
سميعآذر ميگويد: حوزه تجسمي در نوکِ پيکان راديکاليزم اجتماعي قرار ندارد. از طرفي آنگونه که ممکن است سينما و موسيقي با تودههاي مردم و امواج پوپوليستي سر و کار داشته باشد، حوزهي تجسمي هميشه به دور از اين امواج بوده. در نتيجه از يک حاشيهي اطمينان و امنيت نسبي برخوردار است.
به گزارش گالري آنلاين به نقل از ايلنا، هميشه صحبت بر سر اين بوده که بازار حوزهي تجسمي در ايران بازار شفافي نيست. آمار و ارقامي ارائه نميشود و گهگاهي هم که جسته گريخته آماري داده ميشود دقيق نيست و درصورت ارائهي شفاف دادهها، معلوم نيست که چه نهادي بر محاسبه اين آمار و ارقام نظارت داشته و متر و معيار اصلاً چه بوده و اصالت گفتهها و نوشتهها تا چه پايه است.
رشد قارچي گالريها در سالهاي اخير، در عين حال که نويدبخش رونق بازار هنر بوده، به دليل گنگ بودن فعاليت بسياري از آنها، نگرانيهايي را در اين خصوص ايجاد کرده است: اينکه عدهاي صرفاً به سوداي کسب درآمدهاي هنگفت به تکاپو افتادهاند تا از اين آب گلآلود، ماهيهاي ريز و درشتي بگيرند. اين ذهنيت زماني عواقب ناخوشايندش را مشخص ميسازد که جريانسازي هنر و هنرمندان، عملاً براي اين سوداگران بيمعني تلقي شود؛ و بود و نبودِ هنر به چيزي عليالسويه تبديل شده باشد.
با عليرضا سميعآذر (مدير حراج تهران و پژوهشگر تاريخ هنر) که قريب به دو دهه است که در بطن و گاهاً رأسِ فعاليتهاي تجسمي کشور قرار داشته در خصوص اقتصاد هنر در ايران، حراج تهران، اصالت آثار حراجي، آبگرفتگي دفتر هنرهاي تجسمي، گنجينهي موزهي هنرهاي معاصر، نبودِ آرتفر و بيينال بينالمللي تهران و مسائلي از اين دست، گفتگويي داشتيم که در ادامه ميخوانيد.
انتقال آثار گنجينه به انبار دفتر هنرهاي تجسمي
اخيراً بعد از اينکه تعداد دقيق آثار موزهي هنرهاي معاصر تهران اعلام شد، سرپرست موزه و همچنين رئيس کل دفتر هنرهاي تجسمي اعلام کردند در زماني که شما رئيس موزه بوديد، ۵۱۲ اثر از گنجينهي موزه به انبار دفتر هنرهاي تجسمي منتقل شده است. گفته شده در بين آثار انتقالي، آثاري از بهمن محصص، حسين زندهرودي، فريده لاشايي و ديگراني وجود داشته که امروزه از اهميت بالايي در بازار هنر برخوردارند. درواقع اينطور عنوان شده که اين آثار به دليل اهميت پاييني که داشتند، به دستور شما به انبار دفتر هنرهاي تجسمي منتقل شدهاند.
موزه هنرهاي معاصر انبار محدودي دارد. ۳۰ سال بود که آثار هنري در اين انبار نگهداري ميشد. هر اثري که خريده ميشد به گنجينه انتقال ميدادند. اين انبار، که انبار کوچکي هم است، طبيعتاً گنجايش کافي براي آثار افزودهشده ندارد. سالهاست که ظرفيت اين انبار تکميل شده است. در اين انبار، هم آثاري وجود دارد که بيش از ۱۰۰ ميليون دلار قيمتش است و هم آثاري که شايد يکي دو ميليون تومان بيشتر قيمت نداشته باشد. زماني که من به مديريت موزه درآمدم، متوجه شدم که ما با يک انبار پُر مواجهايم، و نياز به يک انبار تکميلي داريم. طبيعتاً وقتي که از يک انبار يا يک آرشيو آثار هنري، بيش از حد ظرفيتاش استفاده شود، امنيت آثار آن به مخاطره ميافتد. از طرفي، تصميم بر اين شد که آثار شاخصِ هنرمندان غربي و ايراني در داخل گنجينهي موزه بمانند، و آثار کماهميتتر به آرشيو شمارهي ۲ منتقل شوند.
