نشست «سبک در تصويرگري کتاب کودک و نوجوان» برگزار شد

متن، بر تصوير کتاب اثرگذار است، اما بيش از آنچه که مي‌پنداريم. گاه متن موجب خلق دنيايي جديد مي‌شود، دنيايي که عوامل متفاوت بر آن اثرگذارند. با اين شرايط، حالا خلق تصوير براي بچه‌هاي عصر ديجيتال که با دنيايي متفاوت روبه‌رو هستند چگونه خواهد بود؟

به گزارش گالري آنلاين به نقل از ايسنا، عصر روز دوشنبه ـ ۲۰ شهريورماه ـ نشست انجمن تصويرگران ايران با موضوع «سبک در تصويرگري کتاب کودک و نوجوان» برگزار شد. نشست‌هاي تخصصي انجمن تصويرگران ايران با رويکرد بررسي و پرداختن به اهميت و جايگاه کتاب تصويري به صورت ماهانه در حال برگزاري است؛ اين پنجمين نشست از ميان سلسله نشست‌هاي تخصصي کتاب تصويري بود. 

بر همين اساس سالن استاد جليل شهناز خانه هنرمندان ايران عصر دوشنبه ميزبان جمعي از تصويرگران و علاقه‌مندان به تصويرگري شد. کارشناسان اين نشست مانلي منوچهري -نقاش، تصويرگر، مدير هنري و مدرس دانشگاه-، حديث لزرغلامي -نويسنده و شاعر کتاب هاي کودک و نوجوان-، احسان عبدالهي -تصويرگر و مدرس دانشگاه- بودند و نشست با اجراي نجلا مهدوي اشرف -نقاش، تصويرگر و مدرس دانشگاه- برگزار شد.

در ابتداي نشست «سبک در تصويرگري کتاب کودک و نوجوان» مانلي منوچهري -نقاش، تصويرگر، مدير هنري و مدرس دانشگاه-درباره تغيير جهان‌بيني تصويرگر با توجه به جهان‌بيني نويسنده متن کتاب تصويري صحبت کرد. او با نمايش دو دسته از آثار خود که بخشي از آن‌ها به واسطه متن کتاب و بخش ديگر به صورت آزاد طراحي شده بود تاثير جهان‌بيني نويسنده بر تصاوير خلق شده را نشان داد. گويي آثاري که به صورت آزاد خلق شده بود به روح او نزديک‌تر و در بخش ديگر آثارش دنياي داستان به سمت و سوي حرکت روحش جهت داده بود. 

او ضمن صحبت‌هاي خود به تاثير موضوع و فضاي داستان، مطالعه تصويري هنرمند، تصويرگري کتاب براي يک گروه سني خاص، همکاري با نويسنده‌اي خاص و روحيه شخص تصويرگر در خلق يک اثر اشاره کرد. 

مانلي منوچهري با اشاره به استفاده‌اش از المان‌هاي تصويري که معتقد بوده به موضوع مرتبط است، مثال استفاده از خطوط در داستان‌هايي که متحرک است را عنوان کرد.

اثر مانلي منوچهري 

او گفت: من براي خلق اثر، دسته‌بندي‌هايي را متصور مي‌شوم تا به يک بافت يا فضاي کلي برسم. به عنوان مثال من براي خلق تصاوير يک داستان فانتزي تصور ميکنم که «خط» مي تواند کمک کننده باشد و در کار حرکت ايجاد کند.

اين تصويرگر با اشاره به آموزه‌هاي خود از دانشگاه درباره تاکيد اساتيد بر مطالعه و شناخت هنرايران و ترکيب‌بندي اين دسته از هنر توضيح داد. او گفت: ما حتي روي سفالينه‌ها مطالعه تصويري مي‌کرديم که قطعا همين امر در رنگ آميزي و پالت رنگي‌هاي من موثر واقع شده است.

