دفتر يازدهمين دوره از «حراج تهران» در حالي بسته شد که با وجود مجموع فروش ۴۲ ميليارد و ۲۰۰ ميليون تومان، کمهيجانتر از دورههاي گذشته خود برگزار شد. تعداد خريدارانِ محدود، فروش آثار به حداقل قيمت برآورد شده و به فروش نرسيدن پنج اثر از مهمترين ويژگيهاي حراج يازدهم تهران بود.
به گزارش گالري آنلاين به نقل از ايسنا،
در اين ميان اما عليرضا سميعآذر ـ مدير حراج تهران ـ بر اين باور است که درست است حراج يازدهم تهران کمفروغتر از دورههاي گذشته برگزار شد، اما نسبت به حراجهاي هنري ديگري که در سطح منطقه و جهان برگزار ميشود، همچنان در شرايط بهتري قرار دارد.
او شرايط اقتصادي و فشار تحريمها را صرفاً تا اندازه محدودي در کمهيجان بودن اين دوره از حراج تهران مؤثر ميداند و بر اين باور است که اگر قيمت اغلب آثار در اين دوره بالاتر از قيمتهاي پيشبيني شده نرفته، دو دليل اصلي دارد؛ اول اينکه بازار هنر به سمت معقول شدن پيش رفته و دوم اينکه برآورد برخي قيمتها بالا بوده است.

متن کامل گفتوگوي ايسنا با عليرضا سميعآذر به شرح زير است:
ـ يازدهمين دوره از حراج تهران در حالي به پايان رسيد که به نظر ميرسد نسبت به دورههاي گذشته کمفروغتر برگزار شد. فروش اغلب آثار به قيمت کمينه (حداقل قيمت پيشبيني شده از سوي حراج تهران) و فروخته نشدن پنج اثر در اين دوره از جمله مواردي است که در اين دوره از حراج به چشم آمد. فکر ميکنيد علت اين موضوع چه بود؟
مطمئن نيستم که منظور شما از کم فروغ بودن، دقيقاً چه ميتواند باشد. شايد بتوان گفت هيجاني که براي قيمتهاي بالا در دورههاي اول حراج وجود داشت به تدريج کاهش پيدا کرده است. اين همان وضعيتي است که همه حراجهاي دنيا به آن سمت پيش ميروند؛ منطقي و معقول شدن قيمتها.
به طور کلي يکي از ويژگيهاي مارکت معقول اين است که آثار در حد فاصل برآورد کمينه و بيشينه به فروش برسد و نه خيلي بيشتر از قيمت پيشبيني شده. در مهمترين حراجيهاي دنيا نيز قيمتي تعيين ميشود و معمولاً فروش بين همان قيمتها است و خيلي به ندرت پيش ميآيد که قيمت خريد بالاتر از برآورد بيشينه باشد.
اينکه در دورههاي گذشته حراج تهران، برخي از آثار با قيمت بيش از بيشينه به فروش ميرفتند، لزوماً نميتواند به معناي پرفروغ بودن دورههاي گذشته باشد و شايد بيشتر به معناي هيجاني بودن مارکت در دفعات نخست باشد. طبيعتاً در طي سالها اين فرآيند به مرور به سمت معقول شدن رفته است. نظرات کارشناسي دقيقتر شده و تقريباً همان ارقامي که پيشبيني ميشود، در حراج نيز محقق ميشود. از طرفي هم افراد با قيمتها آشنايي بيشتري پيدا کردهاند. عين همين وضعيت در حراج کريستيز در دبي از سال ۲۰۰۹ به بعد اتفاق افتاد و به موجب تفسيري که مسوولان کريستيز ارائه کردند حالا ميتوان گفت که کم فروغ بودن اين دوره حراج تهران هم همان معقول شدن مارکت است که اتفاق بسيار خوبي است.
ما فکر ميکرديم اين حراج بين ۴۰ تا ۴۴ ميليارد تومان فروش داشته باشد. در بدترين حالت نيز تصور ميکرديم که ممکن است به رقم رواني ۴۰ ميليارد در مجموع فروش نرسيم و در بهترين شرايط به مجموع فروش ۴۴ ميليارد تومان برسيم. وقتي که تخمين ما بين ۴۰ تا ۴۴ ميليارد تومان است و مجموع فروش آثار ۴۲ ميليارد تومان است يعني خيلي بيشتر از جمع برآورد کمينه، نميتوان گفت که حراج اين دوره کمفروغ بوده است؛ البته که ميتوانست بيشتر از اين هم باشد. متوجه هستم که تعدادي از کارها در اين دوره فروش نرفت و براي برخي از آثار فقط يک يا دو خريدار به جاي چند خريدار بود و سايه مشکلات اقتصادي را نيز بر همه چيز از جمله حراج تهران درک ميکنم. اما با همه اين اوصاف رقم فروش از آنچه ما پيشبيني ميکرديم کمتر نبود.
