به گزارش گالري آنلاين به نقل از ايسنا، بر اساس گزارش رسيده، نشست معرفي کتاب «پابلو پيکاسو، مردي که دوزخ را نقاشي کرد» نوشته آني گرينبرگ با ترجمه گلي امامي شنبه شب، اول اسفندماه در شهر کتاب مرکزي برگزار شد.
ساعد مشکي، طراح و گرافيست درباره اين کتاب گفت: خوشحالم که اين کتاب منتشر شده است چراکه تمام پيش فرضهاي ذهني آدم را درباره بزرگان هنري برهم ميريزد. پابلو پيکاسو در اين کتاب، آدم معمولياي است که دوست ندارد خانمش خريد کند، بددهن است، عليه ديگران توطئه ميکند، زيرآب نقاشان ديگر را ميزند و خلاصه چهرهاي معمولي دارد برخلاف چهره مرموزي که در ذهن ماست.
او ادامه داد: همچنين يک ويژگي بسيار برجسته دارد که در تمام کتاب به آن اشاره ميشود و آن، تلاش و پشتکار بينظيرش است. تا جايي که تفاله چاي داخل فنجانش يخ ميزند اما او دست از کار کردن نميکشد. خودش ميگويد نميتوانم کار کردن را ترک کنم مثل جويدن ناخن!
در ادامه سيامک دلزنده به تاريخچهاي از مکتب کوبيسم اشاره کرد و گفت: قبل از ورودم به عالم هنر و تحصيلات آکادميک، وقتي نوجوان بودم، ميدانستم که پيکاسو نقاش بزرگي است و اين سبک نقاشي به نوعي، همهگير است. واژه پيکاسو مترادف با سبک کوبيسم و کوبيسم، مترادف با پيکاسوست که البته اين موضوع، به گونهاي دردسر هم هست چون اين واژهها خيلي چيزهاي ديگر را در خودش هضم ميکند.
وي ادامه داد: درواقع ما يادمان رفته که در شکلگيري اين سبک هنري، آدمهاي بسيار زيادي موثر بودهاند درحالي که بخصوص دانشجويان هنر بايد بيشتر در اينباره بدانند و مطالعه کنند.
دلزنده همچنين گفت: کوبيسم درواقع يک شيوه تصويرپردازي است که بين سالهاي 1907 تا 1911 شکل ميگيرد. يکي از هنرمندان تاريخ هنر در اروپا به نام پل سزان، دستاوردهاي ويژهاي در تصويرگري اين سبک نقاشي داشته است؛ او در بيشتر آثارش از دهه آخر قرن 19، يک نوع چالش در هنر تجسمي ايجاد کرد به اين شکل که برخلاف ساير نقاشاني که به صورت ثابت به موضوع نگاه و آن را نقاشي ميکردند، او بوم و پايهاش را حرکت ميداد و از جهات مختلف به يک سوژه نگاه ميکرد. او در سال 1906 فوت کرد اما از 1904 تا 1907 آثارش در پاريس به نمايش درآمد و برخي از آنها سرو صداي زيادي در جامعه هنري آن زمان ايجاد کرد.
اين عکاس افزود: و در واقع بعد از اين است که دو هنرمند به نامهاي پيکاسو و براک به صورت متمرکز درگير اين مساله ميشوند و دستاوردهايي دارند که بسيار به هم نزديک است؛ بخصوص که تا مدتها در يک آتليه کار ميکردند. به هر حال بعد از اين است که يک منتقد فرانسوي به نام لويي وسل در نقد و گزارشي که درباره کارهاي براک مينويسند، از اصطلاح کوبيک بيزار يا شگفتي مکعبگون استفاده ميکند.
دلزنده ادامه داد: بعدها در 1911 آپولينر، شاعر و منتقد فرانسوي به واسطه نمايشگاهي که در آن کارهاي عده ديگري از هنرمندان به نمايش درآمده بود، واژه کوبيک را استفاده کرد. در 1912 نيز اولين جمعبندي تئوريک درباره اين مکتب در جزوهاي با عنوان «درباره کوبيسم» منتشر شد که بيانيه تئوريک اين مکتب محسوب ميشود.