آثار محصص و زندهرودي جزو کماهميتها محسوب ميشدند؟
نه اصلاً. گنجينهي موزهي هنرهاي معاصر، از يکسري هنرمندان تعداد زيادي کار دارد. مثلاً از بهمن محصص نزديک به ۱۵ کار در موزه وجود دارد. يا از حسين زندهرودي بيش از ۱۵ اثر کار هست. خود من، با کمکِ تعدادي از چهرههاي هنري با يکديگر همفکري کرديم، و به اين نتيجه رسيديم که لازم نيست مثلاً ۱۵ اثر بزرگ و کوچک از زندهرودي در موزه داشته باشيم. تصميم بر اين شد که بهطور ميانگين از هر هنرمند، ۵ تا ۸ اثر مهم و اصلي را در گنجينه نگه داريم، و کارهاي کماهميتتر -آثار کوچک؛ آثاري که روي کاغذ کار شده و همچنين آثاري که فکر ميکرديم کمتر نشان داده ميشوند- را به آرشيو شماره ۲ منتقل کرديم. اين انبار هم متعلق به وزارت ارشاد است و در ساختمان مرکز تجسمي قرار دارد و از نظر امنيت هم کم و بيش در حد گنجينهي موزه است. فقط چون انبار گنجينه در خود موزه قرار داشت، آثاري که هر لحظه ممکن بود روي ديوار موزه قرار بگيرند را گذاشتيم در انبار موزه بماند. لازم نيست تمام آثار هنرمندان مهمي مثل زندهرودي يا محصص در گنجينهي موزه باشد.
از طرف ديگر، در گنجينه آثاري وجود داشت که مربوط به هنرمندان کماهميتتر بود. تشخيص اينکه کدام يک از آثار و هنرمندان کماهميتتر هستند، و کدامها مهمتر؛ برعهدهي يک تيم بود و نه مدير موزه.
افراد حاضر در اين تيم، چه کساني بودند؟
يک گروه چهار پنج نفره متشکل از آيدين آغداشلو، غلامحسين نامي، حبيبالله صادقي، مرحوم عبدالمجيد حسينيراد به اضافهي يکي دو نفر ديگر. ولي اصليها همينها بودند.
جريان آبگرفتگي انبار تجسمي چه بوده است؟
در اين خصوص خبر ندارم و چيزي نشنيدهام.
حراج تهران
دولت در روند برگزاري حراج، چه مالياتهايي از برگزارکنندگان آن ميگيرد؟
فعلاً که خريد و فروش آثار هنري از پرداخت ماليات معاف است. هم حراجي و هم گالريها بابت فروش آثار هنري، مالياتي به دولت نميدهند. خوشبختانه خريد و فروش آثار هنري، به عنوان يک اقدامِ حمايتي از هنر، معاف از ماليات است. در تمام دنيا قاعده همين است. البته اين به شرطِ «اظهار» است. يعني اگر شما آثاري را به عنوان گالري يا به عنوان حراج، به دستگاههاي مالياتي کشور اظهار کنيد که قصد فروش آن را داريد در اين صورت معاف از ماليات هستيد.
البته حراج تهران و گالريها مالياتهاي ديگري دارند که مالياتهاي تکليفي است. ماليات تکليفي، به حقوقِ پرسنل، اياب و ذهاب، تغذيه و … تعلق ميگيرد. از طرفي، گالري و حراجي يک درآمدي در سال دارد، که آن ماليات بر درآمد را نيز بايد پرداخت کند.
حراج تهران هميشه گفته که قصد دارد به اقتصاد هنر در ايران کمک کند و آثار هنري اصيل را به عنوان کالايي که ارزش تجاري دارد عرضه کند. شايد پرداختن به بخش تئوري و انتشار مطالبي دربارهي بازار هنر ايران در رسالت حراجي نباشد، اما با توجه به کمبودهايي که در اين زمينه وجود دارد، و همچنين پشتوانهي مالي حراج، اهتمام به چنين فعاليتهايي از سوي حراج بتواند اين خلاء را پُرکند. آيا حراج تهران به مباحث تئوري و نظري در بازار هنر ايران ميپردازد؟
پرداختن به اين مباحث جزو برنامههاي ماست. کتابي که ما در هر حراج منتشر ميکنيم، فقط يک کاتالوگ حراج نيست؛ کتابي است دربارهي تاريخ هنر ايران. در اين کتاب، نقد و تحليلهايي که راجعبه آثار مينويسيم در هيچ يک از کتابهاي تاريخ هنر کشور پيدا نميشود. ما بهصورت مفصل آثار هنرمندانمان را نقد و تحليل ميکنيم. هنر اگر بخواهد توسعه پيدا کند، و ارزش مادياش هم ارتقا يابد، نيازمندِ نقد و تحليل و بررسي بيشتر است و اين کارها را بايستي ديگران انجام دهند و حراج تهران هم حمايت ميکند. همانطور که گفتيد، وظيفهي حراج نيست که کار پژوهشي انجام دهد ولي وظيفه حراج است که از چنين فعاليتهايي حمايت کند.