ـ در دورههاي گذشته چنين تجربهاي داشتيد که شش اثر (بدون احتساب فروش يک اثر پس از پايان حراج يازدهم) به فروش نرسد؟
در اين دوره ۶ اثر به فروش نرسيد ولي يک اثر بلافاصله بعد از مراسم به فروش رسيد که در مجموع ميتوان گفت پنج اثر فروخته نشد. اما در حراجهاي قبلي حداکثر سه اثر به فروش نرفته بود؛ بنابراين از اين حيث ميتوان گفت که حراج يازدهم نسبت به حراجهاي قبلي کم فروغتر برگزار شد يا اينکه حراجهاي قبلي پرفروغتر بودهاند.
ـ آيا پيشبيني ميکرديد اثر منير فرمانفرمائيان و سهراب سپهري با کمينه و بدون هيچ افزايش قيمتي به فروش برسند؟
خير؛ تصور ميکردم که اين آثار بين قيمت کمينه و بيشينه به فروش ميرسند؛ به اين معني بود که هر کدام ميتوانستند ۵۰۰ ميليون افزايش قيمت داشته باشند که مجموع همين دو اثر ميتوانست به افزايش يک ميلياردي در مجموع فروش آثار منجر شود و با افزايش فروش برخي ديگر از آثار ميتوانستيم به رقم ۴۵ ميليارد مجموعه فروش هم برسيم که براي ما يک شرايط کاملاً ايدهآل بود.

ـ فکر ميکنيد چرا اغلب آثار در يازدهمين دوره از حراج با قيمت کمينه به فروش رسيدند؟
قبل از پاسخ به اين پرسش لازم است که آماري از برخي حراجها که خارج از کشور برگزار ميشوند مطرح کنم. اگر وضعيت فروش آثار در حراجهاي بينالمللي را با ايران مقايسه کنيم، به اين نتيجه ميرسيم که همه مشکلات را نبايد بيجهت بر گردن اقتصاد کشور و تحريمها بيندازيم.
حراج کريستيز دبي در مارچ ۲۰۱۹ يعني حدود سه ماه پيش، ۸۵ اثر از حدود ۲۰ کشور دنيا ارائه کرد که در ميان آنها فقط ايران تحريم بود. در مجموع از ميان اين ۸۵ اثر که از کشورهايي مثل ترکيه، مصر، سوريه، عراق، عربستان، امارات، مراکش، تونس ارائه شده بودند، ۷۳ اثر فروش رفت و ۱۲ اثر به فروش نرسيد. مجموع فروش اين حراج نيز ۳.۷ ميليون دلار اعلام شد. در آن حراج آثاري از نامهاي بزرگ خاورميانه ارائه شده بود از جمله حسين زندهرودي، پرويز تناولي، محمد احصايي و فرهاد مشيري. اين در حالي است که ما در حراج يازدهم ۷۹ اثر ارائه کرديم، ۷۴ اثر به فروش رسيد و در مجموع ۳.۸ ميليون دلار با نرخ دلار آزاد فروش داشتيم؛ بنابراين کشور ما با اين حجم از مشکلات اقتصادي توانست از حراج کريستيز دوبي با بيش از دو قرن سابقه و حضور خريداران ثروتمند منطقه مجموع فروش بيشتري داشته باشد. مدير کريستيز اين فروش را به ما تبريک گفت و برايش جاي سوال بود که پس چرا ميگويند ايران تحريم است؟ و گفت اين رقم فروش که بيشتر شکوفايي اقتصاد هنر در ايران را نشان ميدهد!
حراج مارچ ۲۰۱۸ کريستيز دوبي باز با حضور حدود ۲۰ کشور دنيا، ۷۷ اثر ارائه کرد که ۵۴ اثر فروخته شد و ۲۳ اثر نيز به فروش نرسيد. مجموع فروش آنها ۲.۹ ميليون دلار بود؛ اما هيچ کسي از کريستيز انتقاد نکرد، خطي و مشي آن را زير سوال نبرد و از عبارتهايي مثل کمفروغ نيز استفاده نکرد.
