آيين نقد نويسي در هنرهاي تجسمي

به قلم احمد رضا دالوند

مقدمه

اگر دقت کنيم خواهيم ديد ، بيشتر افراد خود را در ارزيابي آثار هنري محق دانسته يا لااقل عادت بر اين است که بدون صلاحيت اکتسابي يا برخورداري از دانش مدّون ، در بارۀ انواع آثار هنري اظهار عقيده مي کنند .

شايد يک علت اين باشد که تصور مي کنند هنر صرفاً يک امر ذوقي يا حتي غريزي است و همانطور که ممکن است بگويند فلان خوراکي چقدر بامزه است يا فلان گل چه زيبا و هوشرباست ( واکنش هاي غريزي نسبت به مزه و بو ) ؛ به همين سهولت نيز در بارۀ زيبا بودن يا نبودن اثر هنري يا قابل درک بودن يا نبودن آن از روي طبع داوري مي کنند . بايد گفت اظهار نظر در مقولۀ هنر ، مانند هر مقولۀ فکري و علميِ ديگر ، نياز به فراگيري مقدمات ويژۀ آن و ممارست در ديدن و اترزيابي نمودن آثار بسياري دارد و امري نيست که با ياري غريزه يا فطرت انجام پذير باشد .

متأسفانه در نظام آموزشي متداول ، کمترين مجال براي تمرين نقادي وجود دارد . از اين رو ، بيشتر افراد ، حتي خودِ هنرمندان با تکيه بر غريزۀ شخصي اظهار عقيده مي کنند .

1.

نقد کوششي است عملي مبتني بر پايه هاي تئوريک که مي توان بر اثر ممارست و جست و جو ي شخصي در آن به مرحلۀ روشن بيني رسد . هدف اصلي از نقد هنر، يافتن نحوه اي از نگرش بر آثار هنري است که بيشترين آگاهي در بارۀ مفاهيم آن را برايمان فراهم مي آورد .

گرچه هر اثر هنري خود ، آگاهي هاي لازم رادر برابر نگاه فرد کار آزموده قرار مي دهد ولي کوشش ما در وهلۀ نخست آگاهي يافتن به اين مسئله است که « آگاهي داشتن » چه ارتباطي با « ارزيابي » آن اثر دارد . بي شک ، داده هاي تاريخي ، باستان شناسي و زندگينامه اي در بارۀ هنرمند و هنر مي تواند به ما کمک کند اما به تنهايي براي نقادي اثر کافي نيست . هدف عمدهۀ ديگر از نقد هنر ، درک کامل تر از شناخت صوري و محتواييِ اثر است . بي ترديد انسان از پي بردن به علل و اشاراتي که در هنر موجب خوشي خاطر و تغذيۀ ذهني اش مي شود ، لذتي چندگانه مي برد .

