به بهانه نمایش آثار علی فرامرزی در نهمین کارنمای پژوهشی انجمن هنرمندان نقاش ایران

نگاهی به تبلور بُعد چهارم در اثر یک نقاش و یک معمار


به قلم فاطمه عبدالله زاده


آن زمان که معانی‌ِ درون وجود هنرمند در قالب فرم، به فضا شکل می‌دهد و مفهوم خلق می‌شود، نمی‌توان به راحتی به این پرسش پاسخ داد که آیا فضا به فرم شکل داده است و یا بلعکس...
حرکت، پیچش بی انتها و استمرار از درون دو هنرمند سرزمین‌های کویری برخواسته می‌شود بی آنکه گفتگویی در کلام و دیدار شکل گیرد؛ تنها وقتی مسیر بروز و خروج عصاره دریافت‌های درونی وجود هنرمند سیال و روان باشد، گفتمانی در فرم و فضایی که خلق شده از سوی دیگر جهان با سویی دیگر راه ارتباطی خود را می‌یابد.
جریانی که متصل برقرار است و ریشه‌هایش را می‌توان در پیچش رمزآمیز باد در فرم‌های بی انتهای کویر جستجو کرد و موسیقی که نقاش و معمار با عناصر بصری خود می‌نوازند، در گوش ذرات کائنات می‌پیچد و در جایی به هم گره می‌خورد.
در نقطه‌ای، هنرمند ایرانی علی فرامرزی انسان را به دنبال کردن حرکات بی انتها و خیال انگیز در مقابل بوم نقاشی می‌نشاند و چشمان او را در پیچش‌های عمیق فرو می‌برد و در نقطه ای دیگر بانوی معمار عراقی زاها حدید، انسان را به قدم گذاشتن در پیچ‌هایی بدون مرز دعوت می‌کند، تا جایی که غرق در سیالیت فضای خلاء، انسان می‌تواند خویشتن خویش را لمس کند.

آثار هر دو هنرمند نوعی حساسیت بصری و لطافت در خود دارد که گویی به درون قلب مخاطب نفوذ می‌کند و جریانی سیال را ایجاد می‌کند. سادگی بیان آنها چنان بدون مانع و سردرگمی ارائه شده است که مخاطب بی واسطه از درون و بیرون یکی شدن و وحدت را درک می‌کند.
زدودن زواید و حواشی، اثر را به شکل ناب و انتزاعی‌ترین حالت خود رسانده و بدین سبب توانسته با زیرین‌ترین لایه‌های وجودی‌ای که در گذر زمان و با مسائل گوناگون حتی از خاطر خود انسان هم رفته باشد، ارتباط برقرار کند و مخاطب برای لحضاتی عمیق ترین لایه های احساسیِ درونی و بدون زاویه خود را تجربه کند.
شباهت و ارتباط فرمی در آثار دو هنرمند و معمار در حالی دیده می‌شود که از فاصله‌ها به کار و خلق اثر مشغول بوده‌اند و این را می‌تواند در نتیجه‌ی بروز ناخودآگاه هنرمند و صداقت بیان دانست که از ریشه‌های فرهنگی و زیستی مشابهی در وجود هر دو برخاسته است. انحنا، پیچش‌ها و فرم‌های نرم و سیالِ همچون جریان آب را می‌توان مکمل و معتدل کننده گرما و خشکی زیست بوم آنها برشمرد که چنین در قالب تصویر و بنا خود را نمایان کرده و مخاطب را با خود همراه می‌کند.
با نگاهی به آثار هنرمند پیشکسوت، علی فرامرزی که پیش از این در فرهنگسرای نیاوران به نمایش در آمده بود و هم اکنون فرصت دیدار دوباره آن آثار در نهمین کارنمای انجمن هنرمندان نقاش ایران روز جمعه 26 مرداد ماه فراهم شده است، می‌توان متوجه شد همانطور که فضای معماری زاها حدید مخاطب را در فضای سه بعدی و خلاء غرق می‌کند در آثار فرامرزی نیز هنرمند با بعد دیگری که آنرا بعد چهارم می‌نامد، مواجه می‌شود.