او به ورود مکتب کوبيسم به ايران نيز اشاره کرد و گفت: در ميان هنرمندان سبک کوبيسم، آندره لوت، کسي بود که در آموزشگاهش به تربيت نقاشان ميپرداخت بخصوص نقاشان ژاپني، چيني، الجزايري و… . يکي از آنها، جليل ضياءپور بود که کوبيسم را نزد لوت ياد گرفت و به ايران برگشت. او برنامههاي زيادي براي هنرهاي تجسمي ايران داشت و ميخواست باعث تحول هنر نوگراي ايران شود اما با سه مانع بزرگ روبهرو بود؛ هنرمندان مکتب کمالالملک، تبليغات حزب توده که مدافع رئاليسم سوسياليست بودند و هنرمندان نگارگري نو در ايران.
اين منتقد هنري در ادامه اظهار کرد: ضياءپور درصدد بود کوبيسم را با توجه به تحصيلاتش در فرانسه و با توجه به اين که اين مکتب را بزرگترين و پيشروترين مکتب مدرن دوران خودش تلقي ميکرد، به ايران بياورد و جريانهايي را در ايران راه بيندازد. البته او نقاش پرکاري نبود و تنها دو اثر از او در سالهاي 1328 و 1329 بيانگر سبک کوبيسم است اما مترصد اين بود که بر پايه اين مکتب، تغييراتي در هنر ايران ايجاد کند. با اين همه، او کسي نيست که در اين سبک نقاشي ميکشد بلکه صادق هدايت، با کشيدن تصوير دختر که شبيه نقاشي «دختر گريان» پيکاسوست، به اين سمت و سو رفته است. پس از او، حسين کاظمي، احمد اسفندياري، بهمن محصص و به طور خاص، سهراب سپهري کساني هستند که کارهايشان کوبيستي است.
گلي امامي، مترجم کتاب «پابلو پيکاسو، مردي که دوزخ را نقاشي کرد» نيز با بيان اينکه مترجم نميتواند و نبايد درباره محتواي اثر صحبت کند، اظهار کرد: يکي از دلايلي که ترجمه ميکنم، اين است که کمسوادم و هميشه ميخواهم ياد بگيرم و چون فکر ميکنم شايد بقيه هم بخواهند ياد بگيرند، در انتخاب کتابها دقت و وسواس زيادي به خرج ميدهم. وقتي اين کتاب دستم رسيد، مجذوب شدم که چطور ممکن است نويسندهاي در يک حجم کم، اين همه اطلاعات درباره يک نابغه به خواننده بدهد.
وي ادامه داد: اين کتاب را اصلا نميخواستم منتشر کنم اگرچه که قبلا آن را ترجمه کرده بودم. «پابلو پيکاسو، مردي که دوزخ را نقاشي کرد» درواقع يک نمايشنامه است که در فرم داستان نوشته شده است. کتاب، همه خصوصيات يک نمايشنامه را دارد ولي فکر نميکنم قابل اجرا باشد چون همه کتاب در مونولوگ پيکاسوست ولي خواندن آن ساده و راحت است چون خوب نوشته شده است.
امامي همچنين گفت: نويسنده عنوان کرده که تمام نوشتههاي کساني را که درباره پيکاسو صحبت کردهاند، جمع کرده و از آنها در نوشتن داستان کمک گرفته است، يعني از منابع مستند استفاده کرده است.
اين مترجم در بخش ديگري از سخنانش اظهار کرد: در ترجمه کتابها هيچ توصيه و سفارشي قبول نميکنم مگر اينکه کتاب پيشنهادي، با سليقهام هماهنگ باشد چون اين کار برايم کلاس درس است و براي يادگرفتن ميخوانم و ترجمه ميکنم
وي درباره انتخاب کتابهاي دوباتن نيز بيان کرد: من از هيچ نويسندهاي اين اندازه کتاب ترجمه نکرده بودم، زماني که اينترنت به اندازه امروز، در دسترس نبود، دوستي از لندن کتاب «دوست چگونه ميتواند زندگي شما را دگرگون کند» را برايم آورد و وقتي آن را خواندم، شگفتزده شدم. اصلاَ نميتوانستم تصور کنم يک نويسنده چگونه توانسته با چنان تلطيفي، به اين موضوع بپردازد. بعد از آن، «هنر سير و سفر» به دستم رسيد که بيشتر مرا مجذوب کرد. او درواقع، به گونه متفاوتي به موضوع ميپردازد و آن را تحليل ميکند؛ آنهم درباره همه کتابهايش اين کار را ميکند، شيوهاي که به نظر من کارآمد است چون فلسفه را براي همه قابل فهم ميکند. البته روشنفکران دوآتشه در انگلستان موافق او نيستند و او را نقد ميکنند اما به عقيده من، او فلسفه پاپ را گسترش داده است.



