
ماهيت، چگونگي و نحوه بروز و ظهور پديده خلاقيت و تعريف اين توانائي منحصر به فرد انسان از چنان گستردگي، تنوعي و در عين حال ابهامي برخوردار است که سري در عالم بالا و متافيزيک دارد بگونه ايکه آن را موهبت و استعدادي صرفا خداداد ميداند و انتهائي ديگرش بر روي زمين و تحققش را فقط مربوط به شرايط محيط و تعليم و تربيت فرض کرده اند. به نظر مي آيد اين افراط و تفريط هر دو از تفکري سرچشمه ميگيرند که، مطلق نگري و يک جانبه گرائي سهم تعيين کننده اي درآن دارند.
از بين همه گزينه ها و تعاريف در مورد خلاقيت ما به ناچار دو تعريف را بر ميگزينيم و به آن ميپردازيم. يکي از اين دو که در اکثر کتاب هاي مباني هنر هم آمده چنين ميگويد: هر تاثيري از هر اثرگزاري که براي اولين بار اتفاق افتاده باشد يک عمل خلاقانه است. يعني آنکه اگر ما حتي کوچک ترين اثر که ميتواند يک نقطه باشد را بر روي يک سطح ايجاد کنيم اين نقطه چون در گذشته و در هستي وجود نداشته، پس يک عمل خلاقه اتفاق افتاده است. البته اين تعريف درعين صحيح و قابل قبول بودن ولي دو اشکال ميتوان بر آن وارد دانست، اول اينکه اين تعريف به تاثير خلاقيت ميپردازد و تاثير عمل خلاقه را، پس از اتفاق افتادن توضيح ميدهد نه پروسه تحقق آنرا، و ما از آن در نمي يابيم که فعل خلاقه چگونه شکل ميگيرد و چه طور اتفاق مي افتد، دوم اينکه اگر اين تعريف ر ابه حوزه فلسفه ببريم و از زاويه حرکت و نو شدن هستي در هر لحظه به آن نگاه کنيم همه چيز را شامل ميگردد چرا که از زمان هاي قديم موضوع حرکت و تغيير در فلسفه و فيزيک موضوعي مهم و بحث برانگيز بوده و بر همين اثاث متفکرين اين دو سپهر را عقيده بر اينست که هستي در هر کسري از زمان درحال نوشدن و دوباره خلق شدن ميباشد، شايد ذکرش در اين جا لازم باشد که، از مهم ترين فيلسوفاني که به آن پرداخته اند و نو شدن و حرکت را جوهر هستي دانسته اند ملاصدرا فيلسوف ايراني است که درحدود سيصد سال پيش ميزيسته است، اين تعريف درعين صحيح بودن ولي نتيجه عملي براي موضوع ما به همراه نخواهد داشت و صرفا بحثي است براي فلسفيدن و يا موضوعي در محدوده فيزيک.
حجم سهمگين وشدت نوآوري ها درجهان امروز، گوناگوني و تنوع دايره اختراعات و پديده هاي جديد گوياي اينست که انسان معاصر توانسته به دانشي دست يابد و روش هائي خلق و ابداع نمايد که او را قادر نموده چنين طبقه خلاق و توانائي را درسطحي وسيع پديد آورد. طبقه از آن جهت که تعداد ، گستردگي و عمق نوآوري بگونه ايست که ديگر نميتوان به وجود آورندگان آن را فقط يک گروه منحصر بفرد ناميد چرا که در جهان امروز قشر نوآور و خلاق طبقه اي آن چنان قدرتمند و فراگيري را تشکيل ميدهند که به زودي در همه ابعاد زندگي معاصر بشر به تعيين کننده ترين طبقه اجتماع جهاني در حال تبديل شدن ميباشند. هم چنانکه هم اکنون نيز ميتوان ديد که چگونه پيشتازان نوآوري ميروند که تحول آفرين ترين قشر جامعه بشري گردند. اين تحول عظيم و فراگير تعاريف جديد و نويني را نيز براي تحقق امر خلاقه ميطلبد و ابداع نيز نموده است.
علي فرامرزي
