خلاقيت و ما


در يادداشت گذشته درخصوص موضوع خلاقيت ،از بين تعاريف متعدد درباره امر خلاق به تعريفي پرداختيم که در بين اهالي هنر از همه متداول تر و در اکثر کتابهاي مباني هنر نيزآورده شده است، در آنجا آنرا تعريفي کلي دانستيم که ميتواند به هر پديده اي نسبت داده شود چرا که از يک بعد فلسفي، هستي پيوسته در حال خلق شدن و نو شدن ميباشد. در اينجا ميخواهيم از عبارتي ديگر استفاده نمائيم که به نظرعيني تر، عمل گراتر و تفکيک پذيرتر مينمايد و آن اينست که ((خلاقيت يعني فرايند تبديل ايده به محصولي نو))، تعريفي است بسيار قابل بحث، قابل بحث از آن جهت است که ميتوان آنرا به اجزاء چندي تبديل نمود و هر جزء را مورد واکاوي و تحليل قرارداد. در تعريف بالا اولا بين خلاقيت و ايده تفاوت قائل است و دوم براي تحقق عمل خلاقه يک روند و پروسه در نظر گرفته شده است. در حقيقت سوالي که سر راه ما قرار داده نخست اينست که بين ايده و امر خلاق چه تفاوت و تقدم تاخري وجود دارد!؟ اگر خلاقيت را به دو بخش ذهني و عيني تبديل نمائيم آنوقت موفق ميشويم که اين تضاد و دوئيت را تا حد زيادي به هم نزديک نمائيم. فل واقع عده اي از صاحب نظران را عقيده بر اينست که هر فکر نو و بي سابقه اي که در ذهن شکل بگيرد يک عمل خلاقانه اتفاق افتاده است. ولي اگر بخواهيم با نگاهي عيني و عمل گرايانه به تعريف بالا نظر افکنيم خواهيم ديد که 1- تفاوت است بين ايده و عمل خلاقه 2- ايده بايد يک روند و پروسه اي را طي نمايد تا به محصول که همان عمل خلاقه است تبديل گردد.

در چنين تفکيکي به اين نتيجه خواهيم رسيد که ايده همان تخيل است و تخيل پديده ايست که همه انسانها از آن برخوردار ميباشند و اين يک ويژگي نيست که صرفا مخصوص به گروه و يا طبقه خاصي در جامعه و يا بين افراد بشر باشد. شايد بتوان اين تعريف را پذيرفت مشروط بر آنکه تخيل را مراحلي برايش قائل شد تا از يک فکر معمولي و دم دستي و ايده به عنوان فکري بکر و جديد تميز داده شود. يعني اينکه هر تخيل يک ايده نيست و براي تبديل شدن آن به ايده بايد که تلاش و کوششي شکل بگيرد تا به لايه عميق تر و تازه تري از آن دست پيدا نمود و اين اتفاق گاه در يک لحظه ممکن است شکل بگيرد و در اکثر مواقع تلاشي خوآگاهانه را ميپذيرد. شايد لازم بود که در اينجا تفکيکي قائل شويم بين نبوغ و خلاقيت. نبوغ آنگونه که در تعريف ها آمده بيشتر پديده اي ژنتيکي و مادرزاد به نظر مي آيد که به درستي هم همه ابعاد و چگونگي آن روشن وشفاف نيست و نميتوان تعريف کامل و يگانه اي براي آن بدست آورد و يا ارايه نمود. اين توانائي پديده اي خود به خود، بدور از تعليم و غير قابل پرورش است. و اتفاقا هرگونه تعليم و آموزشي ميتواند به آن خدشه و لطمه وارد آورد. در مقام مثال در خصوص نبوغ ميتوان آنرا به چاه آرتزين تشبيه نمود که بدون نياز به تلمبه و يا هر ابزار ديگر خود به خود درحال فوران و جوشش است و اتفاقا قراردادن وسيله بر سر راهش مانعي است که حرمت خود به خود آنرا دچار سکته و زحمت مينمايد ولي نبايد فراموش کرد که اين توانائي شامل حال افراد بسيار اندکي تاکنون گرديده که به لحاظ تعداد فاصله بسيار بعيد و زيادي با کل جمعيت انسانهاي خلاق دارا ميباشند.

اين تذکر از آن جهت داده شد که اکثرا افراد توهم زده و بي عمل خود را در عالم ذهن موجوداتي نابغه، استثناعي و بي نياز از تلاش و کوشش مي بينند و در انتظار کشفشان از طرف ديگران به سر ميبرند.

علي فرامرزي

پیمایش به بالا