تا به حال سابقه داشته که حراج تهران از چنين حرکتهايي حمايت کند؟
بله، کارهاي پژوهشياي با حمايت حراج تهران انجام شده است، ولي معذورم از اينکه اسم ببرم. چون شايد شخصي که پول را گرفته ممکن است مايل نباشد که اسمي ازش برده شود. بايد کارهاي پژوهشياي انجام شود که به معرفي و درک بهتري از هنر ايران منجر شود.
چنين حمايتهايي در تمام حراجيها معمول است. اخيراً مؤسسهي کريستيز از يک کتاب مهم تاريخ هنر ايران که به زبان انگليسي منتشر شد، حمايت مالي کرد، چون اين کتاب باعث ميشود که دنيا هنر ايران را بهتر بشناسد، و بالطبع آثارش را هم بهتر بخرد و اين در نهايت به سود مالي کريستيز هم کمک ميکند.
هميشه شک و شبهههايي درمورد اصالت آثاري که در حراجي وارد ميشوند و به فروش ميرسند، وجود داشته. با چه معياري ميتوان اصالت آثار را اثبات کرد؟
بحث اصالت و عدم اصالت يک بحث علمي است که بايد در يک فضاي سالم و بدون شائبه صورت بگيرد. پرداختن به چنين کاري در فضاي تهمت، سوظن و بدبيني ممکن نيست. اين بحث، نبايد مستمسکي براي توليد نفرت باشد. به راحتي ميشود هر اثري را زير سؤال برد. با اين کار، کل مارکت هنر زير سؤال ميرود و هنر ايران از اين سوظنها رنج ميبرد.
بسياري از آثار هنرمندان ايراني در حراجيهاي مختلفي که در خارج از کشور برگزار ميشود نيز به فروش ميرسند. نگرانيها از اين بابت است که مبادا با جا زدن آثار تقلبي به عنوان کارهاي اصيل، وجهي هنر ايران در عرصهي بينالملل مخدوش شود.
اگر کارِ ناسالمي به حراجيهاي دنيا راه پيدا کند، بازار هنر ايران صدمه ميبيند، همينطور اگر کاري سالم باشد و کسي سوءظنهاي بيمورد دربارهي اصالت آن مطرح کند، باز هم بازار هنر ايران همان ضربه را ميخورد. همانطور که همه در مورد اصالت و صحت آثار بايد مسئول باشند، در قبال هر اظهارنظري هم بايد مسئولانه برخورد کنند.
بايد با بررسيهاي کافي و لازم اين صحبتها مطرح شود. بايد ابتدا آثار را از نزديک ديد و بعد به شکل مستدل و مستند اصالت مخدوش اثر را اعلام کرد. اين هوچيگري است که کسي در فضاي مجازي يک حرفي را بدون هيچ منبع و مأخذي مطرح کند. اما اينکه فضاي سالمي درست شود که همه بتوانند بحث کنند، و دربارهي اصالت آثار بحث کنند کار بسيار خوبي است. در اين صورت، هيچ اشکالي هم ندارد که بعداً معلوم شود که فلان اثري اصالت نداشته. اين در همه جاي دنيا ممکن است اتفاق بيفتد.
يادمان باشد که هر وقت هنر قيمت پيدا کند، بلافاصله هنر جعلي هم در کنارش متولد ميشود. اين در همهجاي دنيا اتفاق ميافتد. ايران هم از اين قاعده مستثني نيست. هر چقدر هم که قيمت آثار بالاتر ميرود، امکان وقوع چنين چيزي بيشتر وجود دارد. راهحل جلوگيري از وقوع چنين اتفاقي، صحبتهاي غيرکارشناسيِ از راه دور و غيرمسئولانه نيست. بايد يک نهاد مسئولي در اين رابطه وجود داشته باشد، ثانياً ديگران هم بايد به شکل متعهدانه و مسئولانه نظراتشان را ابراز کنند.
ما اصلاً سود نميبريم که يک يا دو اثرمان مخدوش باشد. حراجها ممکن است در کوتاهمدت با فروش چند اثر تقلبي سود کنند، ولي در بلندمدت کل اعتبار حراج زير سؤال خواهد رفت و هيچ حراجگذاري در هيچ جاي دنيا علاقه ندارد که اعتبارش را به خاطر يک يا دو اثر تقلبي، مخدوش کند.
