روز گذشته در خانه هنرمندان ايران جمع کثيري از هنرمندان که زماني از دريچه دوربين بابک برزويه، چهرهشان ماندگار شد، آمده بودند تا براي هميشه با او وداع کنند. پيکر او سپس از خانه هنرمندان به سمت قطعه هنرمندان بدرقه شد و آنجا هم کلي هنرمند برجسته در انتظار بابکاند؛ همانهايي که زماني در قابهاي او ثبت و مانا شدند.

به گزارش گالري آنلاين به نقل از ايسنا، پيکر مرحوم بابک برزويه، هنرمند عکاس امروز جمعه، ۲۸ مرداد ماه براي آخرين بار به خانه هنرمندان ايران آورده شد تا از آنجا به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا(س) بدرقه شود.
در مراسم تشييع پيکر زندهياد بابک برزويه خانواده وي و همچنين جمعي از دوستان، همکاران و اصحاب فرهنگ و هنر از مقابل خانه هنرمندان ايران حضور داشتند.
احترام برومند، سيامک انصاري، سيفالله صمديان، کامران ملکي، عليرضا تابش، امير عابدي، عباس سجادي، سيدمجيد پوراحمدي، افشين شاهرودي، منوچهر شاهسواري، محمدمهدي عسگرپور، يونس شکرخواه، غلامرضا کاظميدينان، مرتضي رنجبران، عليرضا شجاع نوري، مهوش وقاري، کوروش سليماني، عدنان شاه طلايي، الهام پاوه نژاد، مجيد رجبي معمار، کيوان کثيريان، محمد فرنود، سيد رسول صادقي و … از جمله حاضران در اين مراسم بودند.

بابک در قطعه هنرمندان هم تنها نيست
در ابتداي مراسم تشييع، کامران ملکي ـ مشاور رييس سازمان سينمايي ـ بيان کرد: ديروز جمعه ۲۷ مرداد، روز جهاني عکاسي بود؛ روز بزرگي براي همه عکاسان و بابک. امروز با بابک وداع ميکنيم، او که عاشق عکاسي سينما و هنر بود. بابکي که علاوه بر اينکه دوست ما بود، سهم بزرگي بر گردن بسياري از هنرمندان و چهرههاي فرهنگي و هنري کشور داشت. او با قابهايي که ميگرفت چهرههاي فرهنگي و هنري را ثبت و ماندگار ميکرد و از دريچه دوربين او قابهاي بسياري ثبت و جاودانه شدند.
ملکي ادامه: امروز بسياري از اهالي فرهنگ و هنر اينجا هستند و تا چند ساعت ديگر در قطعه هنرمندان بسياري از هنرمندان ايران که در آنجا آرميدهاند، به استقبال او خواهند رفت. بابک در قطعه هنرمندان هم تنها نيست و همه آنهايي که تصويرشان را ثبت کرده، او را تنها نميگذارند. او دوستان خوبي داشت چون خودش خوب بود. او دوست داشت همه خوب و خوشحال باشند.


