عکسهاي جاسم غضبانپور از پشت صحنه فيلم "زندگي و ديگر هيچ" ساخته "عباس کيارستمي" دوم مهرماه در گالري راه ابريشم روي ديوار ميرود. اين مجموعه که سال ۱۳۶۹ عکاسي شده، لحظات درخشاني را از پشت صحنه اين فيلم ثبت کرده است.
به گزارش گالري آنلاين به نقل از ايسنا غضبانپور عکاسي پرکار و يکي از کساني است که بيشترين تعداد عکس را هنگام جنگ و پس از آن در کارنامه خود ثبت کرده است. در کارنامه کاريز او ليست بلندي از پروژههاي عکاسي با موضوعات مختلف با محوريت جنگ، مستند اجتمايي و معماري بهچشم ميخورد.
غضبانپور همزمان با افتتاح اين نمايشگاه، کتاب اين مجموعه عکس را نيز رونمايي خواهد کرد. او درباره اين کتاب و مجموعه عکسهاي "زندگي و ديگر هيچ" گفته است: تا امروز من شاهد سه زلزله مهيب در کشورم بودهام، زلزله اول طبس بود و زلزلههاي دوم و سوم رودبار و بم بودند. هنگام زلزله رودبار صبح از اهواز به تهران رسيدم هنوز از هواپيما پياده نشده بودم که خبر زلزله را شنيدم. بعدازظهر همان روز با هواپيماي ارتش در فرودگاه رشت پياده شدم. باند فرودگاه مملو از مجروحين بود. تا زمان تاريکي هوا در آنجا عکاسي کردم و صبح روز بعد در رودبار مشغول عکاسي (روز دوم زلزله) بودم … بعدتر و اواخر سال ۱۳۶۹ از کانون پرورش فکري با من تماس گرفتند و قرار ملاقاتي با آقاي کيارستمي گذاشتند و قرار شد از آرشيو عکسهايم براي پيدا کردن لوکيشن فيلم يا بازسازي روزهاي اول زلزله استفاده شود.
اما از همان روز اول که سر صحنه فيلمبرداري حاضر شدم، قرار شد عکاسي فيلم را هم انجام دهم. من داستان مردم و منطقه زلزلهزده را از روز اول تا آن موقع دنبال کرده بودم و چندبار در ماههاي بعد از زلزله براي عکاسي رفته بودم و اين فرصتي بود که کار عکاسي مستند از منطقه را ادامه دهم. اين مجموعه را با دو بدنه عکاسي کردم يکي با نگاتيو رنگي که عمدتا صحنههاي فيلم بود و به آقاي کيارستمي تحويل دادم و ديگري با نگاتيوهاي سياه و سفيد، براي خودم. من نه براي عکاسي فيلم بلکه به عشق عکاسي مستند و براي تکميل مجموعه زلزله آن شرايط سخت را تحمل کردم و تا پاي مرگ رفتم. آن شبي که با کنسرو ماهي سختترين مسموميت عمرم را گرفتم اگر بهرام کاظمي دستيار اول فيلم و بيمارستان صحرايي نبود، قطعا عمرم به پايان ميرسيد.
همکاري من با اين مجموعه منجر به بيش از دوماه زندگي با کارگردان و عوامل فيلم شد. کساني که براي به سرانجام رسيدن اين فيلم هر کدامشان از جان و دل مايه گذاشتند. افراد گروه هر کدام چندين کار و مسئوليت داشتند. من سعي کردم حال و هواي اين گروه کوچک را که در حال انجام کاري بزرگ بودند، در عکسهايم نشان دهم، مثلا همايون پايور هم پدر واقعي پويا بود (بازيگر نوجوان فيلم)، هم مالک رنوي زرد رنگ فيلم، هم فيلمبردار و هم مدير فيلمبرداري يا حسن زاهدي که هم مدير صدابرداري، صدابردار سر صحنه، گريمور و گاهي هم آشپز بود و بقيه افراد هم به همين ترتيب.
در اين نمايشگاه و کتاب، بخش کوچکي از آن عکسها ارائه شدهاند و بقيه مجموعه که حال و هواي زلزله را دارند و ردي از فيلم در آنها نيست در اينجا استفاده نشدهاند. اين مجموعه با تمام مجموعههايي که تا امروز ارائه کردهام متفاوت است. معمولا با ديدن هر تک فريم، شاهد تصويري هستيم که زمان در لحظهاي خاص متوقف شده است. اما در اينجا شما با يک فريم ثابت ۳۶×۲۴ ميليمتري مواجه نيستيد، بلکه بخشي از يک حلقه فيلم عکاسيشده را ميبينيد. در واقع زمان از سکون به جريان ميافتد و صحنههاي قبل و بعد را به هم متصل ميکند. اين فريمها در ارتباط با هم معنا پيدا ميکنند، يعني همه عناصر موجود در يک کادر با هم يک عکس را تشکيل ميدهند. وقايع قبل و بعد را ميبينيد، کم يا زياد. هر قاب يک عکس است، هر عکس يک قصه دارد و زمان در قصه ما گاهي از گذشته دور شروع مي شود و به آينده نامعلوم پيوند ميخورد. آينده را بايد تا حدودي شما حدس بزنيد و بسازيد من هم حدس خودم را در قابم گذاشتهام …
اين نمايشگاه و رونمايي کتاب که دوم مهرماه در ساعت ۱۶ در گالري راه ابريشم به آدرس خيابان لواساني، بين آبکوه و آقايي، پلاک ۱۰۳ واحد ۲ افتتاح ميشود تا ۱۹ مهرماه براي بازديد علاقهمندان ادامه خواهد داشت.