با مجموعهداراني برخورد داشتهام که يک يا دو سال بيشتر نبوده که وارد اين حوزه و مجموعهداري آثار هنري شده بودند ولي آثارشان در حراج تهران چکش ميخورد. شما بر چه اساسي به اصالت آثار اين مجموعهدارانِ نوپا اعتماد ميکنيد؟
ما خودمان کارشناس داريم. خودمان هم اگر نتوانيم اصالت آثار را تشخيص دهيم، ميدانيم که هر اثر را پيش کدام کارشناس بايد بُرد. ضمن اينکه ما سابقهي اثر را سؤال ميکنيم. از مجموعهدار ميپرسيم که آن را از کجا خريده است. از او ميخواهيم که مدارک خريدهاي قبلياش را در اختيار ما بگذارد. اگر ما مجموعهدار را نشناسيم حتماً آن شخص بايد ما را قانع کند که اثر را از کجا آورده و بعد هم به اين اکتفا نميکنيم و اثر را به کارشناسهاي مربوطه نشان ميدهيم.
شيوهي تقسيم درآمد حاصل از فروش آثار بين صاحبين اثر و حراج چگونه است؟
حراج تهران درصدي از فروش را به عنوان سود خودش برميدارد. اين سودها از ۲۰ درصد شروع ميشود و هر چه قيمت فروش آثار بالاتر ميرود، اين درصد کاهش مييابد. زير ۵۰ ميليون، ۲۰ درصد از فروش به حراجي تعلق ميگيرد. همينطور از ۵۰ تا ۲۰۰ ميليون، از ۲۰۰ تا ۴۰۰ و همينطور الي آخر درصدها پايين ميرود. وقتي فروش از ميليارد رد شد، اين عدد به ۱۰ درصد کاهش پيدا ميکند. درواقع بيشترين ميزان سود حاصل از فروش، ۲۰ درصد و کمترين آن ۱۰ درصد است.
اين درصدي است که بابت خدمات و معرفي آثار و عملياتي که حراج انجام ميدهد مطالبه ميکنيم. اين نصف درآمدي است که همهي حراجگذاريهاي دنيا براي خود برميدارند. حراجيهاي دنيا، درصدي را هم از خريدار ميگيرند که حراج تهران ديگر چنين پولي را از خريدار نميگيرد. چون ما ميخواهيم از خريداران جديد حمايت کنيم.
براي مثال اگر در حراج کريستيز اثري ۱۰۰ هزار دلار چکش بخورد، خريدار بايد ۱۲۰ هزار دلار پرداخت کند. ولي در حراج تهران هر قيمتي که آثار چکش ميخورند همان قيمت هم از خريداران گرفته ميشود. درواقع به آن buyer's premium يا حق بيمهي خريدار ميگويند. اگر اثري زير ۵۰ هزار دلار چکش بخورد، ۲۵ درصد بايد بيشتر به حراجي پرداخت شود. در نتيجه اگر اثري ۴۰ هزار دلار چکش بخورد، خريدار بايد ۵۰ هزار دلار بپردازد.
چرا در پروسهي حراج، از خود هنرمند کار نميگيرد؟
سياست ما اين است که از مجموعهدارها و گالريدارها حمايت کنيم. چون آنها با پولي که به دست ميآورند بعداً به حمايت بيشتري از هنر و چرخهي اقتصاد هنر کمک ميکنند. يک هنرمند پول حاصل از فروش اثر را بدون وارد کردن آن به يک چرخهي اقتصادي خرج کند ولي يک گالريدار يا مجموعهدار ممکن است با اين پول يک نمايشگاه برگزار کند يا کار ديگري خريداري کند. همهي حراجهاي دنيا همين طورند. البته ما گهگاه از خود هنرمندان هم کار ميگيريم.
جالي خاليِ آرتفر و بيينال بينالمللي تهران
برنامههاي موازياي که ميتواند در کنار حراج تهران به منظور توسعهي هنر و اقتصاد هنر وجود داشته باشد کدامهاست؟
يکي از برنامههايي که نبودش به شدت احساس ميشود، آرتفر تهران است. هنوز يک آرتفر بينالمللي در ايران مشابهِ آرتفر استانبول، دوبي وابوظبي برگزار نشده است. البته چند سالي است که زمزمههايي ميشود، ولي تصميمگيريهاي لازم براي برگزاري آن انجام نشده است.
