
کوروش حاجيزاده معتقد است؛ زماني که ما در درون يک رخداد با هم به گفتوگو و تعامل ميپردازيم معماري پديدار ميشود و همين رخداد ميتواند مفهوم معماري باشد.
به گزارش گالري آنلاين به نقل از هنرآنلاين، کوروش حاجيزاده متولد سال 1354 دکتراي معماري واحد علوم و تحقيقات اسن، مؤسس دفتر معماري "حاجيزاده و همکاران" است که به کسب عنوان معمار سال 2013 خاورميانه نائل شده است. اين طراح در سالهاي 2014 و 2015 هم در فهرست 50 آرشيتکت تأثيرگزار منطقه خاورميانه قرار گرفته و نام او در تازهترين فهرست معماران تاثيرگذار خاورميانه به همراه چهار معمار ايراني ديگر ديده ميشود.
طراحي حاجيزاده در سال 2015 در رقابت براي پروژه "مرکز موسيقي توکيو" در کشور ژاپن برگزيده شده است. او تاکنون بيش از 30 سخنراني در ايران و کشورهاي ديگر را در کارنامه دارد.
گفتوگويي که در ادامه ميخوانيد، از يک مصاحبه آنلاين که از سوي مرکز Parametric Architecture با اين هنرمند معمار صورت گرفته، تنظيم شده که شامل بخشهايي گزيده از اين پرسش و پاسخها است.
چطور و چه زماني به معماري علاقهمند شديد و تصميم گرفتيد آن را به عنوان يک حرفه دنبال کنيد؟
البته داستانش خيلي طولاني است. خانوادهام دوست داشتند من پزشک شوم اما بالاخره يک روز تصميم گرفتم صراحتاً به آنها بگويم که قصد من فعاليت در کارهاي هنري است. آن موقع در زمينه نقاشي فعاليت داشتم و علاقهمند بودم جديتر نقاشي را دنبال کنم. اما در سال دوم مقطع متوسطه که در رشته رياضي تحصيل ميکردم با کسي آشنا شدم که معمار بود و فهميدم ميتوانم از طريق رشته رياضي وارد معماري شوم و همين کار را کردم. واقعيت اين است که از اين بابت خوشحالم چون معماري در حقيقت تقاطع هنرهاي مختلف است؛ از نقاشي و موسيقي گرفته تا طراحي صنعتي و مجسمهسازي و خطاطي و پرفورمنس.
به طور دقيقتر معماري را چطور توصيف ميکنيد؟ معمار خوب به چه کسي ميگويند؟
اول بايد معماري را تعريف کنيم. معمارهاي مختلفي در دنيا تعاريف خودشان را از معماري ارائه کردهاند ولي بايد بگويم حقيقتاً اين از نظر من پرسش سختي است. از حدود 17 سال پيش که تازه تدريس معماري را شروع کرده بودم، پاسخ مشخصي براي اين سئوال نداشتم و اغلب به آراي معماران بزرگ استناد ميکردم. اما چند سالي است که به اين نتيجه رسيدهام که با ديدگاه خودم معماري را توصيف کنم. خب، به نظر من معماري ساختمانسازي نيست. از ديدگاه من معماري چيزي نيست جز رابطه مردم با همديگر. اين ديدگاهي که مطرح ميکنم در واقع معماري را از بعد ساختمانياش خارج ميکند و به بعد اجتماعي وارد ميکند. اين نکته مهمي است که من در تعاملات اجتماعي به دنبال آن ميگردم. معماري مجسمه نيست، نقاشي نيست. موسيقي، نقاشي و مجسمه مخاطب ويژه خودش را دارد و مخاطب ميتواند با اثر ارتباط برقرار بکند يا نکند. ولي در معماري نميتوانيم اينطور برخورد کنيم و بگوييم هر کسي از يک اثر معماري خوشش ميآيد ميتواند از آن استفاده کند و هر کسي خوشش نميآيد استفاده نکند. اين همه مردم هستند که از معماري استفاده ميکنند. اما چرا ميگوييم مردم و نه انسان؟ من تفاوتي بين اينها قائل هستم چرا که انسان لفظ عامي است که مثلاً انسانهاي نخستين را هم در بر ميگيرد که توانايي ارتباط برقرار کردن با يکديگر را نداشتهاند. از ديدگاه من از دورهاي که انسانها توانايي برقرار کردن ارتباط را پيدا ميکنند شرايط به گونهاي ديگر رقم ميخورد و انسان مفهوم حقيقي خود را پيدا ميکند. به اين ترتيب از نظر من زماني که ما در درون يک رخداد با هم به گفتوگو و تعامل ميپردازيم معماري پديدار ميشود و همين رخداد ميتواند مفهوم معماري باشد. اين ميتواند تعريف متفاوتي از معماري باشد.

