
به قلم: بهرام هوشيار يوسفي
«در کل يک مکان، داراى يک خصلت يا جوّ است و از اين رو يک پديدار کيفى و کلى است که نمىتوانيم آن را به هيچ يک از خصوصياتش فروبکاهيم. تجربهي روزانه نشانگر آن است که کنشهاى متفاوت، نيازمند محيطهاى متفاوتى هستند تا به گونهاى اقناع کننده در آن واقع شوند…» نوربرگ- شولتز
سيمون داوسون، عکاس بلومبرگ، در سفري به اصفهان به مرکز خريد «شاپينگ مال» اصفهان رفت و بلومبرگ گزارش کرد که «با وجود تحريمهاي زياد در ايران، اين کشور در حال تجربهي انفجاري از ساخت مراکز خريد جديد است…». ايرانمال در تهران بعد از بهرهبرداري يکي از بزرگترينها در جهان خواهد بود و اين چرخه همين الان که شما در حال مطالعهي اين يادداشت هستيد تنها در تهران با بالغ بر ۱۰۰ مال در حال ساخته شدن، ادامه دارد؛ در رويکردي جالب توجه حتي توصيه ميشود از چنين فضاهايي به منظور ساماندهي به بافتهاي فرسودهي شهري استفاده شود [شعاع موثر شاپينگ مالها در شهرهاي بزرگ ۳ تا ۵ کيلومتر تعريف مي شود؛ صرف نظر از مباحث اقتصادي، استقرار انواع کارکردهاي خدماتي مانند باجههاي بانکي، صرافي، کمپ بازي و تفريح، پارکينگ رايگان، داروخانه و غيره، اين مراکز را به غايت درجه کارا ميسازد].

يک ضربالمثل آفريقايي ميگويد: «يک دهکده نياز است تا کودکي تربيت شود…»؛ محيط ما را ميسازد و ما محيط را و اين منشور دوار به حرکت خود ادامه ميدهد. امروزه استيلاي فرهنگ ارتباطات مجازي آنچنان بيمهابا هجوم ميآورد که هر فرصتي براي بازتوليد ارتباطات انساني در محيطهاي حقيقي، مغتنم است. واقعيت اين است که اگر به تعريف کلاسيک اقتصاد مبني بر تقسيم منابع محدود بين تقاضاهاي متنوع و غالبا نامحدود، اتکا کنيم و براي مقوله انتخاب در روند توليد تقاضا اصالت قائل باشيم، اقتصاد شهري مفهومي است که از تلاقي اين انتخاب و جغرافياي حدوث آن شکل ميگيرد؛ در اين بين بديهي است که مصرف کنندهِ نوعي جوياي مطلوبيت است و بنگاه اقتصادي در پي به حداکثر رساندن سود و البته مديريت شهري، مسئول ساماندهي به روند اين ارتباط به سياقي عادلانه و در خدمت تعالي جامعه. اينکه شکل کالبدي [بخوانيد فضاي شهري و معماري يا در يک کلام فضاي مصنوع] اين تعامل به چه ترتيب باشد و در کجا استقرار يابد، شهرسازان/طراحان شهري و معماران را نيز با موضوع پيوند ميزند که البته نهايتا آنچه اهميت دارد [يا بايد داشته باشد] از يک سو حداکثر کردن مطلوبيت براي مصرفکننده است و از ديگر سو راهبرد ارزشي جامعهاي که فضا/مکان در آن شکل ميگيرد. نبايد فراموش کرد که ناکارآمدي اولويتها ممکن است که سرمايه را فراري دهد و اصولا ديگر فضا و ساختاري شکل نگيرد که تعامل مشاراليه محلي از اِعراب داشته باشد؛ متخصصان امر البته همواره در جستجوي تحليل عناصر تاثيرگذار در قالب «مدلهاي اقتصاد شهري» بوده، که تعبير ملموس آن بايد در نحوهي صحيح در زمينهي مکانيابي و توسعه ساختاري شهري متجلي شود و آنچه در قوارهي شهر در پيرامونمان احساس ميکنيم در اصل برآيند [به درست يا غلط] مجموعه نيروهاي بازار و نحوهي مديريت آن [الگوهاي شهري و کاربري اراضي] در آيينهي شهر است.

اين روزها ديگر اين موضوع مسجل شده است که فضاهاي شهري بايد با کاربريهاي چند منظوره و ترکيبي، پاسخگوي علايق و سلائق، نيازها و تعاملات مختلف بازيگران مختلف اقتصاد و زندگي در مقياس شهري باشند؛ بنابر تعبير «مرکز خدمات مجتمع هاي تجاري اداري تفريحي ايران»، مجتمع هاي تجاري چند عملکردي [يا اصطلاحاً شاپينگ مالها] به فضاي اطلاق ميشود که در آن فضا، «مجموعهاي از فروشگاههاي کوچک و بزرگ خرده فروشي [که هويت کسب و کارشان در لواي نام تجاريشان است] تحت يک مديريت مشترک، اداره ميشوند…»؛ جالب اينجاست که اين تعبير بسيار به آنچه از ديرباز در شهرهاي ايران با عنوان «بازار» ناميده شده است، نزديک است و چه بسا تفاوت نه در ماهيت عرضه اقلام مصرفي بلکه در ماهيت «گذراندن اوقات فراغت» و نحوه فضاسازي به اصطلاح مطلوب يا پر زرق و برق در «مال»ها باشد؛ اين نوع فضا پاسخگوي ماهيت جديدي از رفتار شهري است که شايد بتوان از آن به «ويترينگردي» [نگارنده قصد قضاوت رفتار مصرفي را ندارد] تعبير کرد و صرف نظر از اينکه اين رفتار تهديد است يا فرصت، واقعيتي است غير قابل انکار. از سوي ديگر با نگاهي حتي گذرا به روابط و متدهاي نو اقتصادي، همخواني مقوله توليد فضا با اين روشها اجتناب ناپذير مينمايد؛ اصولا سياق توليد و توزيع در هر دورهاي با تبلور «تجربههاي فضايي» ارتباطي تنگاتنگ داشته، روشهاي نو در تجارت لاجرم به فضا/مکانهاي جديد منجر ميشوند. در اين بين آنچه ميتواند موجب نگراني باشد نه ارتقا و ترکيب مراکز شهري با مراکز خريد شهري بلکه «کمبود حس مکان»، «کمبود حس يکپارچگي» و نياز براي ايجاد يک «کانون مرکزي مشترک» براي رسيدن به «انسجام عملکردي و فضايي و رهايي از آشفتگي و نابساماني موجود» در اين محدودهها است…. آنچه ايرانيان در طي تاريخ بدان شهره بودهاند، قابليت منحصر بفرد آنها در بومي و بهينهسازي آنچه بوده که به ظاهر به غير تعلق داشته است؛ در راستاي موضوع مورد بحث اين مقال نيز به نظر ميرسد بازتوليد يک «مال» که مالِ خودمان باشد چندان دشوار نباشد، به سياقي که بستر تجلي هويت متعالي شهروند ايراني «قرن ِ۲۱اُمي» باشد….

اين مطلب پيش از اين در روزنامه دوات/ زيبا شهر رشت به چاپ رسيده است.