مخاطب با تجربه ، بايد بتواند از درک لذت هاي بيشتر يا عميق تري که هر اثر هنري در مقابلش قرار مي دهد برخوردار شود . نقد هنر، به وي اين امکان را مي دهد که جست و جوي خود را با روشي اصولي به پيش ببرد . لذتي که از هنر نصيب مي شود ، تابع دو نکته است : يکي کيفيت خودِ اثر ، و ديگري توانمندي شخص در استفاده از آگاهي هاي خود هنگام تماشا و ارزيابي اثر . بنابراين ، شناخت مقولات نقد از راه متمرکز ساختن ذهنيت و حساسيت پرورش يافتۀ شخص ، موجب مي شود که فهم هنري و درجۀ حساسيت و سواد بصري وي هردم افزايش يابد . بعضي ها تصور مي کنند جست و چوي مداوم در مباحث نقد و کسب آگاهي بيش از حد در زمينۀ هنر ، ذوق را از جنبه هاي شهودي خالي و پُر از محاسبات و سنجش گري هاي مزاحم مي سازد و در نتيجه ، او را از درک لذت هاي هنري باز مي دارد . مي توان گفت تمرکز تخصصي به يرخي نکات آماري و تاريخي رشته هاي نظريِ هنر در دانشگاهها ممکن است چنين تصوري را تأييد کند اما واقعيت آن است که کسب دانش گسترده اي که مورد نياز منتقدان هنر است ، علوه بر اينکه ابزار کارِ استنباط و استناد ايشان است ، موجب مي گردد تا علل و عواملي که موجبات تأ ثير گذاري هنر بر ذهنيت شان را فراهم ساخته نيز به خوبي دريابند . فقط از چنين راه ظريف و دشواري است که منتقد هنر به معنا و محتوايي که زندگي اش را غني ساخته و جز در پرتو درک هنر ميسر نيست ، پي مي برد . بدون آگاهي از نقد هنر ، هنگامي که با « هنر » به « طورکلي » مواجه مي شويم گويي احساس مي کنيم چيزي موهوم ( زيبا يا ترسناک … ) بر وجودمان چيره شدن است . در چنين وضعيتي يا احساس ملال و درماندگي مي کنيم ، يا سرشار از نشاط مي شويم … در چنين وضعيتي که ذهن ما قادر به نقد اثر ( تئاتر ، سينما ، نقاشي ، ادبيات ، …) نيست ، پرسشي از سر جهل و تاريکي هاي روح مان سر بر مي آورد که چرا ؟ چرا اينگونه غرق اندوه يا سرشار از سرخوشي ام ؟! وقتي که دلايل اين « چرا؟ » را به درستي ندانيم ، اثر هنري با ما همچون گيرنده اي منفعل رفتار مي کند ، اما با جراًت بايد خاطر نشان ساخت که کاربرد نقد هنر، به همين مقدار از فهم ما دربارۀ معني و لذت حاصل از هنر محدود نمي شود . زيرا انسان نياز شديد دارد که فهم خود از اثر هنري را با ديگري در ميان بگذارد . در واقع براي او احساس نا خوشايند ي است که زيبايي ها را درک کند بدون آنکه بداند واکنش ديگران در برابر آن زيبايي ها چيست .

رأي دادن به اينکه کداميک « بهتر » يا « گرانتر » است ، ريشه درآرزوي فطري آدم ها براي به تملک در آوردن « بهترين ها » دارد . در نتيجه مي توان با استناد به همين تمايل فطري انسان ، به تکوين « نظام قياسي » پرداخت که در دستان آدم ها به تدريج منتهي به « نقد » و سنجش امور ( تشخيص سره از نا سره ) شده است .

2

ما نياز به يک چارچوب مستحکم داريم تا داوري خود را بر آن استوار سازيم : کدام چيز خوب ، بهتر ، يا بهترين است ، چرا؟ زيرا مي خواهيم در بارۀ چيزي که مي پسنديم اطمينان خاطر داشته باشيم .

گردآورندگان مجموعه هاي هنري ( کلکسيونرها ) نيز طي دوران هاي مختلف در طول تاريخ هنر ، در کار نقد سهم داشته اند زيرا خريدهاي آنها طبعاً مبتني بر داوري هاي نقا دانۀ خود يا مشاورانشان بوده است . به طور کلي هر گونه فعاليت در زمينۀ خريد ، فروش ، و عرضه کردن آثار هنري ، حاکي از نقشي است که « نقد » ايفا مي کند . درنتيجه بايد گفت که نقد همواره با هنر قرين بوده است. نقد ، چنانکه پيداست در حال حاضر نفوذ خود را بر آنچه هنرمندان قصد دارند به وجود آورند آشکار مي کند . به بيان ديگر ، منتقد در توليد آنچه که نقد مي کند ، تأثير مي گذارد .

