن برای این نوع كاغذ بسیار دشوار است. چون به جای چهار رنگ از دو رنگ استفاده میكردیم یا در واقع یك رنگ. چون رنگ دیگرش همان سیاه بود كه رنگ چاپی متن است.
شاهكار طرحهای او به نظرم طرحهایی است كه در آنها از مداد و از حروف فارسی استفاده كرده است. مدادهایی كه از بس كار كرده و تراشیده شده دو سه سانتی از آنها بیشتر نمانده و گاهی روی آنها حروفی نوشته شده یا یك شاخه گل بر آن بسته شده است، مدادی كه در گلدان كاشته شده و مانند یك شاخه گل سبز شده و برگ داده است. مدادهایی كه گاهی چاق و گاهی لاغر است و هرگاه مداد را چاق گرفته تیتر صفحه هم در آن جا داده شده است یا حروفی كه به اصطلاح روزنامهنویسها حروف سیاه است و در طرحهایش ریز و درشت میشود. این حروف گاهی به شكل گلی در میآید كه در گلدانی كاشته شده.
با همین بازی كردنها، دالوند توانسته بود طرحهایی بكشد كه صفحات را زنده و جاندار میكرد. این طرحهای مدادی و حروفی هم بیشتر در آدینه شماره 33 بروز كرد كه ویژه رماننویسی منتشر شد.
در این ویژهنامه از نویسندگان خواسته بودیم درباره كار خود بنویسند. از جمله از احمد محمود، نویسنده همسایهها. اما احمد محمود نخواسته بود جواب ما را بدهد. رمانهایش چاپ نمیشد و دل و دماغ نداشت. فقط چند سطر نوشته بود كه مثلا پاسخ دادن به سوال شما چه گرهی از كار من و شما باز میكند. وقتی چند سال است كه روا یا ناروا از چاپ آثارم جلوگیری میشود دیگر چه حرفی برای گفتن میماند؟ . ...
من دیدم كه حیف است احمد محمود را در آن شماره نداشته باشیم. بنابراین همان متن كوتاه را دست دالوند دادم كه طرحی برای آن بزند كه در صفحه كاملا نمایان شود. او هم حصاری از مداد كشید یعنی ستونی از مدادها كه دایرهوار كنار هم قرار گرفته بودند، و متن چند سطری احمد محمود را در وسط آن دیوار مدادی قرار داده بود. به نظرم شاهكار بود. من آن طرح را هیچگاه از یاد نمیبرم و احمد محمود هم خیلی از نوع ارائه مطلب خوشش آمد.
درباره دالوند باید خیلی بیشتر از اینها نوشت. متاسفانه فرصت كم است و مجبورم فعلا به این مطلب سردستی بسنده كنم. همین اندازه اشاره كنم كه دالوند به قدری در آدینه رشد كرد كه شروع به نوشتن مطلب از جمله در باب نقاشی كرد. ولی همه اینها بماند تا فرصتی مناسب به دست آید.
دالوند روشنفكری بیادا و كمالگرا
هوشنگ گلمكانی
گاهی كه تماس میگیرد، میدانم بیخودی تماس نگرفته. حدس میزنم نكتهای جدی و مهم را در مورد سر و شكل طراحی مجله «فیلم» میخواهد بگوید كه حوصلهاش را سر برده. اغلب هم حدسم درست است، جز در مواردی كه اعلام میكند مطلبی نوشته و میخواهد برای چاپ در مجله بفرستد، كه در همان اندك موارد هم مطالبش موضوعی متفاوت و غیرقابل پیشبینی دارند؛ مثل مطلبی كه در مورد ایماژهای فیلم «نیمرخها»ی زندهیاد ایرج كریمی نوشته بود، یا یادداشتی كه پس از مرگ عباس كیارستمی نوشت. ما چون دالوند را به عنوان نویسنده نمیشناسیم و او را طراح و گرافیست میدانیم برای نوشتن مطلب به سراغش نمیرویم و به او سفارش نمیدهیم. مطالبی هست، نكتههایی كه باید از خودش بجوشد و ضرورت نوشتنش را حس كند و بنویسد و تماس بگیرد كه نوشتم و بفرستد. همچنان كه چند هفته پیش تماس گرفته بود و وعده داد كه دارد مطلبی درباره موضوعی مینویسد كه الان یادم نیست چه بود، به هر حال منتظر آماده شدن نوشتهاش هستم.
اما در تماسهای گاهوبیگاه، بیشتر نكتهها و توضیحهای دالوند به كار و دغدغه همیشگیاش – گرافیك و صفحهآرایی – مربوط میشود. گاهی درباره یك نكته خاص میگوید و گاهی مسالهای عام.
هر بار هم آدم را بابت دقت نظرش به تحسین وامیدارد و از خود میپرسد كه چرا پیش از این به چنین نكتهای توجه نكرده است. اما مواردی هم پیش میآید كه به نظر میرسد دالوند مثل كسی كنار گود، میپرسد چرا لنگش نمیكنی؟ در این قبیل موارد تعجب میكنم كه او به عنوان یك حرفهای این عرصه، چرا به مشكلات و مانعهایی كه مانع تحقق امر مورد اعتراض اوست توجه ندارد. اما بعد كه توضیح میدهد، میفهمم كه اولا كمالگرایی یعنی همین؛ ثانیا با هوش و درایت حرفهایاش زاویهای از موضوع و مسیر را نشان میدهد كه میتوان از آن طریق به مقصد رسید.
بعد از همه آن بحثهای شفاهی و متقاعدكننده، وقتی كتاب سترگش در زمینه صفحهآرایی و گرافیك مطبوعاتی با عنوان «خوانش صفحه بدون قرائت متن» (1378سال) را دیدم، تازه متوجه شدم این ذهن پویا و سختگیر، منظمتر و سازمانیافتهتر از آن است كه میپنداشتم. برای هر چیزی، هر قالب و مشكلی، پیشنهادی مشخص و پاكیزه دارد كه سرچشمهاش سلیقهای با گرایش به مینیمالیسم است. اتفاقا این مینیمالیسم (برخلاف ظاهر خودش!) مشخصترین ویژگی دالوند است كه از او و كارش در ذهنم مانده است؛ چه آن زمان كه در مجله «آدینه» كار میكرد و چه طرحها و كاریكاتورهایی كه در دهه 1370 برای مجله «فیلم» میكشید. طرحهایی خلوت با خطوطی ساده، اما پرمفهوم و درگیركننده.
برای من احمدرضا دالوند شمایل تیپیك یك روشنفكر بیادا و سالم و دوستداشتنی است. فقط ریش و موی بلند ندارد، اما بقیه ظاهرش - با آن قد متوسط، اضافهوزن و كلاه بِرِه – شمایل روشنفكران روسی یا فرانسوی قرن نوزده را دارد كه در دوران belle époque آرام و باطمأنینه، تنها، از پاركی میگذرد، به آن سوی خیابان میرود و پشت میزهای كافهای در پیادهرو مینشیند، سفارش قهوهای میدهد و روزنامهای كه زیر بغل داشته ورق میزند و گاهی روی صفحهای، تیتری، عكسی، مكث میكند. در همه این مسیر و سكون، در حالی كه به نظر میرسد به اطرافش بیاعتناست، همه جزییات پیرامونش را در ذهن ثبت میكند؛ بیآنكه این هوش و حواسِ جمع را به رخ بكشد. احمدرضا دالوند را این جوری شناختم.
برگرفته از کانال باشگاه روزنامه نگاران ایران