نشست نقد و برررسي آثار ژازه تباتبايي با حضور جواد مجابي شاعر و منتقد هنري، بهروز دارش مجسمهساز باسابقه، خسرو سينايي سينماگر، محمد حسن حامدي پژوهشگر هنري و جمعي از علاقمندان و هنردوستان در گالري شهريور برگزار شد.
در اين نشست که همزمان با نمايش آثار اين هنرمند پيشرو در گالري شهريور برگزار شده هر کدام از سخنرانان به واکاوي بخشي از زواياي زندگي ژازه پرداختند که در نگاه و جهان هنري او تاثير بسزايي داشت.
ژازه يک قصهگو و شاعر بود
جواد مجابي شاعر، نويسنده و منتقد هنري در ابتداي اين نشست گفت: ژازه يک قصهگو و شاعر بود که آثار خودش را با فلز و رنگ روغن ميساخت. در درون اين نقاش و مجسمهساز يک قصهگو و روايتگر وجود داشت.
وي ادامه داد: به عبارتي ديگر ژازه هم راوي قصه بود و هم عين روايت. او يک نگاه خيره و ممتد به واقعيت داشت. البته اين واقعيت به معناي واقعيت بيروني نيست بلکه هنرمند، خودش آن را واقعي تصور ميکرد.
اين شاعر و منتقد ادبي گفت: در واقع او خيالات خودش را به مثابه واقعيتهاي هميشگي ميديد. ژازه شيفته خيالات خودش بود و اين خيالات هيچوقت متعلق به گذشته نبودند. بعضي وقتها آدم به صورت خاطره به گذشته بر ميگردد، در حالي که خيالات براي ژازه، اکنون بودند و رو به آينده.

مجابي اظهار داشت: در ذهن ژازه تباتبايي انگارههاي متعددي رخ ميداد. انگاره به تعبير من يعني حس هنرمند و جرقه ذهن او براي ساختن يک اثر. انگاره در ذهن هنرمندان اصيل به صورت پي در پي اتفاق ميافتد. اين انگارهها در مولوي روان و در سعدي جهنده هستند. در مولوي همواره جرقههايي وجود داشته که ذهن او را روشن کرده و در آن خلاقيت ايجاد کرده است.
وي افزود: ژازه نيز اين انگارهها را به صورت ممتد داشته و براي همين است که از اثر خودش جدا نيست. اين انگارهها در ذهن هنرمند به طرح تبديل شده و سپس طرح به اثر هنري تبديل ميشود. معمولاً هنرمندان ميکوشند که بتوانند انگاره ذهني مغزشان را عيناً به طرح تبديل کنند و اين طرح است که اهميت پيدا ميکند چون بقيه آن مربوط به مهارتها و ساخت و ساز است.
اين نويسنده و شاعر ايراني گفت: ژازه جزو هنرمندان معدودي بود که توانست انگارههاي ذهني خودش را طراحي کرده و به وجود بياورد. اين اتفاق ميسر نيست مگر آنکه آدم عاشقانه به هنر عشق بورزد و خودش را غرق در فضاي هنر کند.
ژازه مهمترين مجسمهساز دوران مدرنيته ايران است
بهروز دارش در ادامه اين نشست گفت: ژازه تباتبايي سال ۱۳۰۹ در يک خانواده نسبتاً مذهبي در تهران به دنيا آمد. پدرش نظامي بود و در روزهاي عزاداري خرجي ميداد و درب خانهاش بهروي مستمندان گشوده بود. مادر ژازه از تبار هنرمندان بود و ژازه در زندگي خود گرايش بهاين سو داشت؛ بهطوري که هيچگاه علاقهمندي خود را به مادر و پدربزرگ هنرمندش کتمان نکرد. ژازه تباتبايي به استثناي چند صباحي که در شهر "ويگو" اسپانيا زندگي کرد، تمامي عمر خود را در شهر تهران، خيابان طالقاني (تخت جمشيد سابق)، کوچه پاييز ميگذراند. ژازه خاطرات کودکي و نوجواني خود را که در اين منطقه گذشته است در کتاب خودنوشتهاي تحت عنوان "شطرنج زندگي" به تفصيل بيان کرده است.
