چو مرغ شب خواندي و رفتي/ ترانه‌هاي محمدابراهيم جعفري

ترانه‌هاي من ابتدا با تاثير از ملودي‌ها و موسيقي محلي و فولکلوريکِ نواحي مختلف ايران شکل گرفت و حاصل سال‌ها سفر، جست‌وجو و تجربۀ خوانندۀ آنهاست. به طور مثال ترانۀ «رقص شمشير» يا «جووناي قلعۀ پير» بر روي آهنگي نشست که جوانان در زمان‌هاي دور تمرين شمشير بازي مي‌کردند و امروز با قطعه‌اي چوب گرداگرد هم حرکاتي موزون انجام مي‌دهند. داستان اين جوان‌ها و ترانه‌اي که بر زندگي آنها سروده شد تحت تاثير موسيقي و تصاويري که در ذهن من شکل مي‌گرفت به کلام تبديل شد کلامي فارسي ولي چون حامل تصاوير محلي هستند ترانه‌اي محلي به نظر مي‌رسند.
جووناي قلعۀ پير
همه روزها به نخجير
شبا در پاي آتيش
همه‌اش در رقص شمشير…..

. . .

تعدادي از ترانه‌ها هم تحت تاثير آهنگ هايي سروده شده که قبلا کلام داشته‌اند ولي من بر اساس احساس و حال و هواي خودم که متاثر از آن موسيقي بوده ترانه‌اي کاملا متفاوت سروده‌ام مانند ترانۀ: گل باران….
چو مرغ شب خواندي و رفتي
دلم را لرزاندي و رفتي
تو اشکِ سردِ زمستان را
چو باران افشاندي و رفتي

و يا ترانۀ «خان‌ جان» که تحت تاثير داستان «خان جان» سروده شد که پهلواني است بسيار قوي که حامي ضعيفان است، فضايي که در اين ترانه خلق شده متاثر از داستان «خان جان» است:
همه ببرهاي سياه صيدِ کمندت
پناه آهوا سايۀ بلندت
شب و ابر سياه کوه‌هايِ سنگي
ستاره بارد از سُمّ سَمَندِت

. . .

و يا ترانۀ دارم اميدي:
دارم اميدي…. در آسمانت ديده‌ام ابرِ سپيدي
اي ابر دلکش… اي اسب سرکش ….دستي به يالت ….مي‌نشيند تک‌سواري…

به ياد دارم روزي به ديدار زنده‌ياد اخوان ثالث رفتم تا ترانه‌هاي تازه‌ام را بشنود .. شنيدن صداي مهربان و لحن شاعرانه‌اش به من اميد و جاني تازه داد، آن روز با خود عهد کردم که جز «دست در دستِ تجسمِ خلاق» هرگز ترانه‌اي نسرايم…

محمد ابراهيم جعفري/ دي‌ماه  1394

پیمایش به بالا