اگر نقد ، درمراحل ابتدايي اش بر اثر نياز به درک هنري و برخورداريِ کامل از فهم اثر هنري پا گرفته بود ؛ در شرايط حاضر به صورت ضابطه بنديِ انديشه ها و آرايي در آمده است که معيارهاي خلق اثر هنري شمرده مي شوند . بي ترديد بناي کار بر اين نبوده و نيست که در آفرينش هنرمندان مداخله اي به عمل آيد . بلکه ضمن آموزش هنر و گفت و گو دربارۀ هنر ، يا خريداري آثارهنري ، معيارهاي درک هنر براي عموم نيز ايجاد شود . اينگونه است که هنرمندان در پايگاهي قرار مي گيرند که آثارشان را نه به عده اي افراد نا آگاه از هنر و بي خرد در عرصۀ زيبايي شناسي ، بلکه به مخاطباني با فرهنگ که از درک آثار هنري برخوردارند ، عرضه کرده يا مي فروشند . اين فرايند ، موجبات ارتقاي کيفي اثر هنري از سويي ، و ارتقاي سواد بصري مخاطبان از سوي ديگر مي شود . در اين ميدان ، منتقد نقش آموزگار ، راز گشا و راهگشا را بر عهده دارد و در سطوحي ، نقش مترجم ميان يک اثر هنريِ رازناک و پيچيده با فهم عمومي را ايفا مي کند .

3

براي اينکه منتقد به درستي از عهدۀ کار برايد به چه چيزهايي نياز دارد؟ چه چيزهايي بايد بداند ؟ چه مهارت هايي بايد داشته باشد ؟ پاسخ مي تواند چنين باشد :

– منتقد بايد اثر را ببيند و قضاوت را با عدالت و نيک نفسي توأم کند.

– منتقد با خود هنرمند يا نويسنده به صورت شخصي طرف نباشد .

– اساس نقد بر آزاديِ انديشه استوار است و تنها از اين راه ذوق و سليقه و ادراک مردم از هنر ، ادبيات و فلسفه بالا مي رود .

– منتقد بايد تعهد به اعتلا بخشيدن به جامعۀ خود را سنگ بناي خلاقيت خود بداند .

– منقد پرچمدار تفکر انتقادي است ودر فرايند سليقه سازي جامعه نقش انکار ناپذيري دارد .

– منتقد همواره در معرض پاسخگويي ، اقناع ديگران و نويد اعتلا و تکامل فضاي فرهنگي است ، کوششي که آسان نيست و آسان به دست نمي آيد .

– منتقد بايد به نشريه اي که در آن مي نويسد ، هشدار دهد که سليقۀ سياسي يا چارچوب سلايق ادبي ، هنري ، فلسفي يا حزبيِ آن نشريه ، و دوستي و دشمني نشريه را با هر کسي يا هر جرياني را در سياق نقاديِ خود دخالت نمي دهد .

– منتقد بايد خِرد را اساس و بنيان نقد خود بداند ، همانگونه که « نقد مدرن » ديگر به اتحاد و پيوند ميان « مؤلف » و « اثر » کاري ندارد و نقد بايد صرفاً به « بنيان اثر » بپردازد .

– از آنجاکه خواندن و دريافتن يک تابلوي نقاشي يا اثر طراحي در وهلۀ نخست مثل حضور يافتن در يک مکان نا آشناست ، اعتقاد دارم که منتقد بايد بتواند به مخاطب بگويد که از قرار گرفتن در يک فضاي نا آشنا نوميد نشود و به اصطلاح ، پس نزند . مواجهه با يک اثر هنري که در نگاه اول « بسته » و « ناآشنا » جلوه مي کند ، شباهت بسياري با مواجهه با يک زبان ديگر به جز زبان مادري دارد . حلقۀ مفقودۀ ميان مخاطب و اثر هنري در اينجا توسط منتقد و رسانه تأ مين مي شود . خواندن يک زبان بيگانه در وهلۀ نخست نياز به يک مترجم دارد . منتقد ، به نوعي مترجم ميان « اثر » و « مخاطب » است .

 4

با مطالعۀ تاريخ هنر ، با آشنايي بيشتر نسبت به معيارهاي متعدد هنر و با بررسي سبک ها ي هنري معلوم مي شود که يک معيار ثابت و عيني که مورد توافق همه باشد وجود ندارد که آن را به مثابۀ يک خط کش واحد به کار گرفت . به طوري که اتفاق مي افتد که حتي مرز ميان « نقد » و « تحليل » و « تفسير » آنقدر باريک مي شود که در خيلي مواقع ، حتي مرزي باقي نمي ماند .