آيا برگزاري يک آرتفر هنري که ميطلبد گالريهاي مختلف دنيا در آن شرکت کنند، با وجود بعضي از مميزيهايي که وجود دارد آن هم با حضور هنرمندان مختلفي از سراسر دنيا که ممکن است با قوانين داخلي ايران مشکل داشته باشند، امکانپذير است؟
برگزاري آرتفر تهران پروژهي بزرگي است ولي شايد ۱۰ سال پيش، اين طور گمان ميشد که برگزاري يک حراج هم در ايران يک پروژهي شکستخورده و نشدني است؛ ولي حراج تهران چند سال است که برگزار ميشود و از حيث برگزاري هم قابل قياس با حراجهاي بينالمللي با آن همه سابقهشان است. ما ميتوانيم آرتفر هم برگزار کنيم ولي يقيناً پروژهي بزرگي خواهد بود. به نظر من برگزاري يک آرتفر از برگزاري يک حراج سختتر است، ولي شدني است.
کار ديگري که بايد صورت بگيرد، برگزاري يک بيينال بينالمللي هنر است. ما يکسري بيينالهاي تخصصي در حوزههايي مثل مجسمهسازي، نقاشي، عکس و غيره داريم. ولي در دنيا سالهاست که اين ايده منسوخ شده، و همهي دنيا بيينال هنر برگزار ميکنند که در آن نقاشي، عکس، مجسمه، چيدمان و رسانههاي جديد با هم و در کنار هم ارائه ميشوند.
بيينالهاي تخصصياي که در حال حاضر در ايران برگزار ميشود با وقفههاي چندين ساله کليد ميخورد. الان نزديک به يک دهه است که بيينال نقاشي در ايران برگزار نشده است. از طرفي هيچ کدام از بيينالهاي ما بينالمللي نيست. اين يک خلاء است، چون استعدادها در بيينالها هستند که کشف ميشوند. بيينالها جايي هستند که رشد هنر را رقم ميزنند.
امروزه کشورهاي منطقه، از نظر توسعهي هنر خيلي پايينتر از ما هستند، ولي بهطور مرتب، هر سال بيينال برگزار ميکنند. بيينال شارژه، بيينال استانبول، بيينال قاهره، بيينال بيروت و … ازجمله بيينالهايي هستند که هر سال در منطقه برگزار ميشود.
آرتفر تهران و بيينال بينالمللي هنر، ازجمله رويدادهايي است که فضاي هنرهاي تجسمي کشور به شدت به آن نياز دارد. البته برگزار نشدن اين رويدادها، بهتر از بد برگزار شدنشان است. نبايستي مثل آرتاکسپوهاي بدي که دارد برگزار ميشود، با دستپاچگي سَمبَلکاري کرد. اين باعث ميشود که کاريکاتوري ضعيف از يک آرتفر يا بيينال هنر که بيشتر دستمايهاي براي تمسخر است، برگزار شود. بايد زماني دست به برگزاري چنين رويدادهايي بزنيم که مطمئنيم ميتوانيم بهطور شايسته برگزار کنيم.
برگزاري اين رويدادها وابسته به دخالت دولت است يا بدون دخالت دولت هم برگزار خواهند شد؟
نه؛ در کشور ما بدون حمايت دولت، هيچ پروژهي مهمي اجرا نميشود.
ولي شما هميشه گفتهايد که حراج تهران مستقل از دولت برگزار ميشود.
دولت دخالتي در حراج تهران ندارد و مسئلهي حراج با آرتفر و بيينال متفاوت است. من احساس ميکنم که دولت بايد در اين امر دخالت کند. ولي نبايد رأساً خود را متکلف به برگزاري آن کند. يعني نبايد دولت يا وزارت ارشاد آرتفر تهران يا بيينال هنري تهران را برگزار کند. دولت بايد از يک نهاد بخش خصوصي که تحت حمايت و نظارت خودش است، پشتيباني به عمل بياورد تا آنها، اين دو رويداد را برگزار کنند. بايستي يکجور مشارکت بين بخش خصوصي و نهادهاي هنري و مجموعهي دولتي اتفاق بيفتد. نه ميشود بهطور کامل دولت را ناديده گرفت و نه ميشود آن را به طور کامل به دولت واگذار کرد.
نسبت وزارت ارشاد با هنر در ايران
عملکرد وزارت ارشاد و وزراي اين چند ساله چگونه بوده است؟
تا آنجا که مربوط به حراج تهران و اقتصاد هنر بوده، ما سه وزير اخير را هميشه حامي اقتصاد هنر دانستهايم. ولي اين کافي نيست. کارهاي بسيار ديگري هم وجود دارد که بايد انجام داد. مثلاً يکي از کارهايي که تا بهحال انجام نشده، اين بوده که در صحنهي بينالمللي رويدادهاي خوبي داشته باشيم و کارهايمان فقط مختصِ داخل ايران نباشد.
آيا اين بدنه دولت نيست که وزارت ارشاد را هم تحت فشار ميگذارد؟
بدنهي دولت يعني وزارت ارشاد.
