حميد شانس تاکيد کرد: دولتهاي ما هنر را مدياي تبليغاتي براي تثبيت سياستهاي خود ميدانند.
حميد شانس (هنرمند تجسمي) در گفتوگو با خبرنگار ايلنا، درباره نواقصي که سيستم بودجهبندي فرهنگي کشور با آن دست به گريبان است، گفت: وقتي مسئله بودجه در مورد فرهنگ و هنر مطرح ميشود ميتوان گفت اساسا به نوعي چوب به مرده زدن است. در حقيقت به قدري مسائل و مشکلات وسيع و بديهي در اين عرصه شاهد هستيم که چارهاي جز بازبيني نداريم.
او سپس با اشاره به مسئله تخصيص بودجه فرهنگي را در پنچ حوزه ميتوان مورد بررسي قرار داد، اظهار داشت: اولا اينکه بودجه معمولا به ابزاري براي سياستگذاري تبديل ميشود. يعني در بررسي ميزان بودجه و شيوههاي اجرايي نگاه صرفا دولتي وجود دارد. شخصا در مورد اينکه دولت در امر فرهنگ دخالت کند مشکلي ندارم اما اينکه فرهنگ به ابزاري در دست سياست تبديل شود مسئله است. در بسياري از کشورها دولتها حامي هنرها، موزهها، آثار و گالريها هستند اما اين حمايت به اعمال سياست تبديل نميشود. در کشور ما اعمال سياست در عرصه فرهنگ و هنر به قدري شديد است که در رديف بودجههاي فرهنگي نهادها با تغيير دولتها تفاوتهاي کامل و واضحي را مشاهده ميکنيم.
اين مجسمهساز همچنين يادآور شد: البته اين بودجههاي فرهنگي هم تنها در راستاي اعمال سياست به کار برده نميشود و موضوع بسيار فراتر از اين حرفهاست. يعني در حقيقت اين اوليتهاي سياسي هستند که در بحث فرهنگ گنجانده ميشوند. مجموعه اين نهادها از نظر من شيوههاي اعمال سياست در امر فرهنگ را پيش ميبرند و به همين دليل هم هست که نهادهاي مذکوراغلب کارا نيستند و در برخي موارد چوب لاي چرخ مقوله هنر ميگذارند يا دستکم متوقفکننده آن هستند.
شانس به کوچک بودن سهم دستگاههاي اصلي متولي مديريت فرهنگي از بودجه نيز گريزي زد و بيان کرد: متوليان حقوقي و قانوني امر فرهنگ بخش کوچکي از بودجه و امکانات را در اختيار دارند. وقتي وزارت فرهنگ و ارشاد تنها نزديک به ۱۳ درصد بودجههاي فرهنگي کشور را در دست دارد يعني سياستهاي متقايل سياستهاي فرهنگي دولت همواره دست بالا را دارند و مطمئنا در اين فضا نميتوان نتيجه قابل قبولي گرفت. بودجه در کشور ما عملا تبديل شده به اهرم بازدارنده؛ آن هم بودجهاي بيتناسب و بيقاعده که دفرمگي فرهنگي را موجب ميشود.
او متذکر شد: امر فرهنگ از طريق سبک زندگي و مدياهاي فرهنگي بصري ساخته ميشود. مرکز هنرهاي تجسمي ۳ ميليادر بودجه ۱ ميليارد صرف برگزاري جشنواره کرده و ميکند اما واقعا چه بازدهي از اين جشنوارهها عايد هنر تجسمي کشور ميشود؟ همه جاي دنيا حق کپيرايت داريم. اينجا اما براي سود دلالان و بازاريها فضا به شدت باز است. بودجهها فرهنگي هم ما فراگير نيست به جاي حمايت از فرهنگ از آن به عنوان ابزاري براي اعمال سياست استفاده ميشود.
شانس درباره نقش شهرداري در پيشبرد فعاليتهاي فرهنگي نيز گفت: نقش شهرداري هم در حوزه فرهنگي بسيار مهم است. سازمانهاي فرهنگي و زيباسازي شهرداري چه نقشي در اداره امور شهر دارند؟ چگونه ميخواهيم مردم در امور شهري مشارکت کنند؟ کل بودجه ارشاد، آمورش و پروش تنها ۳ درصد بودجه کل کشور و مابقي به اتکا و قدرت بودجه در سياستگذاري فرهنگي دخالت ميکند.