او اثري با عنوان «پاستيل‌هاي کرمي» که براي گروه سني کودک خلق کرده را نمايش داد و به دنياي متفاوت، فضاسازي و تکنيک خاص خلق اثر براي گروه سني کودکان اشاره کرد. اين تصويرگر درباره شيوه خلق کتاب «نيکا و درخت خرمالو» نيز گفت: براي خلق اين اثر نيز از ماژيک و روان‌نويس استفاده شد؛ متن کتاب ناخودآگاه مرا به اين سو کشاند. 

اثر مانلي منوچهري 

منوچهري اثر سفره هفت سينش را که در کتاب «باغ ايراني» به چاپ نيز نمايش داد. 

او در بخش ديگري به تصاوير کتاب «اتل و متل و بزغاله ها» هم اشاره کرد و گفت: براي تصويرسازي کتاب کودکان بايد معمولا تصاويري ساده‌تر با پس زمينه ساده‌تري در نظر گرفته شود. کودکان تصاوير ساده را بهتر درک خواهند کرد. 

اين تصويرگر با نمايش اثري که در آن از تکنيک مرکب استفاده کرده بود نيز گفت: متن اين اثر عارفانه و شاعرانه بود که با توجه به فضايش از تکنيک مرکب استفاده شد. 

منوچهري با اشاره به همکاري خود با احمد اکبرپور -نويسنده و شاعر- نيز گفت: فضاي متن او مرا به اين سوي هدايت کرد که تصويرگري را روان و راحت‌تر انجام دهم. در تمامي فرايندهاي خلق اثر احساس مي‌کردم با متن کنار آمدم و درک اثر موجب آسان شدن خلق اثر شد. من فکر مي کنم تصوير با لحن آقاي اکبرپور هماهنگ شد. 

اين تصويرگر در ادامه گفت: نقاشي‌هاي آزاد من بر تصويرگري‌ام تاثيرگذار بوده است. فکر مي‌کنم بسيار مهم است که کارهاي آزاد انجام دهيم چرا که بيشتر خودمان خواهيم بود. 

او با اشاره به طراحي‌هاي آزاد خود و نظري که سايرين درباره نقش پررنگ طبيعت در آثارش به او دادند، گفت: بارها به من گفته شده که کارهايت خاصيت رمانتيک يا دراماتيک دارد، چرا که من به طبيعت اهميت مي‌دهم و به صورت ناخودآگاه در آثار من طبيعت برجسته مي شود، البته که من به آن فکر نکردم اما به من گفتند که اينگونه است.

اثر مانلي منوچهري 

او گفت نمايش آثار من از اين جهت است که مي خواهم بگويم در کار، نقاشي بر تصويرگري من تاثيرگذار است. فکر ميکنم بسيار مهم است که کارهاي آزاد هم انجام دهيم چرا که بيشتر خودمان خواهيم بود.

او در پايان صحبت‌هاي خود به بخش کوتاهي از  شعر محمد ابراهيم جعفري -نقاش-  که براي محمود جوادي‌پور استاد خود سروده بود اشاره کرد. «عمري گذشت تا به چشم خود ديدم / چه مشکل است با چشم خود ببينم / از هر مژه به ساحل ديدن راهي است / چه مرز حساسي تاريک و باريک»

احسان عبدالهي ـ تصويرگر و مدرس دانشگاه ـ دومين سخنران اين نشست بود. او که خود مدرس تصويرسازي است و با ناشران ايراني و خارجي همکاري داشته است، به عوامل به وجود آمدن سبک هنرمند و عوامل موثر در تغيير سبک يک هنرمند اشاره کرد. 

عبدالهي گفت: اولين چيزي که تصويرگر يا نقاش با آن ارتباط برقرار مي‌کند قلم آن است. من فکر مي‌کنم دست خط اولين جزء و متريالي است که هنرمند از آن براي ابراز بينشش نسبت به محيط پيرامون و متريالي که براي بيان احساسات خود استفاده مي کند؛ دست خط به صورت بسيار موثري بر اينکه هنرمند به چه تکنيک و ابزاري دلبسته است موثر خواهد بود و همين امر سبک اوليه هنرمند را تعيين خواهد کرد.

