سول لويت: " ايدهها خود به تنهايي ميتوانند يک اثر هنري باشند؛ آنها در يک زنجيرۀ توسعه هستند که در نهايت ممکن است شکل ديگري پيدا کنند. لزوما نبايد تمام ايدهها فيزيکي باشند. "

Sol LeWitt
Wall Drawing #340, 1980
MASS MoCA
هنر مفهومي چيست؟
هنر مفهومي جنبشيست که در آن مفهوم يا ايده ي اثر، بر زيباييشناسي معمول و مواد بهکار رفته براي خلق آن اولويت دارد و ترکيبي از گرايشهاي مختلف است که در راستاي يک حرکت منسجم به وجود آمده است. مفهومگرايي، اشکال بي شماري از جمله پرفورمنس، چيدمان، هنر زمين و… را به خود گرفت.
از اواسط دهۀ 1960 تا اواسط دهۀ 1970، هنرمندان مفهومي، آثار و نوشتههايي را خلق کردند که برخي استانداردهاي هنر را رد ميکردند.
ادعاي اصلي آنها مبني بر اين بود که تفسير يک ايدۀ هنري به عنوان يک اثر هنري کافي است. به اين معني که نگرانيهايي از قبيل زيبايي شناسي، بيان، مهارت و … همه و همه استانداردهايي بيمعني هستند که منتقدان آنها را مورد ارزيابي قرار ميدهند.
درحاليکه اين موضوع به طور قابل توجهي ساده است، ممکن است به نظر بسياري از مردم اينگونه باشد که آنچه که بر سر هنر مفهومي آمده است، در واقع "هنر" ناميده نميشود. همانطور که نقاشيهايي از جکسون پولاک و اندي وارهول به نظر ميرسيد که با آنچه که تا آن زمان هنر ناميده ميشد در تضاد هستند.
اما مهم اينست که هنر مفهومي را در ادامۀ جنبشهاي آوانگارد (کوبيسم، دادا، اکسپرسيونيسم انتزاعي، پاپ و غيره) که در زمينۀ گسترش و خودکفايي مرزهاي هنر موفق بودهاند، بدانيم. مفهوم گرايان خود را در نهايت در سنت آوانگارد قرار دادهاند.
در حقيقت، اين موضوع که آيا اين نوعِ مفهومي از اين هنرِ بيانتها، با ديدگاههاي شخصيِ افراد نسبت به آنچه که هنر نام دارد، مطابقت دارد يا خير، بياهميت است. زيرا واقعيتِ برجاي مانده اينست که هنرمندان مفهومي موفق شدند تا تعريفي جديد از مفهوم آثار هنري ارائه دهند تا جاييکه تلاشهايشان به طور گستردهاي توسط مجموعهداران، گالريداران، و کيوريتورها مورد پذيرش قرار گرفت.
هنرمندان مفهومي کار خود را به يک سنت از مارسل دوشان ربط ميدهند؛ کسي که تعاريف تکان دهنده اي از هنر را ارئه ميدهد. دوشان پيش از آنها، زيبايي، نادر بودن و مهارت را به عنوان معيارهايي که هنر با آنها سنجيده ميشد، رها کرد.
اندرو ويلسون، مدير نمايشگاه "هنر مفهومي در بريتانيا 1964-1979" در تيت مدرن، ميگويد: " اين يک جنبش نيست، يک سبک هم نيست؛ بلکه مجموعهاي از استراتژيها است". و اگر بيشتر توجه کنيم متوجه ميشويم که " مجموعهاي از استراتژيها" توصيفي دقيق و بيپرده است.
هنرمندان مفهومي دريافتهاند که هنر مقولهاي اساسا مفهوميست. به منظور تأکيد بر اين مطلب، بسياري از هنرمندان مفهومي، حضور مادي کار را به حداقل مطلق کاهش دادند. تمايلي که برخي آن را " غير مادي سازي هنر" نا ميدند.
هنرمندان مفهومي تحت تأثير سادگي مينيماليسم قرار گرفتند، اما رعايت مينيماليسم را به عنوان مبناي توليد هنري رد کردند. از نظر هنرمندان مفهومي، هنر نبايد هر گونه شکل مشخصي را در برگيرد.
تجزيه و تحليل هنر، که توسط بسياري از هنرمندان مفهومي دنبال شد، آنها را تشويق کرد تا به اين باور برسند که اگر هنرمند، آغاز کننده و به وجود آورندۀ اثر هنريست، موزه، گالري و مخاطبان نيز به نحوي تکميلکنندۀ آن هستند. اين تعريف از هنر مفهومي به عنوان "نقد نهادي" شناخته ميشود، که ميتواند به عنوان بخشي از تغييري بزرگتر به سمت تأکيد بر روي مفهوم "اثر هنري بر مبناي شيء" به معناي بيان گستردۀ ارزشها و ارتباط با جامعه درک شود.
هنر مفهومي بسيار خود آگاهانه است. مارسل دوشان و ديگر مدرنيست ها، هنري را با تمرکز به ايده اثر هنري ايجاد کردند و کار خود را با استفاده از متريال هاي محدود و حتي نوشته در کنار اثر گسترش دادند.
يکي از مشهورترين نمونههاي آثار هنرمفهومي، "يک و سه صندلي" اثر"جوزف کاسوت " در موزه هنرهاي مدرن امريکا در نيويورک است. "جوزف کاسوت از پايه گذاران " هنر مفهومي"Conceptual art) ) محسوب مي شود.