نام، ياد و مشي بابک برزويه جاودان باد
در ادامه نيز عليرضا تابش ـ مديرعامل سابق بنياد سينمايي فارابي ـ با خواندن متني بيان کرد:
از بابک برزويه چه آموختم؟
در دلم بود که بي دوست نباشم هرگز
چه توان کرد؟ که سعيِ من و دل باطل بود
با بيتي از حضرت حافظ سخنم را آغاز ميکنم و فقدان برادر و دوست عزيزم را به همه شما سروران و خانواده ارجمند برزويه و دوستداران اين هنرمند خلاق و خستگي ناپذير تسليت ميگويم.
ناباورانه پيکر هنرمند نجيب و دوست داشتني «بابک برزويه» را در کنار خانواده باوفا و صبورش، بدرقه مي کنيم، درست در روز جهاني عکاسي ، او که همه عاشقانهاش دوربين بود و عکس، دقتش به جزييات در عکاسي زبانزد بود و آثاري ماندگار خلق کرد.
بابک برزويه ۵۳ سال فرصت زيستن در اين جهان فاني را يافت و هنرمندانه، عاشقانه و مسئولانه زيست.
استاد اميرهوشنگ ابتهاج که اين روزها سوگوار فقدان ايشان نيز هستيم، چه زيبا سروده اند
زندگي زيباست اي زيبا پسند
زنده انديشان به زيبايي رسند
آنقدر زيباست اين بي بازگشت
کز برايش ميتوان از جان گذشت
مردن عاشق نمي ميراندش
در چراغ تازه مي گيراندش
باغها را گرچه ديوار و در است
از هواشان راه با يکديگر است
شاخه ها را از جدايي گر غم است
ريشه هاشان دست در دست هم است
در اين مجال به عنوان يکي از دوستان بابک چند نکته بارز را که از «او آموختم» بيان مي کنم:
ـ عمل به جنبه هاي انساني و اخلاقي را در کنار حرفه خود، وظيفه نميدانست، بلکه انسان بودن، پاک بودن ، مسئول بودن و در انديشهي سرنوشتِ ديگران بودن ، جزو صفاتش بود.
ـ روحيه باز و متکثري داشت براي همين مي بينيم که در اين جمع، از هر جنسيت، تيپ و سابقه و حرفهاي ، به احترام او گرد هم آمده اند.
ـ به خانواده اش بها مي داد، از اينکه فرزندانش «پريا »و «برديا» از کودکي کتابخوان هستند افتخار ميکرد، فرزندانش را عاشق کتاب و کتابخواني بار آورد، و اغلب آن دو را در جمعهايي با خودش همراه مي کرد که از شايستگانِ جمع و محفل، ادب و احترام بياموزند.
ـ به رغم تراکم فعاليت هنري ، خبري و آموزشي ، شانه از مسئوليت اجتماعي خالي نمي کرد، در بحران هايي نظير سيل و زلزله و حوادث ديگر کنار مردم بود، هم با دوربينش و هم با کمک رساني به هم نوعانش به وظيفه انساني خود عمل مي کرد .
-تقويم و زمان براي او اهميت داشت يادآوري سالروز تولد اهالي هنر، چهرهها و مفاخر کشور ، همچنين يادآوري نقاط عطف تاريخ کشور در صفحات اجتماعي بابک برزويه، برون داد همين روحيه اش بود،
ـ همه را مي ديد، اهل تکبر نبود و از سر تواضع ، با شوخ طبعي هميشگياش ، لبخند بر لب همه مي نشاند.
ـ از روحيه تيمي خوبي برخوردار بود و در عکاسي، سينما ، تاتر ، تبليغات و خبر ، به خاطر همين روحيه اش، منشا نوآوريهايي شد.
ـ به ميهنش ايران عشق مي ورزيد، براي معرفي شکوه و زيباييهاي ايران در قالب هنر تلاش ميکرد، با اين که به راحتي مي توانست در آژانس هاي خبري دنيا کار کند، در ايران ماند و فعاليت هنري و رسانهاي موثري را رقم زد.
ـ يادگيرنده و آموزش دهنده بود ، لحظهاي از يادگيري و آموزش دادن غفلت نمي کرد، در لحظات ضروري اهل مشورت بود و از راهنمايي اساتيد فن و پيشکسوتان استفاده مي کرد.
ـ خستگي ناپذير بود، بيماري او را از تک و تا نيانداخت و با برگزاري کلاس هاي آموزشي، تورهاي آموزشي در شهرهاي مختلف و مستر کلاسها، به آموزش نسل جوان و علاقمندان به هنر عکاسي توجه داشت و به همين دليل با اينکه بيش از هفت ماه در کما بود، دعاي خير اهل هنر و رسانه و دوستداران او بدرقهاش بود.
ـ به خبر اهميت ميداد، روحيه خبري او سبب ميشد بابک را در رخدادهاي مهم ببيني و در فضاي وب نيز از عنصر خبر غفلت نمي کرد، چه حيف که اين روزها خبر رفتنش در رسانهها پيچيده و بر بيلبوردهاي شهري ، رنگي از خود بر جاي گذاشته است.
او که همه اين سالها مهرش به دل هنرمندان جاري بود؛ اميد، زيبايي و سرزندگي را نشر مي داد و زودهنگام با کارنامه اي درخشان درگذشت،
به قول صائب تبريزي، که تعبيري دقيق درباره دنيا دارد:
به قرب گلعِذران دل مبنديد
وصيتنامه شبنم همين است
نام و ياد و مشي و مرام «بابک برزويه عزيز» ماندگار و آثارش جاودانه باد.