او با اشاره به تاثير دغدغه‌هاي شخصي و اجتماعي هنرمند بر تصويرسازي‌هايش نيز گفت: بسياري از تصويرگران تنها به يک سوژه پرداختند و به مرور زمان سوژه بدل به سبک هنرمند شده است؛ به عنوان مثال تصويرگري فقط پرنده مي کشيده است. 

اثر احسان عبدالهي

عبدالهي با اشاره به تاثير طراحي براي يک گروه سني خاص بر سبک هنرمند نيز گفت: طراحي براي يک گروه سني نيز در کار هنرمند موثر است، برخي تصويرگران شايد فقط ترجيح دهند درباره يک موضوع يا براي يک گروه سني خاص طراحي کنند؛ طراحي فقط مي تواند براي کودک و ديگري براي بزرگسال طراحي کند حتي کسي دوست دارد براي صنعت مد تصويرسازي کند.

او عامل ديگر تاثيرپذيري يک هنرمند را تاثيرپذيري از يک هنرمند يا مکتب هنري دانست. او اظهار کرد که دغدغه‌هاي متفاوت هنرمند مي‌تواند در آثارش موثر باشد، شيفتگي او نسبت به يک شخص خاص يا يک ادبيات نيز در اين رابطه موثر است. به عقيده او تمامي عوامل جمع مي‌شوند تا سبک يک هنرمند به وجود آيد.

اين تصويرگر در ادامه بر احتمال تغيير سبک هنرمند تاکيد کرد و در اين رابطه گفت: پس از مدتي هنرمند مقابل سبک خود خواهد ايستاد، او تصميم خواهد گرفت که قصد ماجراجويي در سبک‌هاي متفاوت را دارد يا مي‌خواهد بر سبک خود ايستادگي کند. البته در هر حال عواملي مانع از ايستايي هنرمند در يک نقطه خاص خواهد شد و هنرمند نيز مي تواند تا حد امکان بر سبک خود پافشاري کند. 

اثر احسان عبدالهي

او درباره تاثير روحيات بر تغيير سبک تصويرگر گفت: عواملي مانند روحيات هنرمند در کار او دخيل است. ما هميشه شاد، شيدا، سرخورده، غمگين نيستيم و همين روحيات بر سبک کاري ما تاثير خواهد گذاشت. اجتماع، مسائل معيشتي، جغرافيا و.. مي توانند بر سبک هنرمند موثر باشد.

عبدالهي پختگي ناشي از تجربه کاري را هم يکي از عوامل موثر بر تغيير سبک هنرمند دانست و گفت: پختگي هم به مرور زمان شامل حال تصويرگر مي شود و همين کار او را دستخوش تغييرات مي کند.

او ادامه داد: امکانات در دسترس هنرمند يا آشنايي او با ابزار جديد هم از عوامل تغيير سبک هنرمند خواهد بود. مطالعه درباره طراحي، شناخت رنگ و.. حتي جسارت او نيز در تغيير سبکش موثر است. 

اثر احسان عبدالهي

اين تصويرگر بار ديگر بر اهميت جسارت هنرمند تاکيد کرد و گفت:‌ اصولا افراد جسور موفق هستند و کم اتفاق مي افتد که هنرمندي هيچگاه شکست نخورد. گاه دانشجويان تصور مي کنند کارشان خراب شده اما شايد آن کار، نيمه‌تمام باشد؛ در واقع از نظر من کار خراب نمي‌شود، بلکه شايد شما نمي دانيد بايد ادامه مسير را با چه فرماني جلو برويد. 

