
فرهنگ به عنوان نرم افزار و وسيله اين حجم عظيم انتقال دانش، از چنان جايگاهي برخوردار گرديده که ديگر هرگونه شکي را در مورد موثرترين شکل ديپلماسي نرم يعني ديپلماسي فرهنگي از ميان برداشته است. با فرو ريختن سد و مانع اختلاف زباني که بشر به کمک تکنولوژي در آستانه برداشتن آن است، به زودي مرزهاي باقيمانده تبادل فرهنگي نيز در بين ملت هاي جهان برداشته خواهدشد و هر انساني با ديگر همنوعان بگونه اي مستقيم وارد گفتگو و تبادل فرهنگي خواهد شد.
درجهان چند وجهي و متکثرديپلماسي، فرهنگ نيز بعنوان يکي از اشکال مهم آن از آنچنان جايگاهي و موقعيتي برخوردار است که گروهي آن را بستر و زيرساخت ديگر انواع ديپلماسي ميدانند و بر اين باورند که مستقيم ترين راه براي نفوذ و حضور در قلب و روان ديگر ملت ها ديپلماسي فرهنگي است. شايد اغراق نباشد که ديپلماسي فرهنگي را فن مديريت تعامل با روح و احساس ديگر ملت ها بناميم. از همين روي از ديرباز کشور هاي با سابقه طولاني تمدني، تبادلات فرهنگي را يکي ازطرق ارتباط با ديگر ملت ها و دولت ها ميدانستند و باشيوه هاي گوناگون کوشش مينمودند داشته هاي خود در حوزه هاي هنري و فرهنگي را به ملت ها گوش زد نمايند و به رخ بکشند و از اين طريق موثر، نام خود را در تاريخ جاودان نمايند.
هنر به عنوان تبلور و محصول فرهنگ هرمحيط وجامعه اي، چون اسب تروا ميتواند مکنونات نهفته و گوشه هاي پنهان و آشکار زمانه خويش را بازتاب دهد و آنرا بنماياند و ديگر ملت ها را به گفتگويي از نوعي متفاوت دعوت نمايد از همين روست که دولت ها به نسبت رشد اجتمائي و فرهنگي خود براي توليد آثارهنري و ارائه آن به عنوان گونه اي متفاوت از ساير اشکال ديپلماسي، هنر را پاس ميدارند و بودجه هاي هنگفتي براي توليد، نگهداري و معرفي آن هزينه ميکنند. بي جهت نيست که دارا بودن سابقه تمدني عميق و طولاني و برخورداري از طبقه هنرمند و خلاق و ساير توليدکنندگان عرصه فرهنگ سرمايه هاي ملي و گنجينه هاي لايزالي ناميده ميشوند که ميتوان با بهره گيري درست و منطقي، بسياري ازگره هاي ديپلماسي را با آن گشود و از مزايايش بهره جست.
با رشد و اهميت افکار عمومي و جايگاه توده هاي مردم در تصميم گيريها و يا پذيرش برنامه هاي دولت ها، هر کشوري که بخواهد اهدافي را در ديگر مناطق تحقق بخشد، نخست بايد زمينه هاي پذيرش آن را فراهم نمايد و به اصطلاح افکار عمومي را با آن برنامه ها همراه نمايد و اين کاري است که از ديپلماسي فرهنگي و ورزشي با کمترين هزينه و کوتاه ترين زمان ممکن برمي آيد.
آوردن آثار هنرمندان براي نخستين بار بوسيله دولت آلمان و با هزينه آنها و به نمايش درآوردنشان در موزه هنرهاي معاصر را در دو سه سال گذشته تا آنجا که من به خاطر دارم جزو معدود حرکت ها درخصوص رابطه هنري و ديپلماسي فرهنگي بود. اگرچه در زمان دولت اصلاحات نيز حرکت هاي مشابهي صورت گرفته بود.
حرکت اخير دولت فرانسه و آوردن بخشي از داشته هاي موزه لوورر به تهران و استقبال خوبي که از آن از طرف مردم صورت گرفته است دليل واضحي است بر نياز و اهميت ديپلماسي فرهنگي و توجه نمودن و هزينه کردن در اين خصوص و البته کشور فرانسه به دليل سابقه فرهنگي و هنري طولاني و نوع نگاه و ذهنيت ايراني ها نسبت به آن ملت، از موقعيت خاصي در ايران برخوردار است ولي از اهميتي که اين کشور براي اين سپهر تاثيرگذاري قائل است نمي توان غافل شد چرا که فرانسه به لحاظ بهره جوئي از هنر و فرهنگ در جهت نفوذ در بين ديگر ملتها از رتبه اول ديپلماسي فرهنگي در جهان برخوردار است و زودتر از ديگر کشورها از قدرت اين نوع از ديپلماسي در کشور خودمان ايران بهره جسته است. کاردينال ريشليو اولين کسي بود که در سال 1635 با تاسيس آکادمي فرانسه نخستين تشکيلات دولتي در اروپا را بنيان گذاري نمود و اين آکادمي مرکزي شد که از آن امروزه به عنوان پايگاه سياست فرهنگي نام برده ميشود و همين مرکز باعث گرديد که دولت مراقبت از حيات فرهنگي و گسترش آنرا وظيفه ذاتي خود بداند. از همين روست که ديپلماسي فرهنگي در آن کشور سابقه اي چندصدساله بيابد و تغيير نظام هاي سياسي از سلطنت تا انقلاب و از امپراطوري تا جمهوري تغييري در آن به وجود نياورده است. آنگونه که فولکراشتاين ميگويد: جايگاه والاي فرهنگ در سياست داخلي فرانسه، در سياست خارجي آن نيز انعکاس يافت و بعد از جنگ جهاني دوم فرانسه ديپلماسي فرهنگي جدي اي را در دستور کار خود قرار داد تا پس از سالها تاريکي بر اثر اشغال توسط آلمان ها، جاني تازه به فرهنگ فرانسه در خارج ببخشد. به همين جهت ديپلماسي فرهنگي تا حد زيادي در خدمت تثبيت جايگاه فرانسه درجامعه بين المللي و نهادهاي وابسته به آن و مطرح ساختن پاريس نزد آنها مي باشد.
اقدام موزه ملي ايران در همکاري و برپائي چنين رويدادي در اين شرايط، کاري پسنديده و نيکوئي بود که توانسته توان و اعتبار دولت را چه در داخل و يا خارج از مملکت در حوزه فرهنگي بهبود بخشد و تا حدودي طبقه فرهنگي داخلي را نيز دلگرم نمايد. ايران به عنوان يکي از قديمي ترين امپراطوري هاي جهان با اندوخته هاي تاريخي و فرهنگي عظيم خود و هم چنين هنرمندان معاصري که ميتوانند با حمايت هاي درست و برنامه ريزي شده حرفهاي فراواني براي جهانيان و ديگر فرهنگ ها داشته باشند، از اين توانائي و پتانسيل برخوردار است که بتواند با هر کشور ديگري وارد تعامل هاي هنري و فرهنگي گردد و از اين توان بلقوه خود سود جويد. استقبال بي سابقه مردم و شکستن رکورد بازديدکنندگان آن هم در ايام نوروز که اکثرا خانواده ها در سفر هستند خود نشان دهنده سطح فرهنگي جامعه به دنيا و از ديگر سو نياز مردم به ارتباط بيشتر با ديگر فرهنگ ها ميباشد، که در اين بين احساس بودن در دهکده جهاني و خود را بخشي از دنياي آزاد ديدن را نبايد از نظر دور داشت.
علي فرامرزي
منبع: مجله تجربه