"به طور کلی بحث بُعد در چهار حوزه ازعلوم مطرح می‌شود که اولین آن در حوزۀ فلسفه است و پس از آن در قلمروفیزیک، ریاضی (هندسه) و در آخر هم فرهنگ و هنر. ما به طور کلی دو بُعد مکان و زمان را داریم. بعد مکان شامل طول، عرض و ارتفاع است که پیوسته بوسیله فضا احاطه شده است و فضا همان زمان و حرکت است. در نقاشی هم وقتی از فضا صحبت می‌کنیم، منظور ما بیشتر فضاهای بین فُرم‌های است که در آنجا هم فضا فرم را در برگرفته است. در فیزیک و فلسفه هم هیچ پدیده‌ای خارج از فضا تصور نمی‌شود. اگر فضا را از حجم بگیریم، دیگر حجمی وجود ندارد. وقتی فضا با معنی طول، عرض و ارتفاع در فیزیک مطرح می‌شود، ناخودآگاه بعد چهارم هم که همان زمان باشد مطرح خواهد شد. شما نمی‌توانید یک واقعیت فیزیکی داشته باشید، ولی خارج از حوزۀ زمان. به قول حضرت مولانا: "هر زمان نو می‌شود دنیا و ما، بی‌خبر از نو شدن اندر بقا؛ عمر همچون جوی نو نو می‌رسد، مستمری می‌نماید در جسد". این را پیش از این علی فرامرزی در رابطه با مفهوم بعد چهارم در آثارش توضیح داده است و با این تفسیر می‌توان نتیجه گرفت بعد چهارم که مفهوم زمان را به دوش می‌کشد درون منحنی‌ها و حرکت‌های لایتناهی آثار زاها حدید نیز خودنمایی می‌کند و به همینگونه مخاطب نه تنها در مکان بلکه در زمان نیز خود را در وحدت با کثرت زمان‌ها می‌یابد.

همچنین فرامرزی در تشریح این موضوع گفته است: "امروز شما می‌دانید که در حوزۀ فیزیک کوآنتوم، در هر لحظه ذرات می‌میرند و دوباره به بوجود می‌آیند. هر لحظه کوآنتوم‌ها در تاریکی فرو می‌روند و لحظه‌ای بعد در یک نقطۀ غیرقابل پیش بینی ظاهر می‌شوند. در زندگی روزمره هم همین است و هر شیء‌ای مدام در حال تغییر وضعیت دادن است. در برخی از پدیده‌های فیزیکی این تغییر به سرعت قابل مشاهده است مثل فاسد شدن میوه‌ها ولی پدیده‌هایی مثل تغییر کوه‌ها با سرعت بسیار پایینی اتفاق می افتد؛ در هر صورت، تغییر کردن اجتناب ناپذیر است.پس وقتی تغییر است، زمان هم هست. کلمه‌ای در فیزیک و فلسفه داریم که در فارسی میتوان آن را فضا_زمان معنی کرد.
ما فقط در حوزۀ ریاضی می‌گوییم که احجام سه‌بُعدی هستند آنهم به این خاطر که در حوزۀ تجسم و تجرید هستند. در ریاضی، "نقطه" فاقد بُعد است، این در حالیست که در عالم فیزیک و واقعیت عینی چنین چیزی امکان ندارد. ریاضی علم تجرید است، علم غیب است. برای همین هم در گذشته تمام عرفا و فلاسفه با ریاضی سر و کار داشته‌اند و با نگاهی سمبلیک می‌توان گفت که ریاضی، اشارۀ جهان غیب به جهان فیزیکیست. انیشتین نیز می‌گفت: "من در همۀ فرمول‌های ریاضی‌ام حضور خدا را حس می‌کنم.
"خط" اولین نشانۀ بُعد است و فقط در عالم ریاضی است که یک بُعدی محسوب می‌شود؛ همچنین "سطح" تنها در عالم ریاضی فقط دو بُعد دارد.
حیطه فرهنگ حوزه‌ایست که به عنصری بسیار مهم نیاز دارد تا تبدیل به محصول فرهنگی شود؛ و آن انسان است. اگر انسانی نباشد تا اثر هنری را درک و دریافت کند، آن اثر در عالم فرهنگ حضور و وجود نخواهد داشت. به همین دلیل ما در تعریف هنر معاصر چنین جمله‌ای داریم که می‌گوید: ناظر، بخشی از اثر هنریست. اگر کتابی باشد که کسی آن را تا ابد نخواند، اصلا آن کتاب وارد حوزۀ فرهنگ نمی‌شود."