او با اشاره به اولين سفارش تصويرگري‌ خود، کتاب «کي شبيه به کيه» و به شيوه‌اي از تصويرگري که در اثر دومش جرات تغيير آن را نداشته اشاره کرد و گفت: پس از آن با تصويرگري کتابي از مرحوم احمدرضا احمدي مواجه شدم، موقعي که کار کردم و اتودهاي آن را که زدم متوجه شدم ترکيب لکه ها و طراحي مداد را دوست دارم، پس در نهايت ترکيب اين طراحي مداد و کار با آب‌رنگ را انتخاب کردم. 

عبدالهي با اشاره به کتاب «ناگهان چراغ‌ها روشن شدند» که متن آن از احمدرضا احمدي است، گفت: متن اين کتاب با چالشي متفاوت همراه بود. در داستان اين کتاب، جهان بدل به رنگ‌هايي چون سبز يا ارغواني مي‌شد و من بايد اين احساسات را به مخاطب تلقين مي‌کردم. من پيش تر پيش از آن با زمينه هاي ملايم کار کرده بودم اما تصوير آبرنگي جهاني به رنگ خاص در يک زمينه قدرتمند گم مي شد، بر همين اساس براي نخستين بار از رنگ اکريليک استفاده و رنگ ها را قدرتمندتر کردم تا فقر تصوير از بين برود و اجزا همپاي زمينه بدرخشد. 

او با اشاره به زمينه ورود خود به دنياي کلاژ نيز گفت: ورود من به کلاژ با کتاب ثمين باغچه‌بان آغاز شد. داستان بسيار ايراني بود و من بايد اين دنيا را خلق مي‌کردم. براي اين‌کار از پارچه‌ها کمک گرفتم. پارچه‌هاي گلدار را اسکن کردم تا از آنها در بافت استفاده کنم. 

او خنديد و ادامه داد: من کلاژ کار کردم اما باورم نمي‌شد که کلاژ کار کردم. 

عبدالهي به ماجراي چاپ تصويرگري او از سوي يک ناشر بريتانيايي نيز اشاره کرد گفت: کتاب بطري شادي که در ايران چاپ شد، امتياز کتاب «ناگهان چراغ ها روشن شدند» را يک ناشر بريتانيايي خريد، اتفاق شگفت انگيزي هم افتاد؛ ناشر در ايران کتاب را ٢٠ در ٢٠چاپ کرده بود اما زماني‌که نسخه چاپ شده خارجي آن به دست من رسيد کتاب بزرگ تر بود و من از اين موضوع بسيار شگفت زده شده بودم و طراحي‌هايم بيشتر به چشم خودم مي‌آمد.

اين تصويرگر و مدرس دانشگاه ادامه داد: ناشر به من پيغام داد، با او صحبت کردم و پيشنهاد کار ديگري را مطرح کردند. داستان، درباره دو قوم مختلف بود که يکي فقير و شاد اما قوم ديگر غني اما غمگين بودند. نقطه عطف داستان زماني ايجاد مي‌شد که اين دو قوم با يکديگر ادغام مي‌شدند و دوستي و محبت ميانشان ايجاد مي‌شد. آن زمان من همچنان در فضاي کتاب احمدرضا احمدي مانده بودم، بر همين اساس تصميم گرفتم از همان رنگ ها قوي براي قوم غني استفاده کنم که ناشر از اين ايده خوشش آمد، اما نکته اين بود که او سر موضوعي با من درگيري داشت و مي گفت نمي‌فهمد که چگونه لباس هر دو قوم قشنگ است و من گفتم کسي که فقير است هم مي‌تواند لباس قشنگ به تن داشته باشد و من براي لباس قوم غني‌تر از پارچه‌هاي بيشتري استفاده مي‌کنم.