وي ادامه داد: ژازه از سالهاي 35 تا 39 به دانشکده هنرهاي زيبا رفت و در رشته نقاشي فارغالتحصيل شد. او پس از فارغالتحصيلي در کار هنري مستقر شد که اين کار هنري عمدتاً نقاشي و مجسمهسازي بود. البته وي پيشتر در جواني، رشتههاي مختلف ديگري مثل شعر، نمايشنامهنويسي و سينما را هم تجربه کرد. وي در سال ۱۳۴۳ با اثر درخشاني بهنام "مرغ نه، آدم نه" جايزه اول چهارمين بيينال تهران را به خود اختصاص داد. نقاشي و مجسمههاي آفريده شده ژازه تباتبايي در سال 82 در 3 جلد کتاب با مجوز وزارت ارشاد و نظارت خود او به چاپ رسيده است. کسي که بخواهد کار ژازه را آناليز کند، ميتواند به اين کتابها مراجعه کند.
اين هنرمند مجسمهساز گفت: ژازه تباتبايي به 3 دليل، مهمترين مجسمهساز دوران مدرنيته ايران است. ابتدا اينکه او با آثارش ميگويد که ماده اصالت ندارد و اين ذهنيت و فکر است که اصالت دارد. شما ابتدا بايد فکري داشته باشيد که سپس بتوانيد آن را به شکل ماده عينيت بدهيد وگرنه کار شما ارزشي ندارد.
دارش گفت: ژازه تباتبايي در زمان خودش با ابزاري کار کرده که هيچ آرتيست ديگري با آنها يا اصلاً کار نکرده و يا به اندازه او کار نکرده است. او با بهکارگيري لوازم از کارافتاده و دستدوم ماشينها و… دست به آفرينش آثاري ميزند که امروزه بعد از گذشت سالها، به عنوان آثار معتبر و ماندگار اين حرفه تلقي ميشوند. به اندازه ايشان حتي در جهان هم نميتوانيد آدمي را پيدا کنيد که با وسايل از دست رفته زندگي کار کرده باشد. ژازه ميگفت که شروع من از جايي است که زندگي به پايان ميرسد.
وي اظهار داشت: مورد دوم درباره اهميت کار ژازه اين است که او مهارتهاي دست را از بين ميبرد، يعني آن که شما ميتوانيد مهارت آنچناني نداشته باشيد ولي اثر هنري ايجاد کنيد. ژازه در مقايسه با طراحان هم دوره خودش، چندان در طراحي موفق نبود ولي ايدههاي خيلي جالبي داشت.
اين هنرمند مجسمهساز گفت: او معمولاً کار دست را خودش انجام نميداد و به شخص ديگري ميسپرد، چرا که فقط کافي است يک آرتيست راجع به هر کاري تفکر، احساس و ايدههاي خوب داشته باشد و مهارتهاي دست را به افراد فني بسپارد.

دارش گفت: البته ما الآن در اين کار ضعيف هستيم چون کساني که کارهاي فني را انجام ميدهند، چندان کاربلد نيستند، در نتيجه آرتيستها خودشان کار خودشان را انجام ميدهند.
وي ادامه داد: به هر حال ژازه تباتبايي يک چشماندازي را براي کساني که مهارت ندارند ولي ايده دارند، باز کرد. او با اين کار خود مسئله مجسمهسازي را دگرگون کرد. ما به آرتيستي احترام ميگذاريم که اين دگرگونيها را به وجود بياورد نه کسي که يک کاري را پيش ببرد.
اين هنرمند مجسمهساز گفت: سومين مورد اين است که ژازه به ترتيبي رابطه ميان سوژه و ابژه را بر هم ميزند. ژازه مسئله آفرينش را از انحصار سوژه خارج ميکند و دنيا را به کمک ميگيرد. سوژههايي که ژازه انتخاب ميکند، اکثراً مردمي هستند که ژازه آنها را به ابژه بدل ميکند چون خودش منحصر نيست.
دارش گفت: من نميدانم که ژازه اين تفکرات را دانسته يا ناخودآگاه عملي کرده ولي به هر حال اين اتفاقات توسط ژازه رخ داده و من رويشان تأکيد ميکنم. من اين ويژگيها را در ميان هنرمندان ديگر خيلي کمتر ميبينم. در حالي که اين اتفاقات در ژازه به وفور رخ ميداده و جزوي از روش و مدل کاري او بوده است.
وي اظهار داشت: اولين معيار براي شناسايي جايگاه ژازه در هنر، معيار زمان است. ژازه هنرمندي است که کارش را با مدرنيته آغاز کرده و با مدرنيته تمام ميکند و چيزهايي دارد که ميتواند مدرنيته را توسعه دهد.