بابک اينجاست و به ما لبخند ميزند
امير عابدي ـ عکاس، تهيهکننده و از دوستان بابک برزويه ـ بيان کرد: از بابک گفتن خيلي سخت است و فکر نميکردم روزي اينگونه درباره او صحبت کنم و تصورم اين بود که شايد روزي او از من بگويد. به مناسبت روز اهل قلم، قرار بود برنامهاي در موزه سينما برگزار شود که به من خبر دادند لوحي براي بابک آماده کردهاند و برويم تحويل بگيريم. از آن روز تا کنون بارها به منزل بابک رفتهام ولي هنوز لوح را به خانواده او ندادهام و هر بار که ميخواستم اين کار را کنم دستهايم ميلرزيد.
او ادامه داد: ويژگيهاي خوب او بسيار بود و در عين حال يکدندگي داشت که از آن چه اعتقاد داشت کوتاه نميآمد. خود من بارها با او بحث کردهام ولي هيچگاه ذرهاي از دوستي ما کاسته نشد. در مدتي که در کما بود چشمانش باز بود ولي هيچجا را نميديد و من فکر مي کردم دوربيني است که نميتواند جايي را ثبت کند. اين مدت هشت ماه که او هوشيار نبود، مجالي بود که آرام آرام سفر کند؛ چراکه نميتوانست چشمانش را به اتفاقات اطرافش ببندد و از صبح که بيدار ميشد حواسش به همه چيز بود.
اين هنرمند تصريح کرد: به نظر من اکنون او گوشهاي همين اطراف ايستاده، دوربينش را به دست دارد و به همه ما لبخند ميزند.
او همچنين درباره دغدغههاي بابک برزويه فقيد بيان کرد: بابک مدتي مسئول امنيت شغلي انجمن صنفي عکاسان سينما بود. او و خيلي از ما بيشتر از هر چيزي به يک جزيره آرامش و امنيت شغلي نياز داريم. آن چه که براي بابک اتفاق افتاد ممکن است هر لحظه براي ما هم اتفاق بيفتد. در چنين شرايطي وظيفه ما چيست؟ چه کسي بايد به خانواده ما رسيدگي کند؟ دهههاست که امنيت شغلي و بيمه بيکاري نداريم. ميخواهم بدانم چرا؟ گرچه که راه حل آن بسيار ساده است. ما بلد هستيم و اگر نميدانند ميتوانيم آنها را ياري کنيم که اتفاقات خوبي براي هنرمندان رخ دهد. براي اينکه براي اين کار انگيزه داشته باشيم کافي است نگاهي به عکسهاي بابک بيندازيم و به ياد بياوريم که اين باغ يک باغبان ميخواهد و اگر به آن رسيدگي نشود همه اين گلها پيش از موعد در پر ميشوند. اميدوارم اين اتفاق موجب شود مسئولها بيشتر به هنرمندان فکر کنند.