او در ادامه به تجربه‌ ديگر خود از کمبود وقتش براي تحويل يک پروژه و تاثير همين موضوع بر تغيير سبکش نيز اشاره کرد و گفت: ناشري ايراني به من کار سفارش داد و من هنوز در فضاي کتاب «بطري شادي» بودم؛ وجود اينکه تصاوير اين کتاب ريز نقش بود. آن زمان با کمبود وقت مواجه بوديم و بايد هرچه سريع‌تر کتاب تحويل داده مي‌شد. ابتدا شروع کردم مودبانه اتود زدن اما ناشر گفت وقت نداريم و اگر تحويل ندهيد بايد جريمه پرداخت کنيد. چاره اي نبود و نمي توانستم آنقدر وقت صرف کنم و اتود بزنم. 

او خنديد و ادامه داد: براي همين راپيد را دستم گرفتم و سريع طراحي کردم. هنوز طراحي بعدي من طراحي نشده بود که از آبرنگ و اثر انگشت براي گذاشتن لکه رنگ استفاده کردم که به نظرم بد هم نبود. 

اين تصويرگر با خنده به صحبت‌هاي خود ادامه داد و گفت: من هيچ وقت کلاژ دوست نداشتم. يک روز يکي از دانشجويان گفت مي شود کلاژ کار کنيم، منم چون نه نمي‌گويم گفتم چرا نمي شود، کار کنيم. فردايش بساط را چيديم و کار کرديم. من هم عکس کار را در فضاي مجازي منتشر کردک. شب ناشر انگليسي پيام داد که مي خواهم يک سفارش کار بدهم اما لطفا بايد با همان تکنيکي کلاژي باشد که امروز استوري گذاشته بوديد. خلاصه همين شد که کتاب «تينکر» به وجود امد.

عبدالهي در پايان به تاثير محدوديت‌ها بر تغيير سبک يک هنرمند نيز اشاره کرد. او گفت که محدوديت‌هاي به وجود آمده مي‌تواند بر اثر يک هنرمند موثر باشد. تغييراتي که گاه موجب نتيجه مثبت مي‌شود. 

در بخش پاياني اين نشست حديث لزرغلامي -نويسنده و شاعر کتاب هاي کودک و نوجوان- نيز سخنراني کرد. او با اشاره به هنر مبتني بر هوش مصنوعي به تاثير سبک در متن و به طور خاص هنري که با توجه به فناوري هاي جديد شکل گرفته صحبت کرد. 

لزرغلامي در ابتداي سخنان خود گفت: من مي‌خواهم نقش خرمگس جمع را بازي کنم. يادي مي‌کنم از سقراط که با سوال هاي خود ذهن‌ها را آشفته کرد. من در عين حال که مي خواهم سوال هايي را مطرح کنم، شايد جوابي کوچک هم به آنجا که جهان زرد شد يا سبز شد بدهم. آيا چنين اتفاقي ممکن است رخ دهد؟

اين نويسنده ادامه داد: چون من به واسطه نويسندگي به اين نشست دعوت شدم قصد دارم درباره اين حرف بزنم که آيا ارتباطي که بين سبک نوشتن و سبک تصويرگري وجود دارد، ثابت است؟

او گفت: در جهاني عجيبي زندگي مي‌کنيم و حالا من درباره يکي از عجيب ترين تغييرات دنيا با شما حرف خواهم زد. وقتي همه عناصر، حتي دست هاي من ممکن است تغيير کند چطور ممکن است ارتباط بين متن و تصوير ثابت بماند؟