فرامرزی تأکید می‌کند که ما در حوزۀ فرهنگ یک عنصر مهم داریم که همان ناظر یا دریافت کننده است و بدون حضور او، دیگر فرهنگی وجود ندارد، و در ادامه در رابطه با شکل گیری ایده و مفهوم اثار خود توضیح می دهد:
حیطه فرهنگ حوزه‌ایست که به عنصری بسیار مهم نیاز دارد تا تبدیل به محصول فرهنگی شود؛ و آن انسان است. اگر انسانی نباشد تا اثر هنری را درک و دریافت کند، آن اثر در عالم فرهنگ حضور و وجود نخواهد داشت. به همین دلیل ما در تعریف هنر معاصر چنین جمله‌ای داریم که می‌گوید: ناظر، بخشی از اثر هنریست. اگر کتابی باشد که کسی آن را تا ابد نخواند، اصلا آن کتاب وارد حوزۀ فرهنگ نمی‌شود.
به عقیدۀ من بحث ناظر از دو جهت اهمیت دارد؛ یکی آنکه هنرمند، در زمان خلق اثر هنری حتما دارای یک ویاچندناظر ذهنیست، و دوم اینکه یک ناظر عینی و بیرونی که همان مخاطبان و بازدیدکنندگان آثار هستند نیز وجود دارد.
ناظر ذهنی به این معنی است که هنرمند همیشه برای یک ناظر ذهنی خلقِ اثر می‌کند. این ناظر، یک تصویر ذهنی از یک فرد ، گروه اجتماعی، تفکر یا فلسفۀ خاص یا ... است. اصلا معنیِ شخصیت هنری همین است که شما چگونه ناظر ذهنی‌ای در هنگام خلق اثر هنری تجسم می‌کنی و دوست داری که اثرت مورد قبول چه کسی، چه گروه اجتماعی یا چه تفکر خاصی قرار گیرد؛ "تو اول بگو با کیان زیستی، که تا من بگویم که تو کیستی" . ما وقتیکه از نوع نگاهمان صحبت می‌کنیم، در واقع داریم دربارۀ نوع نگاه ناظر ذهنیمان سخن می‌گوییم ،نوع الگو یا الگوهایی را که داریم ، سقف هنری ما را تشکیل می‌دهند.
گاهی در زندگی ممکن است ناظرهای ذهنی ما و یا همان شخصیت هنری‌ مان تغییر کنند، ولی بالاخره در هر لحظه ناظری وجود خواهد داشت که بر کار من نظارت کند. همین که مثلا هنرمندی دوست نداشته باشد که کارش عامه‌پسند باشد، همین تیپ فکری هم، برای او ناظر ذهنی محسوب می‌شود.
حافظ می‌فرمایند که: "پردۀ پندار می‌باید درید". حتی حافظ که انقدر برای جهان عینی شعر گفته است، باز هم در جاهایی از مخاطب خواسته که فلک را سقف بشکافد و طرحی نو دراندازد، و در اینجا، به جهان ذهنی اشاره دارد.
بُعد فرهنگ، به سازی می‌ماند که تا نوازنده صدای آن را در نیاورد، موسیقی و صوتی در کار نخواهد بود. به همین جهت است هنر به عنوان فعالیتی که فرهنگ را مجسم می‌کند و انسجام می‌دهد بسیار مهم است. هنر تبلور فرهنگ است. درک و تحلیل هنر، احتیاج به تیزهوشی و استعدادی ویژه دارد.
روزهایی است که حالم خوبست و مثلا در جایی از کارم از رنگ چرک و مرده استفاده می‌کنم، در نهایت می‌بینم که رنگی شفاف شد و بالعکس! این امر بدین معناست که اثرِ من، هر چه را که در درون من است نمایان می‌کند و به طرز ناخودآگاهی بیرون می‌کشد.
هرمان هسه می‌گوید که هنر مانند دُم خروس است؛ در هنر نمی‌شود دروغ گفت، و حتی زمانی هم که در حال دروغ گفتن هستی، باز هم مثل اینست که داد می‌زنی و می‌گویی من دارم دروغ میگویم، در نتیجه در نهایت باز داری از دید اهل فن راستش را می‌گویی!



logo-samandehi