پا را فراتر از منطقه ميگذاريم و به سراغ حراج ۲۰۱۹ نيويورک که حدود يک ماه پيش برگزار شد، ميرويم. اين حراج که يکي از موفقترين حراجهاي جهان محسوب ميشود، توانست چند رکورد جهاني در مارکت هنر ثبت کند از جمله اثر جف کونز که ۹۱ ميليون دلار فردش رفت. در اين حراج ۵۸ اثر ارائه شد که ۵۱ اثر جمعاً به مبلغ ۵۳۸ ميليون دلار فروش رفت، ولي ۷ اثر به فروش نرسيد و حدود يک سوم آثار نزديک به برآورد کمينه به فروش رسيدند.
بنابراين با وجود اينکه ما ۵ اثر در حراج تهران نفروختيم، هنوز از ميزان آثار فروشنرفته از حراجيهاي منطقه و جهان جلوتر هستيم. در يک نگاه منطقهاي و جهاني حراج يازدهم تهران، حتي بدون توجه به شرايط اقتصادي کشور، فروش خوبي داشته است. برآورد کمينه ما ۳۷ ميليارد بوده که توانستيم ۴۲ ميليارد تومان بفروشيم. اگر ما بتوانيم همين روند را ادامه بدهيم تجارت هنر از بسياري تجارتهاي کشور موفقتر خواهد بود. شما اگر ۸۰ عدد از هر کالاي ديگر را بياوريد و به فروش بگذاريد، فکر ميکنيد چند کالا در يک جلسه دو ساعته به فروش ميرسد؟
ـ فروش اغلب آثار به قيمت کمينه چقدر به قيمتگذاري حراج تهران برميگردد؟ ممکن است علت اين امر غيرواقعي بودن برخي از رقمها بوده باشد؟
براي پاسخ به اين پرسش نياز است که ملاحظه دقيقي روي تک تک آثار صورت بگيرد و نميتوان تحليلي کلي که دربرگيرنده همه آثار باشد را ارائه کرد. شايد قيمت برخي از آثار بالا بود. چند مورد را با صاحب اثر بحث کرديم که قيمت را پايين بياورد، اما موافقت نکرد. با اين وجود چون اثر مهمي بود به اميد اينکه به فروش برود، آن را در حراج آورديم. اثر رضا مافي از جمله اين آثار بود که چون اثر مهمي از يک نام بزرگ است، ميخواستيم حتماً در حراج باشد.
بايد در نظر داشت که منشأ قيمت هنر دلار است. اصولاً زماني آثار هنري در کشور گران شد که حراجهاي بينالمللي همانند کريستيز، ساتبيز و بونامز در منطقه برگزار و قيمتها را بالا بردند. الان نيز برخي از هنرمندان و مجموعه داران قيمت آثار را با اين حراجيها مقايسه ميکنند و معادل ريالي فروشهاي دلاري را مبنا قرار ميدهند.
ـ در حراج يازدهم آثاري ارائه شده بود که قدمت بيش از ۱۰۰ سال داشتند. با توجه به اينکه فروش آثار بالاي قدمت ۱۰۰ سال بايد مجوز ارشاد به فروش برسند و همچنين با توجه به اينکه پيشتر تاکيد کرده بوديد که از فروش آثار بالاي ۱۰۰ در حراج تهران معذور هستيد، درباره حضور اين آثار در اين دوره توضيح ميدهيد.
خريد و فروش اشيا و آثار بالاي ۱۰۰ سال نياز به مجوز ندارد و فقط خروج از کشور آنها نياز به مجوز سازمان ميراث فرهنگي دارد. ما همواره با خريداران آثار بالاي ۱۰۰ سال يا حتي کمتر اعلام ميکنيم که براي خروج اثر از کشور بايد حتماً مجوز دريافت کنند.
اما اثري از مزينالدوله متعلق به سال ۱۳۱۱ که در حراج تهران ارائه شده بود، در زماني خلق شده که همه نقاشان به شيوه مينياتور کار ميکردند و اين سبک جديد رئاليستي رايج نبود. به همين خاطر هم آثار او از لحاظ هنري و تاريخي داراي ارزش است و خروج آن نياز به مجوز دارد.