لزرغلامي ادامه داد: همه ما دستي داريم با پنج انگشت، اما اگر ابزاري دست بگيريم، ابزار در واقع يک دست مجازي براي ما خواهد بود که امکان داشتن دستي متفاوت را ايجاد مي‌کند؛ متفاوت تر از هر دستي که تا به حال تجربه کرده‌ايم. من ممکن است انگشتي داشته باشم که به اندازه صد قلمو برايم کار کند و انگشتي داشته باشم که بتوانم با آن جابه‌جا شوم در حالي که دارم مي نويسم، تصويرگري يا نقاشي مي‌کنم. وقتي دست من تغيير کند به طرز عجيبي نقطه‌اي که مي گذارم ديگر همان نقطه‌اي نيست که هميشه مي شناختم. آن خطي که با مداد، پاستل، روان نويس بود حالا طور ديگري خواهد بود؛ گويي تعريف رنگ تغيير کرده است. از آن عجيب‌تر چيدمان متفاوت است، در بُعد ديگر خود را گم مي‌کنم و مي‌بينم که مسافت‌ها تغيير کرد و اندازه‌ها نيز در حال تغيير است. در اين جهان، رابطه من با اثري که خلق مي کنم رابطه‌اي تعريف نشده است که نياز به کشف شدن دارد. اسم اين رابطه چيست؟

او شرح داد: در جهان سنتي که از آن آمديم، ارتباط ما با متن و تصوير يک سويه بود اما کمي بعدتر ما تجربه کار کردن نوشتن و نقاشي کردن و مديريت خلق تعدادي اينتر اکتيو بوک يا کتاب‌هاي زنده را داشتيم، ارتباط در اين شيوه متفاوت شد و تغييري در صدا و افکت ايجاد مي شد و ما تصور مي کرديم که موثر هستيم و ارتباط تا حدي از شيوه يک سويه خود خارج شد.

اين نويسنده ادامه داد: اما بچه‌هايي که امروز متولد شدند «ديجيتال بورن» هستند و من معادل فارسي براي اين کلمه سراغ ندارم. ما روزي را يادمان مي‌آيد که اينترنت نبود و حالا وارد جهان ديگري شدم، اما بچه‌هايي که در جهان ديجيتال متولد شدند اين مرز را به خاطر ندارند و با مختصات جديد فکر مي‌کنند. آنان با حالت لَختي يا اينرسي وارد يک کتاب واقعيت مجازي مي‌شوند. حالتي براي آن‌ها اتفاق مي افتد که در فضا غوطه ور مي شوند. حالا آيا امکان دارد که ما در يک کتاب نه فقط در معناي ذهني، غوطه ور شويم؟ آيا امکان دارد به کلمات کتاب دست بزنيم؟ آيا امکان دارد با زدن يک دکمه کاري کنيم که همه جهان بنفش يا ارغواني شود؟

او ادامه داد: گاه مي پرسم دوست داريد به جهاني با رنگ ديگر برويد؟

اين نويسنده گفت: در اين جهان جديد مرز تمام سبک ها به هم مي ريزد؛ براي اينکه حتي اگر کودک بخواهد پروانه را به شکل رئال نقاشي کند در يک فضاي عاشقانه اين کار را انجام مي دهد. گويي تعريف اين فضا دوباره و دوباره و دوباره تغيير مي کند.

او پرسيد: آيا در خلق يک اثر هنري همه چيز به معناي کلاسيک خود بيانگر است يا تکنولوژي هنوز در خلق اثر  با ما در آن شريک است؟

او معتقد است هنرمند حين خلق تصوير در جهان مجازي به جهاني آزاد دعوت مي‌شود، جهاني که در آن مرزهاي قبلي کم کم کمرنگ و برداشته مي‌شود. در اين فضا فقط هنرمند خالق است براي همين نوع ارتباطش با آنچه که خلق مي‌کند متفاوت خواهد بود.

