
بيجان هاي من که از تاريخ 19مرداد ماه1397 بر روي ديوار هاي گالري شروه به نمايش در آمده است. و در ذات مجسمه هاي ساخت دست خالق آن ها تبلور و حضور پيدا کرده، رويکردي نوين از ديدگاه هاي متفاوت هنرمندان را به نمايش مي گذارد…
رويکردي که گاه در مجموعه همزيستي احد قاضي ، نشانگر ارتباط انسان با دنياي اطرافش است و در کارهاي حسين تک زارع به شکل يک آرمان و آرزو، نويد دنياي بهتر را مي دهد. و آثار مهشاد امامي، که نشان از تلاش براي رسيدن به اهداف شخصي هر فرد را داراست، و در اثر خوانده شدگان آتنا خسروي به نحوي ديگر خود را به نمايش در آورده است، گويي بيجان ها را به نوع نگاه زنان در دوره ي قاجار تعبير کرده باشد.
نوع نگاه بي جان ها در آثار نقاشي اين مجموعه نيز ادامه داشته است؛ گاهي به بازه زماني اشاره دارد،'که در آثار آزيتا صارمي کاملا مشهود است، بي جان يا بي زمان در هردو بستگي به شخص دارد که چگونه با آن برخورد مي کند. هنرمند براي مجموعه اش بازه ايي باز تعريف کرده است.
همچنين در اکثر آثار به صورت همزيستي هنرمند با طبيعت بيجان ها ظهور پيدا کرده، که با نمايش رد پاي شخصي هر هنرمند، روح بخشيدن به آثار مورد توجه قرار ميگيرد، که اين بي جان هاي، جاندار شده؛ در آثار نسترن علوي، شروين کندري، شقايق کندري، هنگام تنهايي، هانا آرام، و عادله بنايي خودرا به نمايش مي گذارد.
در مواردي وجود فضاي سورئال به اين نمايشگاه جاني ديگر بخشيده ، ميثم شيخ و مطهره حيدر پور ، با رويکردي متفاوت از ديگر همراهانشان در اين نمايشگاه شرکت داشته اند. و سپيده قائم مقام فراهاني که زمان را در آثارش کنار گذاشته و اصالت وجودي اشخاص را به تصوير کشيده است.
آناهيتا زحمت کش که همزيستي انسان و پرندگان و طبيعت را در کنار هم نمايش مي دهد.
مجتبي رستمي نيز با روش منحصر به فردش در اجرا، ذهن بيننده را بين باجان بودن و بي جان بودن معلق مي گذارد.
همچنين داوود ديلمي با به تصوير کشيدن استخوان ها و جمجمه و انسان در چهار چوب کادرش ذهن ها را بين مرگ و زندگي به حرکت در مي آورد.
و در پايان به آثاري توجه مي شود که يک فضاي ماليخوليايي را با خود به همراه دارد. بودن ها و نبودن ها، آثار زينب محمدي، نعيمه چوباني نشانگر اين مطلب هستند.
پايشگر هنري اين نمايشگاه شروين کندري مي باشد و تلاش بر اين داشته است، که آثاري ناب در سبک ها و روش هاي متفاوت را در کنار هم قرار دهد…
در استيتمنت اين نمايشگاه به قلم "آذر مهاجر" چنين آمده است:
در آغاز هيچ نبود
خط بود و نقطه و نقش
و بعد بي جان ها
بيجانهايي که مشق هاي آفرينش هستند؛ آفرينش هر انچه در ذهن و ضمير هنرمند مي گذرد…
سرنوشت بي جانها در گوشه و کنار آتليه، کارگاه و خانه، هبوط بر بوم است و رستاخيزي براي رسيدن به معنا… هنرمند از روحش به بي جانها مي دمد؛ چه گلدان باشد، چه ظرفي سفالين يا حتي فيگور يک انسان يا حيوان يا هر چيز ديگر… تمام بيجانها حتي اگر جان دار هم باشند، تصويري مي شوند برآمده از نگاه و انديشه هنرمند که درک آن نيازمند رهايي نگاه و انديشه است.
حتي براي تو که به تماشا آمده اي…








