چرا سمیع آذر حراج تهران را بنیان گذاری کرد؟ / تحلیل چهار نسل هنرمندان تجسمی
روزنامه ایران روز چهارشنبه صفحه 12 خود را به گفتگوی مفصلی با دکتر علیرضا سمیعآذر اختصاص داده است، متن کامل این گفتگو تقدیم می شود:
زمانی که رئیس موزه هنرهای معاصر تهران شد، وضعیت هنر و اقتصاد هنر در ایران در یک رکود بسر میبرد. ارتباط جامعه هنری ایران با جهان پیشرو در دنیا تقریباً قطع بود، تعداد گالریهای هنری برای نمایش آثار، کم بود و به جز معدود خبرهایی که در فضای هنرهای تجسمی از سوی دولت شنیده میشد، کمتر شاهد اتفاق یا نمایشگاه بزرگی در داخل بودیم.
علیرضا سمیع آذر، با شناخت درست و بموقع نیازهای فضای هنری ایران، شرایطی را به وجود آورد که امروزه ماحصل این تلاش را در فضایهای هنری، گالریها، برپایی دوسالانهها و نمایشگاههای بزرگ و کوچک و از همه مهمتر رونق اقتصادی هنر میبینیم. هنوز بسیاری از هنرمندان نمایشگاه هنر مفهومی را که سال 1381 در موزه هنرهای معاصر تهران برپا شد از یاد نمیبرند که چگونه این نمایشگاه در روند فکری و کاری بسیاری از هنرمندان بخصوص جوانترها تأثیر گذاشت. همچنین سمیع آذر با رویکرد به اقتصاد هنر، برای بالا بردن ارزش آثار هنری در داخل کشور، حراج تهران را پایه گذاشت که تا امروز شاهد موفقیت این حراج با تمام حواشیهایی که درباره آن مطرح میشود، هستیم. اما مهمترین دغدغه وی، فعالیتهای پژوهشی در حوزه هنر است به طوری که تاکنون چند جلد کتاب ترجمه و تألیف کرده و در حال حاضر نیز مشغول نوشتن درباره تاریخ معاصر هنر جهان است. در این گفتوگو، دغدغهها و نگاه سمیعآذر به وضعیت فکری هنر ایران و جریان اقتصاد هنر را مورد کنکاش قرار دادهایم...
با توجه به سابقه کاری شما در حوزههای معماری، پژوهش و مدیریت هنری در موزه هنرهای معاصر تهران و ریاست گروه پژوهش هنر دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران چه شد که تصمیم گرفتید موضوع اقتصاد هنر را در دستور کاری خود بگذارید؟ اهمیت این موضوع از کجا نشأت گرفته است؟
سمیع آذر : این موضوع خیلی پیشتر، زمانی که در انگلستان مشغول مطالعات برای دوره دکتری بودم، برایم اهمیت پیدا کرد. از آن زمان به بعد متوجه شدم هنر ایران تا حد زیادی از تحولات مهم هنری دنیا دور شده و طی بیش از دو دهه پس از انقلاب اسلامی، ارتباط ایران با جهان پیشرو هنر تقریباً قطع شده است. کتاب و مجله هنری از خارج وارد کشور نشده و نمایشگاهی نیز از آثار هنرمندان و جریانهای هنری خارجی در ایران برگزار نشد. این درست زمانی بود که مهمترین تحولات تاریخ هنر از دهه 1960 میلادی به بعد در جهان غرب در شرف تکوین بود. با بازگشت به ایران و انتصابم بهعنوان رئیس موزه هنرهای معاصر تهران، فرصت خوبی بهدست آوردم تا تلاش کنم این گپ یا فاصله به وجود آمده هنری را بردارم. به موازات تلاشهایی که برای روزآمد شدن «فکر هنری» به شکل برپایی نمایشگاهها در ایران و خارج از کشور و برپایی فرصتهایی همچون همایشها و کنفرانسها برای آشنایی جامعه هنری ایران با تحولات بینالمللی در ایران انجام دادم، متوجه ضعف بنیادی دیگری در فضای هنریمان نیز شدم و آن ارزش پایین هنر یا ناچیز بودن اقتصاد هنر در ایران بود.