مرکز موسيقي توکيو، کاري از گروه معماري حاجيزاده
و چه انتظاراتي از يک معمار خوب ميتوان داشت؟
در اين زمينه اختلاف نظرهاي زيادي وجود دارد. ولي از ديدگاه من معماري خوب بايد بتواند به ايجاد تعاملات اجتماعي منجر شود. اين به معناي مردمي بودن معماري نيست و منظور من اين نيست که معماري بايد عامه پسند باشد؛ حرفم اصلاً به اين معنا نيست. به نظر من معمار خوب نه يک قدم بلکه بايد چند قدم از هنرمندان رشتههاي ديگر هم جلوتر حرکت کند و هنر خودش را در قالب يک رخداد ويژه به مردم ارائه کند. شايد اين مهمترين وظيفه يک معمار است. وظيفه معمار تنها اين نيست که اگر مثلاً از او يک خانه دوخوابه ميخواهند او هم دقيقاً همين را تحويل دهد. يک بنّا هم ميتواند اين کار را انجام دهد. مسئله همين جاست که اگر ما يک رخداد ويژه را شکل ندهيم در حقيقت اصلاً معماري نکردهايم.
آيا ميشود گفت که معماري بحثي سليقهاي است؟
سئوال سختي است. خب وقتي از هنر حرف ميزنيم قطعاً سليقه وارد آن خواهد شد، ولي معماري خودش لزوماً معماري است. برايم سخت است که معماري را در محدوده سليقهها بدانم. اگر اينطور به معماري نگاه کنيم شايد نتيجهاش همين فاجعهاي ميشود که در بعضي از فضاهاي شهري خودمان شاهدش هستيم. مثل معماري رومي و معماري کلاسيک که اين روزها در کشورمان خيلي رايج است.

خانهاي براي سال 2050، طرحي از کوروش حاجيزاده
به عنوان سئوالي که شايد براي اغلب دانشجويان معماري مطرح باشد، روند طراحي و ارائه پروژهها از سوي معماران موفق به چه صورت پيش ميرود؟
شايد شروع يک پروژه معماري دشوارترين قسمت آن هم هست. شايد در يکي دو هفته اول پروژهها، همهمان دپرِس هستيم چون نميدانيم داريم چکار ميکنيم. اينجاست که بايد گفت من شخصاً در پروژههايم سليقهاي عمل نميکنم و کار در حقيقت با تحقيق و مطالعه آغاز ميشود. من معتقدم که در هر حال معماري در يک متن و يک کانتکس دارد اتفاق ميافتد و اين کانتکس است که بايد مطالعه شود. قطعاً معماري اي که در تهران انجام ميشود متفاوت با معماري در استانبول يا در توکيو است. در اين کانتکس عناصر ديگري چون فرهنگ، مختصات، اقليم، آب و هوا و مواردي از اين دست هم دخالت دارند. بر اساس در نظر گرفتن همين ويژگيها است که مفهوم معماري پارامتريک به ميان ميآيد. پس معماري پارامتريک يعني بررسي پارامترهاي مختلف در کنار هم براي رسيدن به يک تعريف مناسبتر براي معماري؛ يعني معمارياي که بتواند خود را با پارامترهاي مختلف وفق دهد. درست است که نرم افزارهاي زيادي وجود دارند که ميتوانند به اين تحليلها در معماري کمک کنند ولي مفهوم معمار پارامتريک وابسته به اين تکنولوژي نيست و طراح ميتواند همين پروسه را به صورت فردي دنبال کند. واضح است که اين نرم افزارها به خودي خود کاري نميتوانند صورت بدهند، بلکه از اطلاعاتي که به آنها ميدهيم تحليلها را ارائه ميدهند. بنابراين هر چقدر اطلاعات درستتري در اختيار آنها بگذاريم خروجي درستتري هم خواهيم داشت.

پروژه مجموعه چند عملکردي چابهار از کوروش حاجيزاده، برنده بخش بهترين کانسپت معماري 2017 خاورميانه
در طراحيهايتان از چه منابعي الهام ميگيريد يا از چه چيزهايي تأثير ميپذيريد؟
ميشود الهام گرفتن را يک بخش از آفرينش هنري در نظر گرفت ولي من خيلي اعتقادي به آن ندارم. بيشتر به معماري پارامتريک با همان مؤلفههايي که به آنها اشاره شد معتقدم. البته انکار نميکنم که در جاهايي الهام ميتواند بسيار کارساز باشد. فرض کنيد که ميخواهيد مثلاً يادماني براي يک شاعر مثلاً شمس تبريزي را طراحي کنيد. خب طبيعي است که در اين شرايط الهام گرفتن ميتواند اهميت زيادي داشته باشد ولي در همه پروژهها وضعيت اين چنين نيست. باز هم به طور کلي نميخواهم الهام و تأثير پذيري را انکار کنم چرا که يکي از تفاوتهاي عمده هنر و علم در همين است که علوم مستقيماً به دادههاي مشخصي استناد ميکند اما هنر نه. هر چند معني اين حرف اين هم نيست که در هنر لزوماً بايد منتظر الهامها باشيم.
در ديزاينهايتان تا چه اندازه به معماري و تکنولوژي روز توجه داريد؟
صد در صد. براي اينکه اصلاً گريزي از آن نداريم. به دليل محدود بودن منابع چارهاي نيست جز اينکه در انديشه منابع و امکانات تازهاي براي حيات باشيم. انرژيهاي تجديد پذير و بحث معماري پايدار موضوعاتي هستند که اگر کسي در معماري امروز به آنها توجه نکند، اساساً در مسير غلطي دارد حرکت ميکند.