ـ چرا قيمت برخي از آثار قديمي نسبت به آثار معاصر از قيمت کمتري برخوردار بودند؟
آثار قديمي هنوز به صورت گسترده وارد بورس خريد و فروش نشدهاند. اين موضوع در همه جاي دنيا وجود دارد که آثار هنرمندان مدرن و معاصر به دليل خريد و فروش زياد از قيمت بيشتري برخوردار هستند؛ البته به غير از چند ستاره تاريخ هنر که قيمتهاي شگفتانگيزي دارند. اگر از چند شخصيت خاص قرون هفده، هيجده و نوزدهم بگذريم، به طور کلي يک تابلوي اين قرون را ميتوان با قيمت کمتري از اثر اساتيد مدرنيست خريداري کرد؛ به عنوان مثال قيمت يک کار پيکاسو بسيار بالاتر از اثر خوبي از قرن نوزدهم است. براي اينکه نام پيکاسو علاوه بر اهميت هنري، به يک برند تجاري نيز تبديل شده است.
تلاش ما اين است که با معرفي هرچه بيشتر کارهاي کلاسيک ارزش آنها را ارتقا ببخشيم. فکر ميکنم قيمت آثار کلاسيک به شکل غيرمنصفانهاي نسبت به آثار مدرن و معاصر پايين است. شايد به اين خاطر که مجموعهداران از آشنايي کافي درباره ارزش و اهميت اين آثار برخوردار نيستند. در اين ميان وظيفه همه نهادها از جمله رسانهها اين است که درباره ارزش اين آثار کلاسيک آگاهيرساني بيشتري انجام دهند. چراکه اين آثار ميراث ملي ما هستند و بايد بيشتر مورد توجه قرار بگيرند. ما نيز در حراج تهران بسيار در اين زمينه تلاش ميکنيم و بخشي از نمايشگاه را با احترام و وقار بسيار به آثار کلاسيک اختصاص دادهايم و با منزلت والايي آنها را ارائه ميکنيم.
اما به هر حال قيمت در بازار هميشه بر اساس قوانين تجارت جلو ميرود. با اين وجود ما از ارائه آثار کلاسيک خسته نميشويم. اين امر به خاطر رسالتي است که حراج تهران براي خود قائل است و سعي ميکند هنر کلاسيک را بهتر به جامعه هنري بشناساند و آنها را از نظر ارزش مادي چنان ارتقا دهد که شايسته ارزش معنوي آنها بشود. به عنوان مثال اثر زرينقلم که در حراج يازدهم به قيمت ۳۲۰ ميليون تومان فروخته شد، چند سال پيش زير ۱۰ ميليون تومان قيمت داشت؛ البته ما به زور نميتوانيم قيمت آثار کلاسيک را افزايش دهيم و بازار بايد به صورت طبيعي به اين سمت پيش برود.
ـ قصد داريد حراجي را به صورت جداگانه براي آثار کلاسيک و تاريخي برگزار کنيد؟
بله؛ آرزو داريم که اين اتفاق بيفتد. در واقع ما از همان اول اميدوار بوديم که حراج کلاسيک مثل همه جاي دنيا از حراج مدرن جدا شود. اما از آنجايي که هنوز خريداران آثار کلاسيک زياد نيستند، به اين نتيجه رسيديم که بهتر است فعلاً آثار کلاسيک در کنار آثار مدرن ارائه شوند تا خريداران مدرن به خريد آثار کلاسيک ترغيب شوند. در واقع هدف ما اين است که از موقعيت رونقيافته حراج مدرن براي تقويت حراج آثار کلاسيک استفاده کنيم. زماني که احساس کنيم حراج آثار کلاسيک به قيمتهاي خوبي رسيده است، حراجي مستقل براي آن برگزار خواهيم کرد.
اما متأسفانه در حال حاضر فقط کمالالملک و فرشچيان هستند که در قلمرو آثار کلاسيک قيمتهاي ميلياردي دارند و اين دو نفر براي برگزاري يک حراج مستقل و موفق کافي نيستند.
