روايت نورالدين زرين‌کلک از کانون پرورش فکري کودکان و نوجونان

"هر هنري از ريشه ها و تجربه هاي صاحبش و احساس و ادراک و آرزوهاي او استفاده مي کند." اين را نورالدين زرين‌کلک، نويسنده و نگارگر کتاب کودک، فيلم‌ساز انيميشن متولد  ۲۰ فروردين ۱۳۱۶ مشهد  مي گويد. در ادامه خواننده گفته هاي اين هنرمند در رابطه با فعاليت خود در کانون پرورش فکري کورک و نوجوان باشيد.

به گزارش گالري آنلاين، زرين‌کلک يکي از هنرمنداني است که در روزهاي شکل گيري کانون پرورش فکري کورک و نوجوان به اين نهاد فرهنگي و هنري پيوست، وي، نويسنده، نقاش، گرافيست و فيلمساز ايراني ساکن جنوب کاليفرنياست و در سال‌هاي ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ رئيس آسيفاي بين‌المللي (انجمن بين‌المللي فيلم‌هاي انيميشن) بوده‌است.

زرين کلک طي شش سال پيش از انقلاب ايران هفت فيلم و در سه دهه پس از انقلاب، سه فيلم ساخته است.

او نخستين کاريکاتور خود را در ۱۶ سالگي و در فاصله سه روز کودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ روي جلد روزنامه رسا (نشريه حامي جبهه ملي و دکتر مصدق) کشيد. کاريکاتوري که شاهي را نشان مي داد که در حال گريز است و کاسه آبي را که رعيت در غياب او مي خورد با اين عبارت که "دمي آب خوردن پس از بدسگال – به از عمر هفتاد و هشتاد سال".

اين هنرمند در طول سال هاي بعد از کودتا، پس از يک دوره طراحي روي جلد مجله کيهان بچه ها به مجله اطلاعات جوانان پيوست و مدتي در آنجا به تصويرسازي از جمله براي "ماشاء الله خان در بغداد" نوشته ايرج پزشکزاد اشتغال داشت و پيش از پيوستن به کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان در اواخر دهه ۱۳۴۰، درانتشارات فرانکلين در کنار پرويز کلانتري و زمان زماني به طراحي تصاوير کتاب هاي درسي مدارس و کتاب هاي کودک پرداخت.

بنا بر گفته  زرين کلک، سال هاي بعد از کودتاي ۲۸ مرداد روشنفکران را دلسرد و خانه نشين کرده و در نتيجه خلائي ايجاد شده بود که مي طلبيد تا افراد به نحو ديگري وارد زندگي اجتماعي بشوند:

"خوشبختانه اين خلاء از طريق سه نهاد، کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان، کانون نويسندگان و شوراي کتاب کودک تا حدود زيادي پر شد. شايد دست اندرکاران در آن زمان حتي متوجه نبودند که اين رسالتشان تا چه حد اثر گذار است. انگار اين نهادها اين حس مشترک اما ناگفته را داشتند که :حال که ما را به عقب راندند و زمين زدند چگونه بلند بشويم و رسالت مان را از راهي تازه به انجام برسانيم؟"

نورالدين زرين کلک فکر بنيانگذاري کتابخانه براي کودکان را فکري نبوغ آميز مي خواند: "اما کانوني که بعدها به آن مي رسيم فکري است بسيار فراتر از چاپ کتاب يا ايجاد يک کتابخانه براي بچه ها. هرچند اين يک کار دسته جمعي محسوب مي شد، اما در واقع فيروز شيروانلو بود که کانون را به شکلي که ما امروز مي شناسيم درآورد."

بنا بر گفته آقاي زرين کلک درسال ۱۳۴۸ فيروز شيروانلو که مديري خوشفکر و تحصيلکرده انگلستان در رشته تاريخ هنر بود، با ايجاد مرکز سينمايي کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان آن را متحول ساخت: "استخدام نخبگان کار شيروانلو بود. او نفر دوم کانون و در کنار خانم ليلي اميرارجمند – مدير عامل – موتور حرکت آن به شمار مي رفت. آشنايي من با او پيش تر و از انتشارات فرانکلين شروع شده بود."

