نگاهي به اثر “کامن تانوف” در هشتمين سمپوزيوم بين‌المللي مجسمه سازي تهران

سياليت بخشيدن به ماده سخت

چگونه مي توان کار ماده سخت و جامد را سياليت بخشيد و به حرکت واداشت؟ به نظر مي رسد "کامن تانوف"هنرمند بلغاري با اثر اثر «رهايي در حرکت» که در هشتمين سمپوزيوم بين‌المللي مجسمه سازي تهران ارائه مي دهد؛ پيش از هر چيز مي خواهد پاسخي براي اين سوال پيدا کند. مجسمه او عليرغم متمرکز بودن بر عناصر و فرم هاي هندسي اما از نظر ديداري جلوه اي تنانه را در بطن خود مي پروراند؛ شکلي از تن واره گي که حرکت را هم در فرم و هم در وجهي معنايي دنبال مي کند و بيشتر نوعي دگرديسي و گون به گون شدن را به نمايش مي گذارد.
سر برآوردن يک فرم صحيح از تخريب فرم صحيح اوليه، آن چيزي است که هنرمند در وجه ديداري اين اثر روبه روي ما قرار مي دهد. اما واضح است که براي سازنده اين فرآيند به صورت همزمان به شکل در مي آيد و آنچنان که براي بيننده؛ تقدم و تاخري در ظهور و تحول فرم ها براي هنرمند متصور نيست. به اين ترتيب دو گانه گي اثر در بيان درونمايه و ماهيت عناصري که بر آن ها متمرکز شده، تنها براي مخاطب است که مي تواند معنايي را پيش بکشد يا حرکتي ذهني را شکل دهد.
اين دوگانه گي که هم در فرم و هم در محتواي اثر جاري شده، اما به سادگي و بيش از هر چيز محصول نوعي تضاد و تفاوت ضمني ميان ماهيت فرمي اشياء اي است که هنرمند در کنار هم يا به عبارت بهتر درون يکديگر نشانده است. اثر در حقيقت لايه هاي متعددي از يک شي يا شکل را به نمايش مي گذارد که در حرکتي سيال با يکديگر کنش و واکنش دارند؛ همزمان همديگر را مي رانند، جذب مي کنند و حتي مي بلعند؛ کنش و واکنشي که ماهيتي انتزاعي دارند و خارج از قيد زمان و مکان مي توانند تا به ابد ادامه پيدا کنند.
لايه هاي متعددي که اينجا با آن سروکار داريم، از پوسته و چهارچوب تا هسته مرکزي، همه و همه دست به کار در هم آميزي نيروهايي است که در نهايت اين تصور ذهني از پروسه دگرديسي موجوديتي را که با آن مواجه هستيم، مي سازند؛ پروسه اي که به نظر مي رسد هرگز و هرگز به سرانجام و قطعيتي در شکل و چگونه گي نخواهد رسيد؛ اگرچه آن چيزي که اکنون با آن روبه رو هستيم در نگاه اول شکلي جامد يا متوقف شده به نظر برسد.
جالب توجه است که پياده سازي چنين ايده اي از طرف هنرمند و در ارتباط با متريالي چون سنگ که اساسا ارجاعي به استواري ماده است، چالشي را در آشنايي زدايي با خصلت هاي عادي شده اين متريال و تمام تداعي هاي تاريخ هنري مرتبط با مجسمه هاي سنگي نيز براي او در پيش داشته است. علاوه بر اين لزوم چند جنسيتي بودن جنبه ديداري اين لايه ها، در اجراي اثر نيز دشواري ها و پيچيدگي هايي را مي توانسته پيش پاي هنرمند بگذارد؛ همزمان که بخش بزرگي از تنوع بافتي لايه هاي مختلف اثر را هم بايد مديون همين جنسيت هاي متعدد بايد به حساب آورد. از سوي ديگر همين تضارب نيروهاي حاصل از نوعي ساختار ريتميک و در رفت و برگشت نيروهاي فرمي، شکلي از تحرک بخشي را در اثر ايجاد کرده که مي تواند براي يک مجسمه شهري امتياز محسوب شود و بيشتر از حجم هاي ايستا و متمرکز بر فرم هايي با قطعيت تمام، بيننده اثر را با خود درگير کند.
اما روي پايه قرار گرفتن بخش اصلي اثر که مي تواند در نگاه اول کارکردي زايد و غيرضروري براي اثري با اين مشخصات تلقي شود، با توجه به تن واره بودن بخش هايي از اثر که پيش از اين مورد اشاره قرار گرفت، شايد و مي تواند تاکيد و ارجاعي به تنديس هاي انساني و فيگوراتيو، همچنين ارجاعي به شکل آشناي ارائه مجسمه ها به ويژه در فضاهاي شهري باشد. هر چند ارائه اي بدون چنين کارکرد و ارائه اي براي اثري با اين مشخصات را هم مي توان متصور شد.

روزبه صدر

منبع: سازمان زيباسازي شهر تهران

پیمایش به بالا