«در اين سالها آثار فرهاد مهراد قالب و لحن و اجراي متفاوتي پيدا ميکند که ميتوان به «نجواها»، «برف»، «گفتنيها کم نيست»، «ترا اي کهن بوم دوست دارم» و… يکسري تصنيفهاي خارجي اشاره کرد. مرگ نابهنگام او در ٩ شهريور ١٣٨١ دوستدارانش را بهتزده کرد اما هنوز طنين صداي پرطنين و خشدارش با ما همراه است و خلوت غريبانهمان را حسابي پر ميکند و «طاقت» و «بودن» را در وجودمان زنده نگه ميدارد.»
به گزارش ايسنا، جواد طوسي، منتقد سينما به مناسبت سالروز تولد فرهاد مهراد در يادداشتي در روزنامه اعتماد نوشت: «چه زماني بهتر از امروز که به مناسبت سالگرد فرهاد مهراد، از ناميرا بودن هنرمندي که با مردم، جامعه و فرهنگ پيوند خورده است، بگوييم. او و اسفنديار منفردزاده در اواخر دهه چهل، همپاي شرايط اجتماعي سياسي جامعه، تعريف نويني از موسيقي پاپ ارايه دادند که هيچ شباهتي با تصنيف و ترانهخواني با صداي ويگن و آرتوش و عارف نداشت. البته علاقه زايدالوصف فرهاد از سنين کودکي و نوجواني به موسيقي و نحوه شکلگيري و رشد آن در کانون خانواده و نزد دوستان و همسايگاني که بخشي از آنها ارمني بودند و تاثير بسزايي در آشنايي او با موسيقي جهان و تشکيل گروه و اجراي برنامه در کلابهاي گوناگون در خيابان ايرانشهر و در بلوار اليزابت ابتداي خيابان کاخ جنوبي داشتند همه زمينهساز اين حضور پر وسواس و با انگيزه و گزيدهکاريهاي بعدي بود. فرهاد در اين مسير پر از شور و پيگيري سماجتآميز با دو گروه کوچک آغاز به کار کرد.
اسفنديار منفردزاده در گرماگرم ساخت «رضا موتوري» از سوي دوست صميمي و بچهمحلش مسعود کيميايي، به دنبال يک صداي تازه و متفاوت در موسيقي پاپ و راک بود. ما براي اولينبار در گامهاي آغازين «موج نو» اين جنس موسيقي و صداي پر زخمه را در يک نوع سينماي خياباني تجربه کرديم. با وجود فروش اندک فيلم در اکران عمومي، ترانه «مرد تنها» با صداي فرهاد و موسيقي منفردزاده و شعر شهيار قنبري جواب خيلي خوبي از علاقهمندان پاپ و سينماييها گرفت و صفحهاش از پرفروشترينهاي دوران خودش شد. همين تيم سه نفره در فاصلهاي نه چندان طولاني در سال ١٣٥٠ ترانه «جمعه» را کار کردند که باز در يک فيلم خياباني ديگر به نام «خداحافظ رفيق» که اولين کار بلند امير نادري بود، مورد استفاده قرار گرفت. اين بار نيز موسيقي و تصنيف از فيلم پيشي گرفت؛ طوري که اغلب جوانهاي آن دوره در تنهايي و جمع دوستانهشان صداي سوتي را که در موسيقي متن فيلم و اين ترانه به شکل خلاقانهاي استفاده شده بود، با دهان ميزدند. فرهاد با اين دو ترانه گل کرد و جنسي از موسيقي معترضانه «پاپ راک» در آن مقطع تاريخي پا گرفت که طرفداران خودش را در ميان جوانها و قشر روشنفکر و دانشجو داشت و نشانههاي عيني و شاخصش را در ترانههاي «آيينهها»، «خسته»، «اسير شب»، «هفته خاکستري»، «سقف»، «آوار»، «شبانه ١ و ٢»، «گنجشکک اشيمشي»، «کودکانه» (با صداي فرهاد) و «تنگنا»، «قوزک پا» و «هميشه غايب» (با صداي فريدون فروغي) ميتوان جستوجو کرد. در اين ميان «شبانهها»، «سقف» و «کودکانه» با موسيقي اسفنديار منفردزاده و «هفته خاکستري» با آهنگ زندهياد واروژان حال و هواي ديگري دارند که اين حس و نوستالژي ناب و ماندگار در ترانه «کودکانه» همچنان ادامه دارد و بازتاب دلنشينش را دمدماي عيد نوروز در رايو و تلويزيون ميبينيم و ميشنويم.
يک روز بعد از ٢٢ بهمن ٥٧، اسفنديار منفردزاده ترانه يا سرود «وحدت» (والا پيامدار…) را با صداي فرهاد و شعري از سياوش کسرايي ميسازد که به شدت مورد استقبال اقشار مختلف قرار ميگيرد و نقش و جايگاه تاريخي خودش را دارد. در اين دوران نيز فرهاد به رغم آن پشتوانه و شناسنامه قابل دفاع همچنان کمکار بود و البته مورد جفا نيز قرار گرفت. شايد بخشي از اين کمکاري به مهاجرت و فقدان آهنگسازهاي مشهور و حرفهاي آن دوران که فرهاد با آنها محشور بود و تفاهم داشت و ميتوانستند او را ترغيب کنند و سر ذوق بياورند، مرتبط ميشود.
در اين سالها آثار او قالب و لحن و اجراي متفاوتي پيدا ميکند که ميتوان به «نجواها»، «برف»، «گفتنيها کم نيست»، «ترا اي کهن بوم دوست دارم» و… يکسري تصنيفهاي خارجي اشاره کرد. مرگ نابهنگام او در ٩ شهريور ١٣٨١ دوستدارانش را بهتزده کرد اما هنوز طنين صداي پرطنين و خشدارش با ما همراه است و خلوت غريبانهمان را حسابي پر ميکند و «طاقت» و «بودن» را در وجودمان زنده نگه ميدارد.»