منظور فشارهايي است که ممکن است، از ردههايي بالاتر بر وزارت ارشاد اعمال شود.
اين فشارها چندان در زمينهي تجسمي نيست. اگر وزارت ارشاد واقعاً تصميم بگيرد که در حوزهي تجسمي کاري انجام دهد، فکر نميکنم که از نهادهاي بالاتر تحت فشار گذاشته شود. ممکن است در حوزهي موسيقي يا سينما ابعادِ وسيع سياسي، نهادهاي ديگر را هم درگير کند، اما گمان نميکنم کسي براي برپايي رويدادهاي مهم هنرهاي تجسمي خلل ايجاد کند.
شايد اين امر، به اين دليل است که بسياري از مقامات دولتي در حوزهي تجسمي عملاً تخصصي ندارند؛ گيرم تخصص يک فرد عامي را. نسبت حوزهي تجسمي با ديگر شاخههاي حوزهي هنر، يعني موسيقي و سينما مثل نسبت تاريخ و جغرافياست. در حوزهي تاريخ همه ورود ميکنند و نظر ميدهند ولي نوبت به جغرافيا که ميرسد، هر کسي توان بحث و نظر ندارد.
چرا؛ تا حدودي همينطور است. تجسمي خيلي حوزهي تخصصياي است و در عين حال، در نوکِ پيکان راديکاليزم اجتماعي قرار ندارد. از طرفي آنگونه که ممکن است سينما با تودههاي مردم و امواج پوپوليستي سر و کار داشته باشد، حوزهي تجسمي هميشه به دور از اين امواج بوده است. در نتيجه از يک حاشيهي اطمينان و امنيت نسبي برخوردار است.
مافياي تجسمي
همين حاشيهي اطمينان و امنيت نسبي که شما ميگوييد باعث نشده است که افکار عمومي چندان در پي اخبار حوزه تجسمي نباشد و يک گروه محدود از اين غفلت عمومي استفاده کنند و خود را متر و معيارِ اين حوزه قرار دهند و بدين ترتيب مدام صحبت از مافياي تجسمي در ميان باشد؟
اگر منظور حراج تهران است که ما آن را مرحلهبهمرحله با مجوز دولت برگزار کردهايم. دانهبهدانهي آثار ما را دولت بايد تأييد کند. همچنين وزارت ارشاد هميشه از نمايشگاه ما و حراج بازديد کرده و از چندوچون آن غافل نبوده است. حتي ارشاد از حراج خريد کرده است. همهي مسئولين ارشاد، از شخص وزير، معاون وزير، رئيس مرکز هنرهاي تجسمي و مسئولين ديگر با ما در تعامل بودهاند و دور از چشمشان نبودهايم.
همه راجعبه يک فيلم، يا يک کنسرت موسيقي ميتوانند نظر بدهند، ولي هر کسي قادر نيست راجعبه آثاري با زبان پيچيدهي هنري مثل آثار محصص، گريگوريان يا بهجت صدر نظر بدهد. در نتيجه اين حوزه، به حوزهاي بسيار تخصصي و اليتي محدود مانده و عدهاي بيرونِ گود، چون از تمام مسائل دروني آن آگاه نيستند فکر ميکنند که لابد يک سيستمِ تصميمگيريهاي ناشناختهاي وجود دارد و احتمالاً واژهي مناسب ديگري پيدا نميکنند و از واژهي مافيا استفاده ميکنند که براي من هم خيلي جالب است.
هنرمنداني که از حراج سرخورده شدند
با بعضي از هنرمندان که صحبت ميکنيم، متوجه ميشويم که تمايلي ندارند آثارشان در حراجي وارد شود. آنها بر اين عقيدهاند که وقتي اثري وارد حراجي شد، کف آثار براي مثال در رِنجي بالاي ۱۰۰ميليون تومان قرار ميگيرد، و بدين ترتيب ديگر هر چه نمايشگاه برگزار کنند، کسي کاري از آنها نخواهد خريد، چرا که قشر وسيعي از جامعه، ديگر توان خريد آثارشان را نخواهد داشت. درواقع بر اين عقيدهاند که آثارشان بايد بعد از مرگشان وارد حراجي شود.
واقعيت اين است که بعضيوقتها هنرمنداني در حراج تهران شرکت ميکنند و حراج قيمت آثارشان را ميبرد بالا، و به جاي اينکه اين اتفاق، موجب رونق بازار آثارشان شود، باعث توقف بازار و احياناً دردسرهايي برايشان ميشود. چون بعد از حراج، گالريها نميتوانند آثار آن هنرمند را به همان قيمتي بفروشند که در حراج فروخته شده و خود هنرمند هم شايد مايل نباشد که قيمت آثارش را بشکند.
