آشيانه ي افراشته
نوشته : کريم نصر
"گلومرغ"را فراموش کرده ايم .مثل بسياري از چيزهايديگر که در هياهوي گفتگوهاي روزمره در گوشه اي رها شدند تا از پس دهه ها نا مهرباني دست دوستي غبار ازرويشان سترده و دُر درخشان وجودشان را بنماياند ، گوهر بي بديل هنرهاي تجسمي ايران ،"گل ومرغ" را هم به کناري نهاديم و به دست فراموشي اش سپرديم.
نقاشي "گل ومرغ"گوهر درخشاني بود که مي توانست پاس داشته شودوببالد وبه درختي تناور تبديل شود .

اما اين دستاورد در هجوم تند بادهاي اجتماعي رنگ باخت. اين گونه از نقاشي را مي توان دُردانه نگارگري ايران دانست که پس از فروپاشي دوران صفويه و نتيجتا"پراکنده شدن تصويرگراني که به سفارش حاميان هنر کتابهاي ادبي را تصوير مي کردند ، ابداع شد تا تصوير هايي خلق شوند که سفارش دهند ه اي نداشت وبا ميل شخصي نقاش-که مهم ترين مولفه شکل گيري نقاشي مدرن است- شکل گرفته بودند .
اين ابداع نقاشانه از آنجا که با فرهنگ عامه مردم ارتباطي عميق داشت مورد استقبال مردم قرار گرفت وچندي باليد ، اما با فراز وفرود هاي بنيان کن اجتماعي وسياسي چون شهابي از آسمان هنر ايران عبور کرد، .شايد اگر مجالي دست مي داد امروز هنرهاي تجسمي ايران در جايگاهي بس فراتر قرار داشت.

به نظر مي رسد نقاشي هاي اعظم کاشي ادامه دهنده همان راهي باشد که از قرن ها پيش آغاز شد.
اين نقاشي ها که در نخستين نگاه به شکل هايي انتزاعي مي مانند که با رنگهايي عميق وپر مايه اجرا شده اند، با نگاهي موشکافانه ترتفسيري امروزي و دگرگون شده از "گل ومرغ هاي"هنر گذشته ايران را مي نمايانند که تجربه چندين قرن فراز وفرودهاي اجتماعي را با خود حمل مي کنند.
اينگل هاي عا صي و اين مرغکان سرگشته را مي توان نمادهاي دو خوي صلح طلبي وعصياني مردماين ديار دانست که از پس قرنها سکوت بر پهنه بوم نقاشي نقش بسته اند…