کاسوت مي گويد:
" من از اشياء کاربردي و معمولي استفاده مي کنم، مانند صندلي، در سمت چپِ شيء بايد عکس هماندازه ي آن نصب شود و در سمت راست شيء بايد فتوکپي توضيحات آن شيء باشد. وقتي به شيء نگاه مي کنيد چيزي که مي بينيد بايد هماني باشد که در تصوير ديده مي شود. بنابرين هر بار که کار نمايش داده مي شود در نصب جديد کار ملزم هستيم به تهيه عکس جديد. من دوست داشتم که کار به خود ي خود چيزي ديگري بغير از آنچه ديده مي شد بود. با تغيير موقعييت شيئ ، عکس و در کنار آن باقي ماندن، اصلييت کار بسيار جالب است و اين بدان معناست که شما مي توانيد يک کار هنري داشته باشيد که نيت و معني آن کار هنريست و اجزاء تغيير پذير آن مهم نيستند.
کار"يک و سه صندلي" مي تواند رابطه ي بين زبان، تصوير و مرجع را بازگو کند و اشکالات رابطه اي بين شيء و معاني بصري و زباني بعلاوه ي دامنه ي معاني شيء يا مرجع را در معرض بررسي قراردهد ." (شاکه ساروخانيان، سايت هنر مقاومت)
پايههاي خود-انعکاسيِ کار کاسوت ، به شدت به تقويت هنر به عنوان محدودهاي از فعاليت نخبگان که دانش مورد نياز در اين زمينه را دارند، نزديک است.
تجربۀ درگير شدن با هنر مفهومي اغلب با اين بدگماني همراه است که ايده اصلي و الهام بخش اثر، جايي در ذهن هنرمندست و صرفا تاکنون خارج از ديد و توجه وي بوده است.
سول لويت در زمينه آثار مفهومي خود، در نشريه "Artforum" در ژوئن 1967، اصطلاحات مربوط به هنر مفهومي را با عنوان "Paragraphs on Art Conceptual" منتشر کرد. لويت نوشت: "در هنر مفهومي ايده يا مفهوم مهمترين جنبۀ کار است. .هنگامي که هنرمند از يک شکل مفهومي از هنر استفاده مي کند، به اين معنيست که تمام برنامهريزي و تصميمگيريها از قبل طرحريزي شدهاند و اجراي آنها کار دشواري نيست." برنامه ريزي، اساسا مجموعهاي از استراتژيهاست.

Maurizio Cattelan
View of the exhibition KAPUTT, 2013
Maurizio Cattelan: Kaputt, Fondation Beyeler, Riehen/Basel, 8 June – 6 October 2013
يک کار مفهومي بد باعث ميشود که احساس کنيد ايدۀ آن ارزشمند نيست. درحاليکه يک اثر خوب هيجان شما را براي ادامه دادن به جستجوهايتان بر ميانگيزد. چرا Maurizio Cattelan همۀ آثار هنرياش را که تاکنون ايجاد کرده است از سقف "گوگنهايم" آويزان ميکند؟ اين يک سوال به ظاهر خندهدار ولي پر محتواست که به احتمال زياد ميتواند بازديد کنندگان را گيج کند، گاهي اوقات هم واقعا چنين اتفاقي ميافتد و بازديدکنندگان به فکر فرو رفته و گيج ميشوند!
فراهم کردن اطلاعاتي براي بازديدکننده، که بتوانند به آن تفکر محوري يا مجموعهاي از استراتژيها در مورد اثر برسد، چالشي دائمي محسوب ميشود. کيوريتورها با اين موضوع که چگونه هنر مفهومي را بيآنکه براي مخاطب مشکل باشد، قابل هضم سازند روبرو هستند و بايد بتوانند که از عهدۀ آن برآيند.

Joseph Kosuth
Ulysses, 18 Symbols, 1998
Lia Rumma
ترجه و تنظيم: هما سلوکي