چنين اتفاقي تا به حال براي هنرمنداني که در حراج تهران شرکت کردهاند، افتاده است؟
بله، چندين بار اين اتفاق براي هنرمندان ما افتاده است. ما حتي قبل از حراج، به هنرمند تذکر دادهايم که ممکن است در آينده به مشکل برخورد، ولي قبول نکرده است. حالا اسم نميبرم چون ممکن است به ضرر هنرمند تمام شود.
تصور کنيد کاري در حراجي ۸۰ ميليون تومان فروخته شده ولي الان گالري ۳۰ ميليون هم از هنرمند نميخرد. اگر در نمايشگاه قيمت آثارش را ۸۰ ميليون تومان بگذارد کارهايش فروش نميرود، ۳۰ ميليون هم بگذارد معلوم ميشود که آن ۸۰ ميليونِ حراج بيخود بوده است. بهخاطر همين است که ما ميگوييم هر کسي نبايد در حراج شرکت کند. حراج هميشه به نفع هنرمند تمام نميشود؛ به خصوص هنرمندان زنده. هنرمندي که ميميرد، آثارش هم ديگر توليد نميشود. اگر هم قيمت آثارش گران باشد، عدهاي دير يا زود آثارش را ميخرند. زمان براي هنرمند مرده معني ندارد. ولي هنرمندِ در قيد حيات، مدام دارد کار توليد ميکند. اين يک حالت بلاکشدن بازار را به وجود ميآورد. در نتيجه هنرمند ميماند که چهکار بايد بکند. بهتر است که آرامآرام قيمتها بالا برود. در حراج، اين پديدهي بازار هيجاني است که ناگهان دو سه نفر رقابت ميکنند، و قيمت اثر ميرود بالا ولي در واقعيت ممکن است قيمتها اينگونه نباشد.
البته در حال حاضر، در دنيا هنرمندان زندهاي هم هستند که به رکودهاي بالايي دست پيدا کردهاند. به عنوان نمونه، رکورددار فروش آثار هنري در بين هنرمندان زنده، جسپر جانز(هنرمند آمريکايي) است که يک اثرش ۸۰ ميليون دلار در سال ۲۰۰۶م. به فروش رسيد. اين گرانترين اثر هنري در يک حراج رسمي از يک هنرمند زنده بود. هنرمندان زندهي ديگري هم در دنيا هستند که آثارشان به دهها برابر رسيده است. در دو سه دههي اخير خيلي از هنرمندانِ هنوز در قيد حياتي بودهاند که قيمت کارهايشان خيلي رفته بالا، و طبيعتاً عدهي معدودي هم ميتوانند آن آثار را خريداري کنند.
زيباسازي تهران و مجسمههاي شهري
مجسمههايي که ديگر «يادماني» نيستند و «مفهومي» شدهاند
شما با فعاليتهاي اخير موزه هنرهاي معاصر موافق هستيد؟
من از نزديک فعاليتهاي موزه را دنبال نميکنم. ولي ميدانم که الان يک نمايشگاه بسيار خوب از يک هنرمند زندهي دنيا به نام توني کرگدر موزه برپاست. اين نمايشگاه از نمايشگاههاي خوبي است که در اين سالها برگزار شده. توني کرگ، هنرمند معاصر مهمي است و برپايي نمايشگاهش، حتماً به توسعهي هنر و توسعهي آگاهي هنري در داخل کشور کمک ميکند.
اخيراً دوسالانه مجسمهسازي تهران و همينطور الان هم آثار توني کرگ در موزه به نمايش درآمده است. آيا نبايد شهرداري يا وزارت ارشاد، تلاش کنند که آثار اين مجسمهسازان به سطح شهر هم راه پيدا کند؟
شهر ما الان پُر از مجسمه شده است. درست است که مجسمههاي بد هم جز آنهاست، اما در قياس با شهر سوتوکوري که يکي دو دهه پيش داشتيم، خيلي وضع بهتر شده و جاي قدرداني دارد. بيشترين ستايش من متوجه سازمان زيباسازي شهر تهران است که در يکي دو دههي اخير، فوقالعاده عالي عمل کرده است. کاري که اين نهاد انجام داده، از شهرداري و تمام نهادهاي فرهنگي کشور پيشگامتر بوده است. نقاشيديواريها و مجسمههاي خيلي خوبي را ما در سطح شهر ميبينيم. من ميتوانم به بعضي از نقاشيديواريها يا مجسمهها ايراد بگيرم، ولي اين ايراد در همهجاي ديگر دنيا هم وارد است. همين که هنر دارد به سطح زندگي عموم مردم وارد ميشود، کار بسيار خوبي است، و تهران از اين نظر پيشروترين شهر خاورميانه است. درحالي که ما در خيلي از ابعاد، نسبت به بسياري از شهرهاي منطقه، مشکلات و مصائب بيشتري داريم. ولي از حيث تعداد مجسمه و نقاشي، تهران با پيشرفتهترين شهرهاي دنيا قابل مقايسه است.