اين هنرمند مجسمهساز گفت: ژازه آدم غريبي است که در گفتار و نوشتار، دائم از خودش مطلب ميسازد و طوري خودش را مطرح ميکند که ميخواهد از ديگران جدا باشد. ژازه در گفتار يک آدم بسيار راديکال بود و به سنتگرايي اعتقاد نداشت ولي در عمل ميانهرو بود و يک رابطهاي ميان مدرنيته و سنت ايجاد ميکرد. وي با خوبي و بدي هنر ساخت ولي آن را نفروخت و به سراغ کار ديگري نرفت. او هنرمندانه زيست و روي فرهنگ ما تأثير گذاشت.
ژازه دوست داشت همه اشياء زندگي اش را حفظ کند
محمدحسن حامدي مدير مسئول ماهنامه هنرهاي تجسمي تنديس نيز در ادامه اين نشست گفت: معمولاً براي بررسي آثار هر هنرمندي به دوران کودکي آن هنرمند رجوع ميشود. اين يک قاعده کلي است که همه ما ريشه در دوران کودکي خودمان داريم.
وي ادامه داد: ژازه تباتبايي هم مستثني از اين قائله نيست اما يک استنثاء در او وجود دارد که ميشود روي آن دست گذاشت و بحث کرد. ژازه تباتبايي شخصيتي بود که در تمام طول عمرش کودک باقي ماند و تمامي کارهايي که انجام داد بر اساس قدرت کودکانهاي بود که از کودکي در او نهادينه شده بود. او طبع و صداي کودکانهاي داشت و به مادرش بسيار وابسته بود. ژازه عادتهاي عجيب و غريبي داشت که اين عادتها مشخصاً در کودکان قابل پيگيري است. وي اشياء زندگياش را بسيار دوست داشت و ميخواست همه کارهايش را نگه دارد. ژازه خساست عجيبي داشت و اين خساست به همان مسئله وابسته بود که دوست داشت همه اشياء زندگياش را حفظ کند.
مدير مسئول ماهنامه تنديس گفت: نقاشيهاي ژازه نيز خيلي ساده و کودکانه هستند و از تخيلات کودکانه او بر ميآيند. ژازه در تمام عمرش عروسکهايي را ساخت که بر اساس اقتضاي سن او پديدار شد. وي همچنان که در هر جايي يک چيزي را چاپ کرده، آن را وابسته به دوران کودکي خودش و برگرفته از روحيات مادرش ميداند.
حامدي گفت: ژازه در فوت مادرش مثل يک طفل گريه ميکرد. من مدتي که در اسپانيا پيش ژازه بودم، ديدم که اشيائي از مادر وي در آنجا نزد ژازه مانده که چيزهاي عجيب و غريبي بودند. مثلاً يک عروسک در ميان آن اشياء بود که من از ژازه پرسيدم اين عروسک چيست و چرا آن را نگه داشتهايد؟ ژازه گفت که اين عروسک بچه مادرم بود. مادرم در کهولت سن دوست داشت که يک بچه داشته باشد و من اين عروسک را براي او گرفتم، پس اين عروسک جزو خاطرات مادر من است. به طور کلي ژازه در دنياي کودکانهاي قرار داشت که گويي قائل نبود براي آن دنيا پاياني وجود دارد.

وي اظهار داشت: آقايان مجابي، سينايي و دارش خاطرشان هست که او اعتقاد داشت بنيادي بايد وجود داشته باشد که آثارش را به نوعي ماندگار کند. ايشان هميشه به ماندگاري خودش هم به واسطه آثارش فکر ميکرد ولي هميشه عقيده داشت که اين زمان يک زمان خيلي طولاني خواهد بود و ميگفت که اين کار را بايد به زمان ديگري موکول کرد.