آغاز آشنايي با بابک برزويه از عکسهاي «سفر به چزابه»
سيفالله صمديان، عکاس و مستندساز نيز طي سخناني گفت: راستش هولناکترين جايگاهي که ميتوان در آن قرار گرفت، پشت ميکروفن مراسمي چنين است آن هم براي کسي که حداقل براي من يک نام ويژه داشت، بابکي که براي من بابک خرمکار بود؛ چون در زمانهاي که نسل او به هر دليلي به جايگاه اصلي خود نرسيدند او تمام محدوديتها را کنار زد. او کسي بود که کسي بيکارش نديده بود. به خاطر دارم دهه ۷۰ که مجله تصوير را با مميز بزرگ و آقاي کلاري راه انداخته بوديم، قرار بود در اولين شمارهها آگهي فيلم «سفر به چزابه» را منتشر کنيم. جواني به مجله «تصوير» آمد، با عکسهايي که همان سال برنده جايزه عکس سينماي ايران شده بود.
اين دوستي و آشنايي تا همين هشت ماه پيش که به يک انزواي غريب افتاد و ما ارتباط خود را با او از دست داديم، ادامه داشت. جوانهايي که اينجا ايستادهايد و فکر ميکنيد نميشود کاري کرد، فقط عرصههاي کاري بابک را مرور کنيد و از فردا طور ديگري به خود نگاه کنيد.


همچنين مهدي آشنا ـ رييس هيات مديره انجمن عکاسان خانه تئاتر ـ با خواندن متني خطاب به بابک برزويه، در بخشي از آن گفت: هر بار که ملاقاتي با هم داشتيم با چهرهاي مصمم، چشمان آبي، موها و محاسن بور، صدايي پر از انرژي به من سلام ميکردي. در اينجا بود که قبل از هر احوالپرسي از کار و پروژههاي ناتمام خود صحبت ميکردي و حرص ميخوردي و نفسهاي تکه تکهات ما را نگران ميکرد. آرامتر که ميشدي خيالمان را راحت ميکردي و آنجا بود که لبخندت روحمان را جلا ميداد. جايت هميشه خالي خواهد بود و دلتنگ خندههايت ميشويم. آنقدر غمگينم از نبودنت که حوصلهام نيست. سفرت به خير رفيق.

انگار که خواب ميبينم
افشين شاهرودي ـ عکاس ـ نيز با بيان اينکه باور اين اتفاق برايش دشوار است، گفت: امروز با هر که حرف ميزدم همه ميگفتند فکر نميکرديم روزي براي وداع با بابک حضور پيدا کنيم و به قول سيف الله صمديان، اين هولناکترين لحظهاي است که ميشد براي هر کدام از ما اتفاق بيفتد. دو روز است که فکر ميکنم چه شد؟ و انگار که چيزي را در خواب ميبينم. بسيار سخت است از کسي حرف بزنيم که هر وقت در انجمن عکاسان به مشکلي برميخورديم از او کمک ميگرفتيم. بزرگترين هراسي که بشر هميشه داشته، رو به رو شدن با مرگ بوده است. ما براي مواجهه با آن، سه وسيله در اختيار داريم؛ علم، دين و هنر. علم به ما امنيت ميدهد و باعث ميشود مرگ را به تعويق بيندازيم. دين باعث ميشود که از رو به رو شدن با اين اتفاق آرامش بگيريم و هراس آن را براي ما آسان ميکند. هنر جايگزيني است براي مرگ جسماني انسان و بابک با بهترين شکل ممکن از اين وسيله استفاده کرد که کاري کند مرگ جسماني او را تاب بياوريم و همواره او را در آثارش ببينيم.
براي بابک گريه نميکنم
غلامرضا کاظمي دينان هم گفت: وقتي به من گفتند که امروز براي صحبت بيايم، داستاني را خواندم که خيلي جالب بود. اين داستان درباره پدري است که فرزندش را نصيحت ميکند و به او ميگويد که در بدن انسانها دو گرگ هست که با هم درگيرند؛ يکي از آنها سمبل حسد، غرور، کينه، تکبر و خودخواهي است و يکي ديگر سمبل مهرباني، عشق، اميد، بخشش، حقيقت و دوستي است. ولي آن گرگي برنده ميشود که تو به آن غذا ميدهي و بابک به گرگ سمبل مهرباني و دوستي غذا داده بود. من براي بابک گريه نميکنم چون او هزاران سال زندگي کرد، از زندگي لذت برد و زيبا زندگي کرد.
بابک از آدميت عبور کرده بود و به انسانيت رسيده بود؛ انسان کسي است که همه رفتارش در جهت خدمت به مردم است. من بارها با او رو به رو شدم و نديدم يک بار اخم داشته باشد و هميشه يک لبخند زيبا داشت. يک روز از او پرسيدم چرا آنقدر ميخندي؟
گفت: «رفيق من بندهاي هستم که خدا مرا آفريده که به هيچکس بدي نکنم و خدا نکند که لحظهاي کاري کنم که کسي ناراحت شود.»
او ادامه داد: قطار زندگي در حال حرکت است و هر کدام از ما در ايستگاهي پياده ميشويم و چقدر قشنگ است که وقتي از آن قطار پياده ميشويم بغل دستيمان دعا کند که تا آخر مسير با او باشيم و پياده نشويم و بابک چنين فردي بود.