این ارزش پایین چگونه شکل گرفته بود؟
سمیع آذر : زمانی که ارزش هنر پایین باشد، کنشها، آفرینشها و تکاپوی هنری کمتر مورد عنایت قرار میگیرند و فکر میکردم تمام این موارد به وابستگی شدید هنر به دستگاههای دولتی باز میگردد. این واقعیت که هنرمند نیاز دارد برای معرفی و توسعه آثارش در سطح وسیع از حمایتها و امکانات دولتی استفاده کند، نشان دهنده ضعف مُبرم اقتصاد هنر در ایران بود. ارزش اثر هنری و در آمد هنرمند در آن شرایط بسیار ناچیز بود، بسیاری از هنرمندان با پول معلمی گذران زندگی میکردند و هزینه رویدادهای هنری و فعالیتهایی که به معرفی و تبشیر هنر منجر میشد، به نسبت ارزش هنر بسیار بالا بود. وقتی اقتصاد هنر ضعیف است، هنر همیشه وابسته به اندک پولی میشود که ممکن است دولت برای معرفی و حمایت از هنر صرف کند.
این اقتصاد ضعیف چه تأثیری بر فضای هنری میگذاشت؟
سمیع آذر : زمانی که اقتصاد هنر ضعیف است، بخش اعظمی از انرژی و وقت هنرمند صرف کارهایی غیر از آفرینشهای هنری میشود؛ کارهای جانبی برای درآمدزایی برای رفع دغدغههای مالی و معیشتی. معنی دیگر این امر ضعف گالریهای هنری است، زیرا گالریداری هم دیگر شغل با صرفهای نخواهد بود. از فعالیتهای جانبی هنر نیز چون انتشار کتاب، مجلات، کارهای پژوهشی، برپایی نمایشگاههای مهم نیز به دلیل ضعف اقتصادی یا خبری نیست یا در شکل نازلی است. بنابراین از همان زمان به این نتیجه رسیدم که اگر اقتصاد هنر قدرت پیدا کند تمام این موانع تا حدودی رفع و شرایط برای توسعه هنر فراهم میشود و در نهایت استقلال نسبی برای هنر و هنرمند حاصل خواهد شد. فراتر از اینها هنرمند منزلت اجتماعی بیشتری پیدا میکند و با فراغ بال میتواند همانند دنیای پیشرو هنر، دست به آفرینش بزند.
با توجه به برپایی حراجها و قیمتهای قابل توجه آثار هنری، هنوز در کلیت با قیمتهای پایین آثار در فضاهای کوچکتری چون گالریها روبهرو هستیم. آیا فکر میکنید، اقتصاد هنر نیازمند خریداران عمومی است یا اصلاً به این خریداران نیازی ندارد؟
سمیع آذر : البته در هیچ جای دنیا همه آحاد اقشار جامعه، اثر هنری نمیخرند و قشر خاصی از مردم، بخشی از درآمدهای خود را به خرید آثار اختصاص میدهند. این قشر در ایران نسبت به جهان پیشرفته بسیار اندک هستند. بههر حال در بهترین حالت هم نباید انتظار داشته باشیم تمام مردم جامعه اقدام به خرید آثار هنری کنند، اما میتوانیم دست کم به جایی برسیم که افرادی که از سطح فرهیختگی بالاتری برخوردارند، به اندازه تمکن مالیشان مبادرت به این کار کنند. واقعیت این است که نسبت به یک دهه پیش خرید آثار هنری در ایران تا دهها مرتبه بیشتر شده، افراد متمول زیادی اقدام به جمعآوری مجموعههای هنری کردهاند و به این موضوع نیز افتخار میکنند. البته افزایش حجم فروش و ارتقای قیمتها، هنوز پاسخگوی سطح وسیع تولید آثار هنری در کشور نیست. زیرا خیلی بیش از آنکه اثر خریداری شود، تولید میشود. هنر امروز به یک علاقه عمومی تبدیل شده و کمتر خانوادهای است که فردی از آن در یکی از شاخههای هنری تحصیل نکند. همه آنها مایلند تا به سطحی حرفهای از فعالیت هنری برسند تا از آن درآمد زایی و امرار معاش داشته باشند؛ زیرا نمیتوان هنر را بهعنوان شغل دوم نگاه و در آن پیشرفت هم کرد.