ـ يازده دوره از برگزاري حراج تهران گذشته است؛ فکر ميکنيد مهمترين دستاورد آن براي عرصه هنرهاي تجسمي کشور در اين سالها چه بوده است؟
امروز ما يک بازار رونقيافته هنر داريم که علائم و نشانههاي آشکاري براي آن وجود دارد. يکي اينکه قيمت آثار هنري به شکل چشمگيري افزايش پيدا کرده است. يک دهه پيش قيمت آثار هنري بسيار ناچيز بود و بهترين هنرمندان ما با درآمد معلمي زندگي ميکردند. هنرمنداني مثل منير فرمانفرمائيان، بهمن محصص و پرويز تناولي که امروز آثارشان با قيمتهاي ميلياردي ارائه ميشود به ندرت کار ميفروختند.
امروز توليد ثروت برخي از هنرمندان همانند يک کارخانه بزرگ است. ما هنرمنداني را ميشناسيم که ماهيانه چند ميليارد تومان توليد دارند و توليدشان هم مطلقاً ارزش افزوده است. يک کارخانه وقتي ۱۰ ميليارد ميفروشد، ۹ ميليارد آن صرف مواد، تجهيزات و پرسنل ميشود، ولي يک نقاش چنين هزينهاي را براي خلق اثر صرف نميکند و در واقع فروش آثارش سود خالص است. هنرمنداني مثل پرويز تناولي، محمد احصايي، حسين زندهرودي و زندهياد منير فرمانفرمائيان از جمله اين هنرمندان به شمار ميروند. از طرفي ديگر بالا رفتن قيمت آثار باعث شده اين هنرمندان انگيزه بيشتري پيدا کرده و حتي بيشتر از دوران جواني اثر خلق کنند؛ به عنوان مثال در سالهاي اخير هر بار خانم منير فرمانفرمائيان را ميديدم، ميگفت از فلان گالري، موزه يا مجموعه چند سفارش گرفته و مشغول کار است.
در نتيجه ميتوان گفت که حراج تهران به هدف نسبي خود يعني تقويت اقتصاد هنر و توسعه مبادلات آثار هنري رسيده است. البته در تمام دنيا وقتي گفته ميشود قيمت آثار هنري افزايش يافته است، منظور افزايش قيمت آثار همه هنرمندان پير و جوان نيست و بيشتر شامل نخبگان ميشود. در آمريکا ممکن است با ۳۰ يا ۴۰ هنرمندي که آثارشان به قيمتهاي ميليون دلاري به فروش ميرسد مواجه باشيد. در حالي که در آن کشور صدها هزار هنرمند جوان وجود دارد که حتي فرصت برگزاري نمايشگاه در گالريهاي درجه يک و دو را هر ۱۰ سال يک بار هم پيدا نميکنند، آثارشان به اندک قيمتي هم به فروش نميرسد و اغلب با شغلهاي ديگر امورات زندگيشان را ميگذرانند. سالانه ۲۵ هزار نفر در رشته هنر فارغالتحصيل ميشوند و فقط ۲ درصد از آنها فرصت برگزاري نمايشگاه در گالريهاي خوب را پيدا ميکنند. ما هم نبايد انتظار داشته باشيم که آثار تمام هنرمندان به اندازه آثار هنرمنداني همچون پرويز تناولي، آيدين آغداشلو و … به فروش برسد.
در عين حال بايد به يکي ديگر از پارامترهاي توسعه اقتصاد هنر يعني افزايش گالريها نيز توجه کنيم. امروز نمايشگاههاي زيادي در تهران برگزار ميشود و برخلاف سابق که گالريها استاندارد نبودند، در حال حاضر از فضاي خوب و متناسب، حتي گاه منطبق با استانداردهاي جهاني، برخوردار شدهاند. از سوي ديگر دانشکدههاي هنري نيز در سالهاي اخير زياد شدهاند و امروز حدود ۲۳ دانشگاه هنري داريم که در رشتههاي مختلف هنرهاي تجسمي در مقاطع مختلف ليسانس و فوقليسانس دانشجو ميپذيرند.
ـ در کل موفقيت يک حراج هنري را چطور تعريف ميکنيد؟
به نظر هر کارشناس حرفهاي، موفقيت يک حراج تعداد آثار فروختهشده و فروختهنشده آن نيست؛ چراکه ممکن است يک حراجي کم بفروشد ولي خوب بفروشد يا اينکه زياد بفروشد ولي بد بفروشد. اين موارد از پارامترهاي اوليه موفقيت يک حراج هنري محسوب نميشوند. درواقع پارامتر اصلي موفقيت يک حراج هنري اين است که چقدر توانسته خريدار جديد جذب کند.