نقد ، پديده اي همچون کتابهاي درسي نيست که در چارچوب هاي بسته و پاسخ هاي چهار جوابي بگنجد . و کيست که نداند که مدرسين هنر به شاگردان تذکر مي دهند که چار چوب ها را بياموزند و بعد ها براي ورود به دنياي هنر و خلاقيت آنها را فراموش کنند … تفکر انتقادي زماني در ذهن ريشه مي دواند که سالها از انکار آن چارچوب هاي مدرسه اي گذشته باشد و منتقد سرد و گرم روزگار را چشيده باشد .در نتيجه ، براهين متّقن و قواي ذهني منتقد را به الماسي ظريف ، مستحکم و زيبا تبديل کرده باشد .

ترازوي تحليل و عينک نقد و سازوکار تفسير ؛ از جمله اموري نيستند که با روحيۀ محفل گرا و تفکر مبتني بر انتقامجويي فردي و حذف مخالف ، کمترين نسبتي داشته باشد .

نقد ، سخن گفتن آگاهانه در بارۀ هنر به منظور بالا بردن فهم و ارزيابي اثر هنري است . اما نقد صرفاً تلاشي منطقي و عقلاني نيست ، نقد توأمان به احساس و انديشه نياز دارد .

5

در سنت نقد نويسي اروپايي ، در دويست يا سيصد سال گذشته ، رسم بر آن بوده است که نويسندگان خلاق دست به نگارش نقد هنري مي زده اند ، از جمله : استاندال ، گوتيه ، بودلر ، زولا ، … اين سنت با استاندال و گوتيه شروع شد و تا اوايل قرن بيستم ادامه پيدا کرد . در اروپا ، با ظهور و توسعه ي نمايشگاههاي هنر تجسمي ، در طيِ قرن هجدهم ، نقد هنري به صورت تخصصي تر شروع به رشد کرد .در قرن نوزدهم هم با افزايش روزنامه ها و مجلات و توسعه ي نمايشگاههاي هنري ، منتقدان شروع به نوشتن مقالات انتقادي در مطبوعات کردند .

منتقدان هنر ، بويژه در فرانسه ، اغلب نويسندگان خلاقي بودند . « بودلر » معتقد بود که نقد بايد با تعصب ، پر شور و سيا سي باشد . او مخاطبان خود را به هنري دعوت مي کرد که زندگي جديد را تقديس کند .

« پرودون » متفکر سوسياليست ، تئوري هنر خود را در سال 1865 منتشر کرد و در آن اظهار داشت : « هدف هنر هدايت ما به خودشناسي از طريق آشکارکردن همه ي انديشه هايمان ، حتي پنهان ترين آنهاست … »

« گيوم آپولينر » مشهورترين نويسنده ي اوايل قرن بيستم است که به نقد نويسي پرداخت ، اما ، مي توان به « پل والري » ، « راجر فراي » و « کليو بل » ( Clive Bell) هم اشاره کرد که اين دوتاي آخر در انگلستان تئوريِ هنر فرماليستي را تدوين کردند. فراي و بل معتقد بودند که جوهر نقاشي همان تناسبات عناصر تجسمي با يکديگر است ؛ و مي گفتند هنر نقاشي در واقع همان « سازماندهي تجسمي » Plastic Organization است . بعدها « سِر هربرت ريد » در حوزه ي نقد بسيار کوشيد، اما بعد از جنگ جهاني دوم « جان برگر » انگليسي ، بهترين نقد ها را نوشت . پس از جان برگر ، يک منقد آمريکايي به نام « کلمنت گرينبرگ» Clement Greenbergکه قبلاً مارکسيست بود ، نوعي زيبايي شناسي فرماليستي را همراه با شور سياسي ترويج کرد . گرينبرگ که از اکسپرسيونيسم انتزاعي حمايت کرده بود ، به صورت وسيعي در آمريکا و انگلستان نفوذ پيدا کرد ( در انگلستان بيشتر ، اما در اروپا کمتر ) ، پس از او ، « هارولد روزنبرگ » نيز که از مدافعان اکسپرسيونيسم انتزاعي بود با دقت و حس مسئوليت بيشتري نسبت به گرينبرگ ، به عنوان منتقد مطرح شد .

 

 

پیمایش به بالا