او درباره رويکر خود هنرمندان به مقوله هنر تصريح کرد: هنرمندان هم راه اشتباه ميروند مثلا در حوزه سينما و تئاتر و … برخي گمان ميکنند چون پيشکسوت هستند حتي اگر کار کيفي ارائه ندهند دولت بايد از آنها حمايت کند. اين توقع باعث ميشود ارتباطات بر کارکرد فرهنگي اولويت پيدا کند. يکسري مسائل بنيادي هستند که مشکلات را ميسازند و يکسري از اتفاقات نشانههاي آن بنيانها محسوب ميشوند. در جامعهاي که چشم هنرمند به دست دولت است و منتظر دريافت روزي از دولت است طبيعتا وقتي پا به سن ميگذارد هم همين خواسته را دارد. وقتي يک عرصه اجتماعي را در اختيار ميگيريم و مقدرات آن را تعيين ميکنيم بايد هم افراد آن حوزه در همين چارچوب جاي ميگيرند.
اين هنرمند ادامه داد: واي به حال جامعهاي که هنرمندش در يک چنين شرايطي بياعتنا و کرخت شود يا بالعکس غر بزند و خردهخواه شود. در اين جامعه نميتوان افکار اجتماعي و احساسات و عواطف والا را توسعه بدهيم. گاهي هم با اعمال محدوديتها اين حقارتها را در جامعه بازتوليد ميکنيم و بايد مراقب باشيم.
شانس همچنين فاصله مسئولين از چارچوب و ابعاد فرهنگي را بسيار زياد دانست و گفت: مشکل ديگر اين است که مسئولين ما با تمام ادعاي فرهنگي از چارچوب فرهنگ و ابعاد آن دور ماندهاند. ما مملکتي سياستزده داريم که همه تمام چالشها را از طريق مجاري قدرت و سياست ميخواهند حل کنند. آقاي بهزاد نبوي آدم مطلع و مدير قابلي هم هست اما ايشان هم در دهه ۷۰ در مورد موسيقي کلاسيک تنها به برنامههاي راديو اکتفا ميکرد.
وي افزود: هنر مديايي است که خودش مفاهيم مختلف ميسازد اما ما هنر را حاملي ميگيريم براي انتقال مفاهيم سياسي و تبليغي مدنظر خودمان. يعني امر هنر را هم به دست ارگانها ميدهيم و ديگران هم توقع دارند هنر و فرهنگ را در اختيار داشته باشند. در حالي که اين خروجي ديگر هنر و فرهنگ نيست. واقعا چرا وقتي پاي فرهنگ و هنر به ميان ميآيد ميگوييم هنر همگاني نداريم و تازه هنر تخصصي را هم دست ارگانها و نهادها ميسپاريم.
شانس خاطرنشان کرد: ممکن است برخي مسئولين کمبود بودجه و … را به عنوان دليل اين امر بيان کنند که تا حدودي درست هم هست؛ اما مسئله اصلي تبعيض است و اينکه اين نهادهاي موازي از نهادهاي اصلي امر فرهنگ مثل ارشاد و آموزش و پروش دريافتي بيشتري دارند. عملا بودجه به ابزاري تبديل شده که از طريق آن روشهاي سياستگذاري بعضا اشتباه خودمان را ادامه بدهيم. بودجه بايد براساس سياستگذاري و اجراي درست تقسيم شود.
اين هنرمند تجسمي گريزي هم به مشکلات موزه هنرهاي معاصر و تاثير بودجه بر عدم حل اين مشکلات زد و گفت: موزه هنرهاي معاصر براي حفظ گنجيه هنري خود به دستگاه تهويه هوا نياز دارد که ۹۰۰ ميليون هم هزينه برميدارد. بودجه عمراني هم در رديف بودجه دارد، اما وزارت ارشاد آن را خرج مصارف روزانه ميکند که البته گاهي چارهاي هم جز اين نيست.
او هنر را امري جدي خواند که بشر به آن نياز دارد و بيان کرد: امر هنر يک امر زايا، پيشرونده و گسترش يابنده است؛ اوقات فراغت بايد با سرگرمي و هنر پر شود. پس امر هنر جدي است که بايد با شيوهاي ديگر به آن پرداخت. هنر را در امر تبليغات کلامي محدود کردن پاسخگو نيست و مشکل ايجاد ميکند. دولتهاي ما هنر را مدياي تبليغاتي براي تثبيت سياستهاي خود ميدانند. آدمهاي فرهنگي دچار اين دوگانگي نيستند و کسي که در فرهنگ مثل ما فکر نميکند رقيب ما نيست و موضوع کارمان است.
شانس در پايان تاکيد کرد: به همين دلايل اگر ميخواهيم مثلا براي يک حوزه فرهنگي بودجه تعيين کنيم بايد فرهنگ و هنر در سياستگذاريمان باشد نه اينکه تابع سياست باشد يا تابع امنيت و نه اينکه سياستگذارياش را به اهل غير هنر بسپاريم. آنچه که امروز در اين نهادها رخ ميدهد فرهنگ و فرهنگسازي نسيت بلکه تغذيه از ميراث فرهنگي است. ميراث فرهنگي هم هميشگي نيست و اين شيوه به فرهنگسازي منجر نخواهد شد.