بيش از ۳۰ درصد خريداران حراج تهران هربار جديد هستند. اگر يک حراجي خوب بفروشد ولي تعداد خريداران آن مشخص و ثابت باشد، يعني اين افراد پيوسته به هم ميفروشند و از هم ميخرند و اين صرفاً نشاندهنده يک بازار بسته است. ما تلاش ميکنيم که در هر دوره خريداران جديدي را معرفي کنيم. جالب است بدانيد که بسياري خريداران قديمي حراج تهران، در اين دوره خريد نکردند، اما با اين وجود اين حراج به رقمي که پيشبيني کرده بوديم، رسيد. قيمتها ميتوانند به هر نحوي در حراج افزايش پيدا کنند، اما اين خريداران جديد هستند که به حراج جان ميدهند. خريدار جديد يعني انرژي تازه؛ چراکه اين تصور در خريداران قديمي ايجاد ميشود که اگر دير بجنبند، افراد جديد آثار را ميخرند.
ـ فکر ميکنيد چرا براي عدهاي فروش آثار هنري با قيمتهاي بالا قابل باور نيست و انتقادهاي زيادي هم به اين موضوع وارد ميشود؟
به خاطر اينکه اين اتفاق در کشور ما بيسابقه است. ولي در نقاط ديگر دنيا مخصوصاً در کشورهاي پيشرفته اين رقمها سابقه طولاني دارند و به همين خاطر هم جاي تعجب ندارد. حتي اگر يک رقمي شگفتانگيز هم باشد، هرگز با ناباوري مواجه نميشود. ممکن است عدهاي حيرت کنند، اما با ناباوري آن را انکار نميکنند.
اين موضع شايد به روانشناسي ما ايرانيها در دوره معاصر نيز بازگردد که به بسياري از پديدههاي اطرافمان با ديده شک و انکار نگاه ميکنيم. براي اينکه سالها شاهد اخباري بودهايم که به شکل سالم، شفاف و صريح به دست ما نميرسيده و ما مجاري روشني براي راستيآزمايي نداشتيم. در نتيجه افراد با شنيدههاي غيررسمي ذهنيت خودشان را شکل ميدهند و لذا آکنده از ناباوريها و ترديدها هستند.
به هر حال تشخيص اين موضوع در تخصص من نيست، ولي احساس ميکنم که حتي در داخل جامعه هنري عدهاي هستند که دستيافتن يک اثر هنري به قيمتهاي بالا را با ناباوري و شک نگريسته و در مسير تئوري توطئه فکر ميکنند. يادم است وقتي اولين حراجهاي کريستيز در خاورميانه در سال ۲۰۰۶ برگزار شد و به قيمتهاي بالا رسيد، همه فکر ميکردند که اين رقمها ساختگي يا حباب است. اما اين اتفاق نيفتاد و الان ديگر کسي درباره کريستيز اين چنين صحبت نميکند. به نظرم درباره حراج تهران نيز خيلي زود همه به اين نتيجه ميرسند که قيمتها تقويت شده و اين ارقام حباب نيستند. در ضمن توجه داشته باشيد آثاري از سهراب سپهري، منير فرمانفرمائيان و پرويز تناولي که به قيمتهاي ميلياردي به فروش ميرسند، بهترين آثار اين هنرمندان نيستند و حراج تهران نشان داد که ميتوان با آثار درجه دو يا سه اين هنرمندان به قيمتهاي ميلياردي رسيد.
حقيقت اين است که امروز محصول خلاقيت و زيبايي شناسي ارزش پيدا کرده و گرانسنگ شده است. هرچقدر هم اين قيمتها بالاتر ميرود، بايد بيشتر مفتخر باشيم که در جامعهاي زندگي ميکنيم که در آن به خلاقيتهاي انساني و آفرينش هنري ارزش داده ميشود. تصور کنيد که در کشورهاي اروپايي قيمت آثار هنرمندان مشهور برابر است با قيمت يک کاخ در بهترين نقطه آن کشور که ما البته هنوز با اين مرحله فاصله زياد داريم. ما در کشوري زندگي ميکنيم که هنر عميقاً در تاريخ کهن آن ريشه دارد و بايد خيلي بيشتر از ساير نقاط جهان در اين امر پيشرو باشيم و براي آفرينشهاي هنري ارزشي گران قائل شويم.