زرين کلک که پزشک و ستوان ارتش بود بعدها با حمايت کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان در خارج از ايران به تحصيل در رشته فيلمسازي انيميشن مي پردازد:

"با وجود آنکه من همه عمرم در دشمني با ديکتاتوري و ديکتاتورها کوشيده ام، اما در آن زمان با حمايت خانم اميرارجمند و به دستور شخص شاه از خدمت در ارتش معاف شدم و با بورس تحصيلي دولت به بلژيک رفتم و تحصيلاتم را ادامه دادم. همين مسئله به من کمک کرد که کار داروسازي را که مورد علاقه ام نبود رها کنم و به دنياي هنر قدم بگذارم. موضوعي که من هميشه قدردان آن هستم."

او از سال ۱۳۵۰ در کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان به ساختن فيلم هاي انيميشن پرداخت که اولين آن ها "تداعي" و بعدي "اتل متل توتوله " بود. سپس "دنياي ديوانه ديوانه" و فيلم بلندي به نام "اميرحمزه" را ساخت. "زال و سيمرغ"، "قصه گل قالى"، "قصه کرم ابريشم"، "نوروزها و بادبادک ها"، "کورش شاه"، "وقتى که من بچه بودم"،" زال و رودابه"،" افسانه هاى آسيائى"، "اگر مى توانستم"، "آ اول الفباست"، "کارخانهٔ همه کاره"، "قضيه فيل و فنجان" و "از آب ها" از جمله آثار زرين کلک در زمينه ي تصويرسازي براي کتاب کودک و نوجوان است. زرين کلک براي آثار تصويرگري و پويانمايي خود جايزه هاي پر شماري دريافت کرده است، همچون: جواهر قرن (بيستم) از فستيوال بين المللى فيلم آنسى (فرانسه)(۲۰۰۰) براى فيلم دنياى "ديوانه ديوانه ديوانه"، جايزه ي موزه ايلوستراسيون توکيو (ژاپن) براى کتاب "ملانصرالدين" (۲۰۰۰)، لوح تقدير نمايشگاه کتاب بولونيا براى کتاب " آ اول الفباست"  (۱۹۸۷)، نشان کتاب برگزيده ي سال (شوراي کتاب کودک ايران) براى کتاب "وقتى که من بچه بودم" (۱۳۵۴)، سيب طلائى بى ينال براتيسلاوا براى کتاب "کلاغ ها" (۱۹۷۱)، نشان بهترين کتاب سال يونسکو (توکيو/ژاپن) براى همين کتاب (۱۹۷۰)، کتاب برگزيده ي سال شوراي کتاب کودک ايران براى کتاب "افسانه سيمرغ" (۱۳۴۸)، نشان بهترين کتاب سال يونسکو ايران براى کتاب "کلاغ ها " (۱۳۴۹) از جمله اين جوايز اند.

زرين کلک مي گويد: "هر هنري از ريشه ها و تجربه هاي صاحبش و احساس و ادراک و آرزوهاي او استفاده مي کند. در آن زمان من در وجود سياسي اجتماعي خود سرکوب شده بودم. يعني دل من شکسته شده بود. سر پيروزي کودتا شب هاي زيادي گريه کردم. بنابر اين در من ميل به بازسازي خودم وجود داشت. اما اين نوع تفکر نوجوانانه من بعدها پخته تر شد. يعني بعد از اينکه از طريق کانون امکان سفر به کشورهاي ديگر به ويژه اروپاي شرقي براي شرکت در فستيوال هاي مختلف فراهم شد، من به جهان بيني تازه اي رسيدم. شرايط جهان سوسياليست به من جوانِ دنيانديده نشان داد که تنها ايران نيست که دچار مشکل ديکتاتوري است. فيلم "دنياي ديوانه ديوانه" مستقيما اشاره به همين قلدري قدرت ها و جنگ هاي تمام نشدني دارد. اين ستون اصلي تفکر من بود که اين همه ظلمي که در دنيا مي شود بايد قطعا پاياني داشته باشد."