و مشکل در کجاست و چه باید کرد؟
سمیع آذر : این عرضه هنر، هنوز با تقاضای متناسب با خودش مواجه نیست و این موضوع مستلزم فرهنگسازی بیشتر، فعالیت وسیعتر در سطح معرفی آثار هنری و تبلیغهای عمومی از طریق رسانهها است. امروز در جایگاه غرورانگیزتری نسبت به 10 سال قبل قرار گرفتهایم. اما اینگونه هم نیست که هر کسی که کار هنری میکند باید بتواند در سطحی بالا از درآمد برخوردار و گذران زندگی کند. حتی در کشورهای پیشرفته هم اینگونه نیست که هر فارغالتحصیل هنر به جرگه مرفهین جامعه بپیوندد.
توجه به این جهش، نقش حراجهای منطقه چون کریستیز در اقتصاد هنر ما تا چه اندازه است؟
سمیع آذر : مهمترین اتفاقی که باعث قوام گرفتن مارکت آثار هنری در کل خاورمیانه شد، برگزاری حراج کریستیز در سال 2006 در دوبی بود که در آن زمان، آثار هنری ایران، عرب و بعد ترکیه به یکباره با افزایش قیمت سریعی روبه رو شدند، تا اینکه از سال 2009 با بحران اقتصاد جهانی روبهرو شدیم و پس از آن نیز بحرانهای سیاسی منطقه خاورمیانه که تأثیرهای کلی برجای گذاشت. اما همان دو- سه سال اول از برگزاری حراج کریستیز دوبی، کافی بود که هنر به یک بازار پر رونق جذاب در ایران و کشوهای همسایه تبدیل شود.
و چه شد که حراج تهران را برگزار کردید؟
سمیع آذر : پس از مدتی دریافتیم که قیمت آثار هنری در بازار بینالمللی مثل دوبی بالا است، اما در بازار داخلی بسیار ضعیف است. یک حالت دبل استانداردی به وجود آمده بود که قیمت یک اثر در داخل کشور پایین است ولی همان اثر در دوبی به قیمت بالایی به فروش میرسد. بنابراین طبیعی بود که خریداران خارجی بعد از مدتی به این نتیجه برسند که به داخل کشور راه بیابند تا اثر مورد نظرشان را بسیار ارزانتر خریداری کنند. این یک تهدید برای مارکت بینالمللی هنر ایران بود، زیرا به نظر میرسید آثار به شکل غیر منطقی در خارج از کشور نسبت به داخل گران است. با این تحلیل انگیزه برگزاری حراج تهران تقویت مارکت داخلی بود، به نحوی که تقاضای بیشتری برای خرید آثار هنری در داخل به وجود بیاورد و قیمت آثار را در داخل ارتقا بدهد تا به سطح قیمتهای بینالمللی برسد. این هدف بعد از سه دوره از برگزاری حراج تهران حاصل شد تا جایی که امروز قیمت خیلی از آثار هنری در تهران بالاتر از حراجهای خارجی است. اکنون یک تابلوی سهراب سپهری در دوبی یا لندن به دلار ارزانتر از قیمت آن در تهران و به تومان است و این رویداد مثبتی است که از رونق اقتصاد هنر در کشور، با وجود تحریمها و مشکلات دیگر که در سطح بینالمللی گریبانگیر کشور ما شده، حکایت دارد. همچنین پیام خوبی به دنیا میفرستد که هنر ایران دست کم در داخل، مخاطبان جدی و توانمندی دارد و بنابراین آنها میتوانند به یک مارکت مطمئن هنری فکر کنند.
پس از برپایی حراج تهران اصولاً شاهد این هستیم که قیمت دیگر آثار هنرمندی که کارش در این رویداد به فروش رفته، در گالری نیز به شکل نجومی بالا میرود.