مدير مسئول ماهنامه تنديس گفت: زماني قرار بود که من و آقاي مجابي به عنوان موسس بنياد به نزد ايشان برويم و برنامهاي را تنظيم کنيم، اين کار نياز به يک وکيل داشت که بيايد و ساز و کار اين بنياد را ابراز کند. فرداي روزي که ما گفتوگوهاي اوليه را با ژازه داشتيم، من با او تماس گرفتم و نظرش را پرسيدم که ژازه گفت من با اين وکيل کاري ندارم و اجازه نميدهم که ديگر پايش را اينجا بگذارد. ژازه گفت که او حتي بلند نشده تا آثار مرا را ببيند، در واقع آن وکيل ذوق ديدن اثر هنري را نداشت، بنابراين چطور ميتوان چنين کارهاي هنري را مديريت کند؟
حامدي گفت: تنها چند روز از عمر ژازه باقي مانده بود که وي پذيرفت شايد ديگر در اين دنيا نباشد. چندي پيش از آن من و آقاي مجابي در بيمارستان به عيادت ژازه رفتيم که در آن ملاقات ژازه بالاخره تصميم گرفت که سندي را امضاء کند تا بنابر آن، آثارش در بنيادي به نام خودش نمايش داده شود.
وي اظهار داشت: به همين دليل ما يک بار ديگر و اين بار با سندي که در دست داشتيم به عيادت ايشان رفتيم تا آن سند را امضاء کند که متأسفانه حال ژازه اصلاً مناسب نبود و اگر چيزي را هم امضاء ميکرد، ديگر وجاهت قانوني هم نداشت. متأسفانه آن کار انجام نشد و سرنوشت بنياد ژازه همچنان معطل مانده ولي اميدواريم که اين کار انجامشود.
ژازه گفت دانستن سال تولدم چه اهميتي دارد
در ادامه اين نشست يکي از شرکتکنندگان در اين نشست گفت: من در زندگيام کسي را نديدم که اينگونه خودش و هنرش در هم تلفيق شده و قابل جداکردن نباشد. او يک انسان خاص بود که در جا و زماني غلط زندگي کرد. آشنايي من با ژازه به سالهاي 34،35 برميگردد. به نظرم در مورد سال تحقيق ژازه بايد تحقيق بيشتري صورت بگيرد. ايشان در سال 1309 به دنيا نيامده و به صورت دقيقتر متولد سال 1305 است.
جواد مجابي در ادامه گفت: زماني که من براي نوشتن مقدمه کتاب ژازه تحقيق ميکردم، به او گفتم که تاريخ تولدت را بگو. ژازه گفت که اصلاً چه اهميتي دارد يک عده بدانند که من در چه سالي متولد شدهام؟ به هر حال خود او پاسخي نداد ولي من از برادرش احمد اين سوال را پرسيدم که او گفت ژازه متولد سال 1305 است. ژازه يک آدم يگانهاي است که با هيچکس قابل مقايسه نيست. او در اين زمينه اصراري نداشت، بلکه طبيعتاً اينطور بود. او هيچگاه به هيچکدام از قراردادهايي که ما به آنها معتقد بوديم تن نداد، حتي چيزي که ميتوانست به نفعش باشد. همانطور که آقاي حامدي گفتند، درست است که ژازه هميشه يک کودکي در وجودش بود ولي در نوجواني خودش به يک غناي عجيب و گستردهاي رسيد.

يکي از شرکتکنندگان در ادامه اين نشست گفت: شايد اگر 20 سال قبل وعده تأسيس بنياد ژازه تباتبايي مطرح ميشد و مسئولين براي آن اقدام ميکردند، اين اتفاق تاکنون رخ ميداد. در مورد عملي نشدن بنياد ژازه تباتبايي، شايد کوتاهي از طرف خيلي از افرادي بوده که يک مقدار ديگر به فکر اين اتفاق افتادند. ژازه خيلي خويشتندار و مردمدار بود و ظرافتهايي که در آثارش بود، در وجود خودش هم ديده ميشد. او يک عمر با صبوري ناظر و شاهد تکامل هنري و اجتماعي خودش بود. ژازه به هنر ملي خودش عشق ميورزيد و معرف هنر ما در جاهاي مطرح دنيا بود. وقتي پيکاسو و پرنسس موناکو براي افتتاح نمايشگاهش ميآمد، اتفاق بسيار بزرگي بود. جايگاه ژازه در ساليان آخر عمرش خيلي کمرنگ شده بود و شايد به همين دليل بنياد ژازه تباتبايي تأسيس نشد ولي اميدوارم که اين فقدان در ادامه جبران شود.
لازم به يادآوري است نمايشگاه آثار ژازه تباتبايي که به همت مجموعهداران و دوستان نزديک ژازه برپا شد و بخش زيادي از آثار از طريق کساني فراهم شده که رفتوآمد خانوادگي با اين هنرمند داشتهاند 5 آذر ماه در گالري شهريور افتتاح شد و تا 3 دي ماه ادامه داشت.