آوي در ادامه افزود: مهم ترين امتيازي که در کانون دوران پيش از انقلاب وجود داشت عدم دخالت مقامات در کار هنرمندان بود: "ما مثل امروز مجبور نبوديم اول ببريم سناريو را بدهيم دستگاه هاي کنترل کننده ببينند و آن را خط بزنند و دوباره موقع فيلمبرداري و باز آخرکار هم همينطور. خوشبختانه کانون به ما اعتماد کامل داشت. ما فيلم هايمان را با اين دلخوشي کار مي کرديم که مورد بازرسي قرار نمي گيرد. نگران سانسور نبوديم و خودسانسوري هم نمي کرديم. چنان که در طول کار در کانون حتي يک فريم از فيلم هايم سانسور نشد. درحالي که در فيلم "اميرحمزه" مثلا ديو همان هويدا است."

بنا بر گفته آقاي زرين کلک در شروع اعتراضات و تحصن هايي که منجر به انقلاب شد، کانون که به مرتفع ترين قله هاي موفقيت رسيده بود، در فاصله کوتاهي متوقف و موتورهاي آن خاموش شد: " اين موضوع را همه مراکز فرهنگي و دانشگاهي در آن زمان تجربه کردند. در اين شرايط بلاتکليفي و خلاء مديريت مشخص و ثابت در کل کشور، کارمندان يا به تظاهرات مشغول بودند يا بيکار و بي برنامه در ادارات وقت مي گذراندند. من و دوستاني مثل من نيز اگر در خيابان ها انقلاب را همراهي، تجربه يا تماشا نمي کرديم در کارگاه هاي شخصي به کار خود مي پرداختيم و کمتر به دفتر خود در کانون مي رفتيم."

"وقتي کابينه مهندس بازرگان تشکيل شد و مديران جديد ابلاغ گرفتند ما به سر کار خود برگشتيم. فرشيد مثقالي که توسط خانم اميرارجمند به مديريت کانون انتخاب شده بود، دفترش را به اولين مدير انقلابي يعني آقاي فيض تحويل داد که مي گفتند در آمريکا دکتر شده است. چند ماه بعد دکتر فيض نيز جايش را به گروهي داد که در بين آنها مهندس معمار شيخ زين الدين را مي شناختم. حضورش به من قوت قلب داد و احساس کردم قرار نيست که مديران جديد کمتر از مديران قبلي درس خوانده و روشنفکر باشند. از اين گروه کمال خرازي، مدير عامل، و دکتر بانکي، معاون او، نيز از آمريکا آمده بودند. با سقوط مهندس بازرگان اين مديران هم از کانون رفتند. بديهي و طبيعي بود که هيچ کدام از اين مديران جديد نه کانون را مي شناختند و نه از روي تخصص به آن جا آمده بودند. درنتيجه هيچ سياست ثابتي ارايه نشد و جز روزمرگي اداري، بلا تکليفي ادامه يافت."

" آخرين فرد اين گروه، عليرضا زرين، عاقبت رئيس ثابت کانون شد و نزديک به ده سال در اين سمت باقي ماند و مي توان کارنامه بعد از انقلاب کانون را به پاي او نوشت. آقاي زرين به رغم خوش قلبي و سابقه معلمي و نرمش اخلاقي مطبوعي که داشت آنقدر در تنگدستي بودجه قرارش دادند که نتوانست جنازه کانون را بلند کند و در مقام خود قرارش دهد."

نورالدين زرين کلک سه سال آخر رياست آقاي زرين را در هاليوود سرگرم ساختن فيلم انيميشن سينمايي "سندباد" بود: "وقتي در سال ۱۹۹۱ به ايران بر گشتم يک روز آقاي زرين من و چند نفر ديگر از جمله عباس کيارستمي، نفيسه رياحي و ابراهيم فروزش را براي يک مشاوره مهم به کانون دعوت کرد و از ما خواست تا او را براي بهترين روش اداره کانون راهنمايي کنيم. او گفت هر چه جمع شما بگويد، خواهم کرد – حتي اگر شما يکي را از بين خودتان انتخاب و به جاي من منصوب کنيد و من از او دستور بگيرم! قرارشد تا يک نسخه مناسب براي کانون بپيچيم و برايش ببريم. اما تا يکشنبه بعد در اجلاس ديگري در وزارت آموزش و پرورش حکم عزل آقاي زرين صادر شد."

منبع گفتگو: بي بي سي

پیمایش به بالا