و مخاطب احساس میکند این قیمتها حقیقی نیست. این امر چه تأثیری بر بازار هنری خارج از حراج میگذارد؟
سمیع آذر : همه جای دنیا چنین است، قیمتهای حراج بالاتر از رقمهای فروش آثار در گالریها و آرتفِرها است، زیرا حراج یک صحنه رقابت است؛ قیمتها از پایین شروع میشود و افزایش مییابد و حالت مزایدهای پیدا میکند؛ درست برخلاف گالریها که قیمت حداکثری برای اثر در نظر میگیرند و بعد به هنگام فروش تخفیفهایی میدهند. البته اکثراً کارهای خاصی در حراجها ارائه میشود که نمیتوان آنها را در گالریها یافت؛ کارهایی که معمولاً در مارکت عمومی پیدا نمیشوند، شاید به دلیل کیفیت، قدمت، یا ابعاد آن. البته سطح گالریهای ما در مقایسه با لندن، پاریس یا حتی دوبی پایین است زیرا در گالریهای دوبی نیز گاه رقمهای بالایی جابهجا میشود.
یک گالری باید دارای چه استانداردهایی باشد که بتواند به این موفقیت برسد؟
سمیع آذر : در وهله اول باید به ارائه بسیار با کیفیت و استاندارد اثر هنری توجه کنند که اکثر گالریهای ما فاقد این خصوصیت هستند. تنها تعداد کمی از گالریهای تازه تأسیس تا حدی در سطح استانداردهای جهانیاند. گالریهای خوب خارجی در ارائه آثار هیچ کم از موزهها ندارند. آنها در نقطه خوبی از شهر قرار گرفتهاند، دیوارهای متناسب با سقف بلند و نورپردازی خوب دارند، در کنار مدیریت مبرز برای جذب افراد علاقهمند، برنامهریزی کارآمد و انجام فعالیتهای حاشیهای چون چاپ کاتالوگ و تبلیغات. ارائه مطلوب آثار میتواند مجموعهداران را به این اعتماد برساند که از گالریها هم میتوانند آثاری با کیفیت خوب خریداری کنند.
چرا در اکثر حراجهای داخلی و خارجی بیشتر شاهد فروش مکتب سقاخانه و نقاشیخط هستیم که این امر نیز باعث شده پیروان درجه چندمی پیدا کنند و کمتر هنرمندان فیگوراتیو ما در بازارها شناخته شدهاند؟
سمیع آذر : آنچه در مارکت هنر ایران حرف اول را میزند، آثار استادان مدرنیست است. در تمام دنیا بالاترین رکوردها در دست چهرههای شاخص هنر مدرن چون سزان، پیکاسو، بیکن، پولاک و غیره است. در ایران نیز چه مدرنیستهایی که انتزاع محض کار میکنند و چه نقاشانی که با درونمایه طبیعتگرایانه و چه آنهایی که از نقاشیخط بهره گرفتهاند و البته کسانی که در جنبش سقاخانه قرار میگیرند، فروش بهتری دارند. افرادی چون سهراب سپهری، منوچهر یکتایی، بهمن محصص، مسعود عربشاهی، بهجت صدر یا حسین کاظمی در حوزه سقاخانه نیستند، اما از هنرمندان شاخص مدرنیست ایران محسوب میشوند و آثارشان نیز با قیمت بالا به فروش میرسد. سقاخانه تنها مکتب هنری شناخته شده و قابل تعریف در ایران و کل خاورمیانه است که تعدادی هنرمند را به خودش معطوف کرده، به یک جریان زیبایی شناختی خاص خودش تبدیل شده و چهرههای مهمی چون حسین زندهرودی، پرویز تناولی، ژازه طباطبایی، منصور قندریز و دیگران را در بر میگیرد که آثارشان نیز جزو گرانترینها است.
به تاریخ هنر نوگرای ایران با چهار نسل از هنرمندان روبهرو هستیم. دو نسل اول که جزو استادان هنر ایران محسوب میشوند، وضعیت کاری دو نسل بعد را چطور ارزیابی میکنید؟
سمیع آذر : نسل اول کسانی بودند که مدرنیسم را از غرب وارد ایران کردند، اما نسل دوم آن را تکامل بخشید و هنرمندان آن جزو خلاقترین و تحسین برانگیزترینها در سده اخیر هنری ما به شمار میروند. آنها پیشتاز همه نسلهای هنر مدرن و معاصر ایران هم در مارکت هنر و هم در بررسیهای تاریخی هستند. در خارج نیز بر نسل دوم هنر ایران تأکید میشود و آنها را قوام یافتهترین قله تکاپوی هنری در ایران تلقی میکنند. نسل اول چون جلیل ضیاءپور، جوادیپور و حمیدی اگر چه بانی فکر مدرن در هنر ایران بودند، اما در خلق کارهای هنری مدرن و بدیع اهتمام کمتری به خرج دادند.