اتفاق خيلي خوبي که دارد ميافتد اين است که مجسمههاي سطح شهر، کمتر يادماني و بيشتر مفهمومي هستند. اين خيلي عالي است.
البته اين اتفاق بيشتر در مجسمهها و نقشبرجستههاي مترو افتاده است.
درست است اما در پارکها هم قابل مشاهده است. کارها بيشتر حالت پابليکآرت دارند. اين شروع يک حرکت بسيار ارزشمند است تا مردم در معرض هنر زندگي کنند. ما در گذشتههاي دور هم همينطور بوديم. شهرهاي تاريخي ما آکنده از هنر بودند.
رشد قارچي گالريها
در يکي دوسالهي اخير، گالريدارهايي سربرداشتهاند که بيشتر در پيِ تجارت بودهاند، تا جريانسازي هنر. درواقع نگرانيها از اينجا آب ميخورد که مجوزهاي وزارت ارشاد به گالريها -که از يک طرف رونق بازار هنر را موجب شده- باعث شده هر کسي به سوداي تجارت و تنفس در فضايي که هنري تلقي ميشود، به اهدافي که چندان هم دغدغهمند نيست، دست پيدا کند.
در اين رابطه، بايد نظارت و کنترل بيشتري از طرف ارشاد روي گالريها صورت بگيرد. چون اين وزارت ارشاد است که مجوزها را صادر کرده است.
نبايد فکر کنيم که وزارت ارشاد فقط بايد مسئول مميزي باشد. ارشاد بايد از جهت کيفيت فعاليت گالريها هم پيگيريهاي لازم را انجام دهد. بعضيوقتها، کارهاي غيرحرفهاي در گالريها اتفاق ميافتد. به عنوان نمونه بعضي گالريدارها از هنرمند اجاره ميگيرند. اين با نصِّ صريح آييننامهي گالريها مغايرت دارد. وزارت ارشاد بايد اينها را سفت و سخت کنترل کند. گالري سالنِ اجاره که نيست از هنرمند اجاره بگيرد. همين طور بعضي وقتها گالريها کمترين تلاش را براي استانداردسازي آثار هنري انجام نميدهند. بايستي وزارت ارشاد اين تذکرها را بدهد که اگر نمايشگاهها بهطور شايستهاي برگزار نشد، مجوز گالري را لغو کند.
آيا ارشاد چنين کاري ميکند يا با رشوه کارها فيصله پيدا ميکند؟
بسياري از نمايشگاهها کيفيت ارائه پاييني دارند يا مبادلهي درستي با هنرمند ندارند که ارشاد بايد شديداً روي اين امر نظارت کند. در عين حال، گالريهاي خيلي خوبي در سطح شهر ظهور کردهاند که در تاريخ کشور بيسابقه بوده است. ما در حال حاضر، يکدو جين گالري خيلي قوي و حرفهاي داريم که در طول سال فعال هستند و کيفيت آثارشان قابل قياس با منطقه و حتي دنياست و نبايد اين را ناديده گرفت. اين از مسير توسعهي اقتصاد هنر به وجود آمده که گالريداري، امروزه براي صاحبانش درآمدزاست و صرف ميکند که چنين هزينههايي براي برپايي نمايشگاه صورت بگيرد.
فعاليتهاي اخير
در حال حاضر، مشغول چه کاري هستيد؟
من در مؤسسه «ماه مهر» کلاسهاي آموزشي تاريخ هنر معاصر جهان را دارم. همچنين هفته گذشته، کتابي تحت عنوان «زايش مدرنيست ايراني» از من توسط نشر نظرمنتشر شد. ولي جلسهي رونمايي آن احتمالاً يکي دو هفتهي آينده برگزار ميشود. اين کتاب مجموعه مقالاتي است درمورد آثار هنرمندان مدرنيست ايراني مثل سهراب سپهري، پرويز تناولي، آيدين آغداشلو، مارکو گريگوريان، بهجت صدر و… . کتاب بيشتر نقد و تحليل آثار اين نسل از هنرمندان است.
درواقع مدرنيستهاي نسل دوم.
همينطور است.
