گزارشي از نمايشگاه آثار حسنعلي جهانشاهي افشار در گالري خط سفيد

از دوم تا دوازدهم خردادماه، گالري خط سفيد ميزبان مجموعه‌اي‌بوده است که نامش به‌خودي‌خود خاستگاه روايت است: «زايش». حسنعلي جهانشاهي افشار، هنرمندي که در سکوت، سوختن را زيسته و اکنون به تصوير درآمده است، در اين مجموعه، همچون کيميايي‌ست که از زخم، طلا مي‌سازد؛ از انهدام، تولد مي‌آفريند؛ و از تاريکي، روشنايي‌اي شکننده اما شريف. اين سومين نمايشگاه جهانشاهي افشار در سه سال گذشته است.

در اين نمايشگاه، جهانشاهي افشار نه تنها صحنه‌اي از نجات فردي و اجتماعي را ترسيم مي‌کند، بلکه بازتابي از روان زخمي جمعي‌ست که گويي در قامت بوم، فوران کرده و به شکلي بي‌پروا و بي‌تعارف جاري شده است. آثار او روايتگر زايش‌اند، اما نه زايشي بي‌درد و بي‌تاريخ؛ بلکه زايشي از دل فروپاشي، انهدام، و تکرار فاجعه. آثار حاضر در نمايشگاه، حاصل يک عمر تجربه و تلاش است، اما همين آثار در سي ماه شکل گرفته اند که مجموعه اي تاثير گذار را پديد آورده اند.

جهانشاهي افشار، به‌دور از جريان‌هاي سطحي و مرسوم، به خلق آثار خود پرداخته است. او از همان ابتدا با استفاده از اشکال ساده و معاني عميق، فضايي ايجاد مي‌کند که هم‌زمان هم آرامش‌بخش است و هم مخاطب را به تفکر و تأمل عميق وادار مي‌کند. در اين فضا، هر اثر داراي معناي خاصي است که تنها با دقت و توجه به جزئيات آن مي‌توان به درک کامل رسيد. آثار او، در عين سادگي، پيچيدگي‌هايي دارند که خود را در سکوت و جزئيات به نمايش مي‌گذارند.

فرم در نقاشي‌هاي جهانشاهي افشار، بي‌قرار است. خطوط مي‌لرزند، رنگ‌ها بر بستر خود آرام نمي‌گيرند، و فضاها بيشتر پاره‌اند تا پر. هيچ تصويري در اين مجموعه نمي‌خواهد چيزي را زيبا جلوه دهد؛ آن‌چه هست، رخداد است؛ با تمامي خشونت، صراحت و نااميدي زيبايش. آثار، تماشاگر را مجبور مي‌کنند در دل رنج حضور يابد، در آن بماند و در آن، شايد چيزي شبيه اميد را تجربه کند: اميدي نه همچون نور، بلکه همچون دودي که از خرابه‌ها بلند مي‌شود؛ ضعيف، اما واقعي.

از منظر جامعه‌شناختي، اين آثار عصيان خاموشي هستند عليه فراموشي. جهانشاهي افشار با اين مجموعه، ناگفته‌هاي انسان ايراني را – از فشرده شدن در تروماهاي تاريخي گرفته تا فروپاشي دروني و فرسايش تدريجي اميد – با زباني بي‌واسطه و غريزي بيان مي‌کند. مخاطب، ديگر صرفاً ناظر نيست، بلکه با اثر پيوندي ارگانيک برقرار مي‌کند، گويي اثر، آينه‌اي‌ست که خودِ فروخورده‌اش را بازمي‌تاباند.

از منظر تاريخ هنر، مي‌توان گفت که آثار او در گفت‌وگويي نانوشته با رئاليسم خام و اکسپرسيونيسم جديد قرار دارند. اما جهانشاهي افشار، فراتر از سبک، جهاني خلق کرده که امضاي خودش را دارد؛ جهاني که نه براي زينت، که براي شهادت کشيده شده است.

در ميان اين بوم‌ها، مفاهيم همچون سوگ، فاجعه، بازسازي و اميد، درهم‌تنيده‌اند. اما هيچ‌کدام به سادگي و قطعيت ظاهر نمي‌شوند. جهانشاهي افشار با جسارتي کم‌نظير، مرزها را مي‌زدايد و اجازه مي‌دهد هر تصوير، تن به چندمعنايي دهد. اين چندمعنايي، نه از سر پيچيدگي فرمي، که از عمق زيسته‌بودن اثر برمي‌خيزد.

اين استفاده از فرم‌هاي ساده و رنگ‌هاي آرامش‌بخش، در تضاد با بسياري از آثار هنري معاصر قرار دارد که به‌شدت در پي ايجاد تأثير فوري بر مخاطب هستند. در حالي که بسياري از هنرمندان معاصر در تلاشند با استفاده از رنگ‌هاي درخشان و فرم‌هاي پيچيده، توجه مخاطب را به سرعت جلب کنند، جهانشاهي افشار با استفاده از رنگ‌هاي ملايم و فرم‌هاي مينيماليستي، نوعي آرامش و سکوت را در آثارش ايجاد مي‌کند که در دنياي پرهياهو و شلوغ امروز، به ندرت مي‌توان پيدا کرد.

اگر بخواهيم هنر جهانشاهي افشار را در چند کلمه خلاصه کنيم، شايد بهترين واژه‌ها «هنر در سکوت» باشد. او هنر خود را به گونه‌اي ارائه مي‌دهد که نه تنها بر بستر هياهو و شلوغي‌هاي روزمره اثر نمي‌گذارد، بلکه به نوعي در برابر آن ايستاده و به مخاطب فرصتي مي‌دهد تا در دنياي شلوغ و پرسرعت امروز، لحظه‌اي توقف کند و به تفکر درباره‌ي خود و جهان پيرامون بپردازد. آثار او نه به‌دنبال جلب توجه فوري هستند، بلکه دعوت به تأملي عميق و شخصي مي‌کنند که در دنياي امروز، تبديل به نوعي نياز فرهنگي شده است.

نمايشگاه «زايش»، تماشاي مرزي‌ست ميان ويراني و تولد. مرزي که بر بوم ثبت شده، اما در دل مخاطب امتداد مي‌يابد. حسنعلي جهانشاهي افشار با اين مجموعه، يک تنه در برابر کليشه‌ها، تکرارها و سهل‌انگاري‌هاي بصري ايستاده و با جسارتي دروني، پرسشي اساسي را پيش مي‌کشد: آيا مي‌توان پس از سوختن، هنوز چيزي آفريد؟ و پاسخ او، همين آثارند: زاده‌شده، سوخته، اما همچنان ايستاده.

با سپاس فراوان از خانم منيژه صحي مديريت محترم گالري هنري خط سفيد  

نويسنده: ژيلا محمدشاهي

هنرمند و کيوريتور هنرهاي تجسمي

پیمایش به بالا