و دو نسل بعد چه؟
سمیع آذر : نسل سوم که عموماً به هنرمندان دوران انقلاب تا دو دهه بعد از آن مربوط میشود، خیلی زیاد در جستوجو و پراکندگی بود. آنها در فضای خاص پس از انقلاب، نه مایل بودند هنر را مستقل از تحولات سیاسی و اجتماعی دنبال کنند، نه با جهان هنر پسامدرن ارتباط نظری داشتند. در عین حال از لحاظ سبک و گرایشهای هنری و زیبایی شناختی نیز بسیار گوناگوناند، از بازتولید نگارگری در نقاشی آکادمیک تا بومهای مدرن. بنابراین با وجود اهمیتی که برخی هنرمندان این نسل دارند، کارنامه کلی آنها ممکن است یک قله رفیع در هنر سده اخیر نباشد، اما به هرحال در جایگاه تاریخی خودش بسیار اهمیت دارد. نسل چهارم شکل تحول یافتهای از هنرمندان نسل سومیاند. آنها به دلیل آشنایی نسبی با فضای هنر پست مدرن و تفکرات جدیدی چون هنر مفهومی یا هنر پاپ، رهیافتهای نوینی از هنر را پیشنهاد میکنند که با آن چیزی که در سه نسل پیشین هنر نوگرای ایران دیدهایم، متفاوت است. این نسل دربرگیرنده شمار وسیعی از هنرمندان معاصر است که ارتباطی نسبی با جهان هنر پیشرو دارد. جمع کسانی که در نسل چهارم به شکل حرفهای به خلق هنر مبادرت میورزند، بیشتر از مجموع سه نسل دیگر هنرمندان است. زمانی که تعداد هنرمندان زیاد شود، شانس پیدا کردن هنرمند با استعداد و خلاق نیز افزایش پیدا میکند. بنابراین نسل چهارم میرود که به درخشانترین نسل هنر نوگرای ایران تبدیل شود، گو اینکه در مارکت هنر، هنوز حرف اول را استادان مدرنیست نسل دوم میزنند.
استانداردهای لازم برای این موفقیت چیست؟
سمیع آذر : متأسفانه درحال حاضر تلاشهای زیادی برای درک هنر مدرن و معاصر ما که دربرگیرنده آثار همین چهار نسل است، صورت نمیگیرد. نمایشگاههای بزرگ پژوهشی، طرحهای تحقیقاتی، کتابهایی که به آنالیز آثار آنها بپردازد یا مجلاتی که به مباحث تحلیلی و انتقادی در مورد تحولات هنری کشور به شکل جدی مبادرت ورزد، وجود ندارد. برپایی چند رویداد محدود، این خلأ را برطرف نمیکند. البته کارهایی را که در این مدت انجام شده نادیده نمیگیرم، اما همه اینها بسیار کمتر از آن چیزی است که بهعنوان پشتوانه نظری توسعه هنر، ضروری و جریان ساز است.