اين نويسنده سپس ويديويي از خلق فضاي يک کتاب در فضاي واقعيت مجازي را نمايش داد و گفت: در اين ويديو، به نظر مشخص نبود چه مي‌بينيم. گويي کلماتي اطرافمان رها شدند، تصاويري هستند که حضور دارند و مي توانيم به سوي آن‌ها برويم، آن‌ها را دست بگيريم يا در يک فضاي لايتنهاي پرتاب کنيم. در چنين فضايي خطوط متن کتاب را نمي‌دانستيم بايد از کدام جهت بخوانيم. آيا حين حرکت در چنين فضايي مي توان بالا و پايين را تشحيص داد؟ در جهاني که نتوان تناسب را درک کرد، ‌دوري و نزديکي را درک کرد در اين جهان چطور ممکن است نويسنده متني بنويسد و تصويرگري آن را تصويرگري کند و فکر کند در جهاني که همه چيزش صفر است چطور بايد به ارتباطي ميان متن و تصوير رسيد؟

او گفت: به نظر مي‌رسد به اين دنياي جديد بايد از نو فکر کرد. اگر به اين دنياي جديد فکر نکنيم، فضا به جاي ما فکر مي‌کند و ساخته مي شود.

او با اشاره به پروژه‌اي که با همکاري چند تن از تصويرگران کاربلد انجام داده است، گفت: با چند تن از همکارانم در فضاي واقعيت مجازي تصوير خلق کرديم. من مصاحبه‌هايي را با تعدادي از اين هنرمندان گرفتم تا اولين تجربه‌هاي هنرمند از حضور در يک جهان ديگر را ثبت کنم؛ هنرمندي که رنگ و کمپوزيسيون را مي‌شناسد اما وقتي وارد اين فضا مي‌شود، مانند يک نوآموز با آن درگير مي‌شود. 

اين نويسنده گفت: اولين اين تصويرگران محبوبه يزداني بود. او خيلي آدم حسابي است و يکي از کارهاي من را هم تصويرسازي کرده است. از او پرسيدم مهم‌ترين چالش او در اين فضا چه بود؟ که گفت طراحي کاراکتر در اين فضا برايش سخت بود. براي فضاسازي مشکلي نداشت اما گفت حين خلق کاراکتر همه چيز شلم شوربا مي‌شد. زماني که قصد داشت کاراکتر بسازد با احساس ترس، ابهام ناتواني و گيجي مواجه مي‌شد. به قول خودش انگار بچه پنج ساله ‌اي است که مي خواهد خط خطي کند. بسياري وقت ها کار و مسلط نبودن بر فضا او را خسته کرد. 

او با کمال طباطبايي و ميترا کاويان نيز در اين باره مصاحبه کرده بود. آنان نيز چالش هايشان را براي اين نويسنده شرح داده بودند. کمال طباطبايي اثر گذر سياوش از آتش را در اين فضا خلق کرده بود و لزرغلامي گفت که او در اين دنياي مجازي وسط آتش ايستاده و بارها بافت هاي روي لباس سياوش را نگاه کرده است. 

او گفت: کمال طباطبايي در وهله نخست احساس مي‌کرد مي تواند فضا را پر کند اما بعداً فهميد اين فضا نامتناهي است و تصميم گرفت در محدوده خود متمرکز شود.

او ادامه داد: از کمال طباطبايي پرسيدم که به نظرت متعادل‌ترين شکل هندسي در اين فضا کدام است و او گفت ما هيچ شکل هندسي در اين فضا نداشتيم که به ما احساس اتکا و يک جا ايستادن دهد. الگوي خوانش مشخصي در اين فضا وجود ندارد، به هم ريخته است.

اين نويسنده در پايان با اشاره به اين موضوع که در دنياي جديد ارتباط بين متن و تصوير پيچيده تر از پيش خواهد بود، به آوردن يک نقاشي مينياتور در اين فضا نيز اشاره کرد و گفت: تابلو شکارگاه ميترا کاويان-مينياتوريست- را هم وارد اين فضا کرديم. تصوير تخت بود اما پس از آن‌که تابلو را از فضا بيرون آورديم ديديم مقداري فاصله ايجاد شده است. به اين رسيديم که شايد بتوانيم مينايتور مطبق خلق کرد، گويي که مينياتور تخت است اما در عين حال فضايش ما را در بر گيرد  ما در مينياتور خودمان غوطه ور باشيم. 

پیمایش به بالا