بابک هميشه با لبخند سر صحنه حاضر ميشد
پوران درخشنده هم که در حال حاضر خارج از ايران به سر ميبرد، در پيامي جملاتي را در وصف بابک برزويه نوشته بود به اين شرح: «بابک عشق عجيبي به کارش داشت و مدام به دنبال طرحي نو براي معني بخشيدن به کار خود بود. او هميشه با لبخند سر صحنه حاضر ميشد.»
احترام برومند نيز پشت تريبون قرار گرفت و گفت: بابک مثل يک شاخه نو رسته بهاري شکننده و حساس و مثل يک سنگ صبور بود و آنقدر رفيق و يار بود. سالها بود او را ميشناختم ولي در چند سال اخير واقعا هميشه همراه من بود و وقتي نبود که به او احتياج داشته باشم و او نباشد. همه عکسهايي که دارم يادگار او است. هنرمند بعد از نبود جسماني خود تکثير ميشود و با آثارش زنده ميماند.
مرتضي رنجبران از دوستان رسانهاي مرحوم بابک برزويه هم بيان کرد: خاطرات بابک همواره با ما خواهد بود. ما دلمان براي او تنگ ميشود و هيچگاه فراموشش نميکنيم؛ به عنوان کسي که يک وطن پرست حقيقي بود و دلش براي فرهنگ و مملکت اين مملکت ميتپيد.
جشن تولد بابک ۲۳ شهريور در خانه هنرمندان
در پايان آرش برزويه برادر مرحوم بابک برزويه، ضمن تشکر از حاضران در مراسم تشييع پيکر اين هنرمند، با بيان خاطرهاي گفت: بيست سال پيش عکسي از او در جشنوارهاي در اسپانيا برنده شده و او توانست در مدتي کوتاه ويزا بگيرد و به اسپانيا برود. من به او گفتم که تو زبان اين کشور را بلد نيستي و تنهايي ميخواهي بروي آنجا چه کار؟ او به من گفت مهم اين است که بايد به عنوان يک عکاس ايراني خودم و عکسم آنجا باشد و هنر کشورم را ارائه کنم، اينکه خودم نباشم و عکسم باشد فايده ندارد.
در پايان اعلام شد که ۲۳ شهريور در خانه هنرمندان مراسمي براي اين هنرمند فقيد به مناسبت تولدش برگزار خواهد شد.

بابک برزويه، هنرمند فقيد عکاس در حوزه مطبوعات و سينما که از دي ماه سال گذشته در کما به سر ميبرد، ظهر سه شنبه، ۲۶ مرداد ماه درگذشت. پيکر بابک برزويه پس از بدرقه از مقابل خانه هنرمندان ايران، در قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.
مرحوم برزويه از عکاساني بود که نه تنها در حوزه سينما بلکه در حوزه عکاسي مطبوعاتي و همکاري با رسانههاي مختلف از جمله خبرگزاريها، نيز فعال بود.