با توجه به پیشرفت رسانههایی چون اینترنت و تأثیر آن در جهانی شدن، وضعیت هنر امروز ما در دنیای هنر بینالمللی چگونه است؟
سمیع آذر : ما در حیطه تحلیل، واکاوی و معرفی جریانهای هنری با دنیا بسیار فاصله داریم. رسانههای جدید تنها حاوی آگاهیهای سطحی هستند و قدرت تحلیل ما را افزایش نمیدهند. اینکه بیشتر در مورد هنر و هنرمندان داخلی میشنویم، دلیل نمیشود که عمیقتر هم بدانیم. شبکههای اجتماعی اطلاعاتی محدود، بدون عمق، ولی با گسترهای وسیع به ما ارائه میکنند. آنها فرصتهایی برای آنالیز، نقد و شناخت عمیق هنر را فراهم نمیکنند. این وظیفه بر عهده رسانهها نیست، بلکه باید توسط همایشها، کنفرانسها، کتابها و از همه مهمتر دانشکدههای هنری صورت پذیرد که متأسفانه به شکل شایستهای در حال تحقق نیست. به طور مثال قیمت هنر اکنون در کشور بالا رفته، اثر هنرمندی زنده در ایران به رقم یک میلیارد تومانی به فروش میرسد که خیلی قابل توجه است و تنها در 10 کشور پیشرفته دنیا، هنرمندانشان به این ارقام میرسند. اما تعداد کتب خوب تحلیلی در بررسی آثار این هنرمندان به عدد انگشتان یک دست هم نمیرسد. هنر ایران بر این منوال توسعه ماندگار پیدا نمیکند، مگر اینکه از بعد نظری به تقویت بیشتری اهتمام ورزد؛ در غیر این صورت در چرخه تکرار میافتد. در این سالها تولیدات هنری خوب بسیار زیاد داشتهایم، اما اگر بخواهیم به دنیا یک چهره شاخص از هنر معاصرمان را معرفی کنیم، که فکری نو، شگفت انگیز و جریان ساز در هنر را مطرح کند، شاید حتی به یک اسم هم نرسیم. ایران از لحاط کمیت هنرمند، دانشکدهها و تولید آثار هنری با بسیاری از کشورهای پیشرفته برابری میکند، اما در معیارهای کیفی، دستاوردهای عمیقی برای معرفی به دنیا ندارد.
این دستاورد چیست؟ هنرمند باید چه اقدامی انجام بدهد؟
سمیع آذر : دوره ایسمها به پایان رسیده و من انتظار ابداع یک سبک نوظهور را ندارم، بلکه امید ظهور یک فکر اوریژینال دارم که درکی تازه از هنر، تعریفی نو از رسانه هنری و یک باور جدید از ادراک زیبایی شناختی را با خود به ارمغان بیاورد. تصور نمیکنم آنچه در ایران خلق میشود، به عقل کسی در دنیا نرسیده باشد. ما عموماً شکل ایرانی شده ایدههای مکشوف را با تفاوتهایی بازتولید میکنیم. باید بدانیم تا وقتی پشتوانه نظری خوبی نداشته باشیم و اندیشههای عمیقی در ورای آفرینش اثر هنری، هنرمندان ما را یاری نکند، تا وقتی که آکادمیهای هنری ما صرفاً به تکرار آموزههای گذشته اکتفا کنند و یک معلم آنچه را که از نسل پیشین فرا گرفته به همان شکل به نسل بعدی منتقل کند، بسختی میتوان انتظار داشت که هنرمندان بتوانند جریان هنری نوینی را خلق و چشم جهانیان را به خود معطوف کنند. هنرمندان ایرانی، در مجموع آثاری خوب و هنری تماشایی با کیفیتی شایسته خلق میکنند که نتیجهاش را هم در مارکت داخلی و هم بینالمللی به نیکویی مشاهده میکنیم. اما نمیتوان انتظار زلزلهای در هنر داشت که نقطه اصلی خیزش آن در میان جامعه هنری ما باشد. فعلاً به گسترش کمی هنر اکتفا کردهایم. اینکه ما شاهد یک موج نو هنری از ایران در جهان باشیم، نیازمند کارهای عمیقتر درونسازی هست که به نظر من لوازم آن در شرایط موجود مهیا نیست.
با توجه به فضای محدود روزنامه، سؤال آخر را میپرسم. دغدغه این روزهای سمیعآذر چه چیزهایی است؟
سمیع آذر : مجموعه مقالاتی در مورد هنر مدرنیست ایران را در قالب کتابی به نگارش درآوردم که بزودی منتشر میشود. علاوه براین در حال نوشتن جلد سوم کتاب تاریخ معاصر هنر جهان هستم که به جریانهای دو-سه دهه اخیر هنر دنیا اختصاص دارد. عنوان جلد اول آن اوج و افول مدرنیسم و جلد دوم انقلاب مفهومی بود. بر خلاف آن چیزی که گاه دربارهام میگویند، فکر من اصلاً معطوف به مارکت هنر، حراجها و حواشی آنها نیست. برعکس، به کارهای پژوهشی و تحقیقاتی خودم میپردازم. صبح و شب میخوانم و مینویسم و آرزو میکنم که با نگارش این کتابها و مقالات و در تداوم کلاسهایم، بتوانم نقش ولو اندک در توسعه و تعمیق هنرهای تجسمی ایران ایفا کنم.
منبع:هنرآنلاین