گفتگو با حسین محجوبی، معمار رنگ سبز در زمین و آبی در آسمان برای زیبایی یک شهر کافی است

سبز در زمین و آبی در آسمان برای زیبایی یک شهر کافی استحسین محجوبی متولد ۱۳۰۹، لاهیجان است. منطقه سرسبز جغرافیای ایران. این نقاش صاحب نام معاصر ایران که از چهره های بین المللی نقاشی ما به حساب می آید و آثارش در کشورهای مختلف و در خانه مردمانی با ملیت های مختلف دیده می شود، در آثارش بیش از هر چیز وامدار طبیعت است. رنگ در آثارش موج می زند. سرزندگی را می توان از لا به لای نقوش اسطوره ای که با طبیعت و هستی پیوند می زند دید. اسبهای صورتی رنگش، درختان رنگارنگش و زمینی سرسبز را روی بومهایش نقش می زند. او البته به جز اینکه نقاش باشد یک متخصص در امر شهرسازی نیز به حساب می آید. مهمترین عملکردش در این حوزه طراحی پارک ساعی است. پارکی که بیش از 50 سال است یکی از راه های تنفسی شهر تهران است. خودش می گوید روزی که این پارک را می ساختند شهرداری به شدت بی پول بود و این پارک ارزان ترین پارک تهران است که حتی سنگفرش هایش را از سنگفرش های خراب پارک شهر گرفتیم و استفاده کردیم. می گوید آن زمان درخت هایی که کاشته بودیم کوچک بود و از بیرون بیشتر چراغ های پارک دیده می شد. مردم می گفتند: پارک چراغ برایمان ساخته اند.

راستش را بخواهید محجوبی ذهن سیالی دارد و البته حضور ذهنی تاثیرگذار. مجموع ویژگی های این هنرمند بود که ما را در یک ظهر تابستان به خانه اش که بیشتر به یک موزه شبیه است در حوالی همان پارک ساعی کشاند تا با او درباره شهر تهران، زیبایی ها و نازیبایی هایش و البته تاثیر رنگ در زیباسازی شهر سخن بگوییم.

شما نقاشی هستید که به نقاش طبیعت معروف هستید. در کارهایتان شیفتگی به رنگ را می شود دید. برای همین بگذارید بپرسم به عنوان یک شهروند هنرمند به نظرتان شهر تهران به لحاظ رنگی در چه وضعیتی است و چقدر حضور رنگ در شهر اهمیت دارد؟

من 65 سال است در تهران زندگی می کنم. 20 سالم بود که از لاهیجان به تهران آمدم. از یک فضای سرسبزی به تهران آمده بودم. تهران هم مثل امروز گسترده نبود. شمیران بود و آن طرف کرج بود و باغ هایی در شهر بود و.... خود من هم در سمت بازار ساکن شدم. درشکه ها بودند و یک جمعیت متعادلی در شهر بود. مثل امروز نبود که آدم وحشت کند وارد خیابان ها شود. اینکه با اینهمه ماشین و موتور سالم به مقصد می رسد یا نه. به نظرم با وجود این وحشتی که با آن در شهر راه می رویم زیبایی های شهر را نمی توان به چشم دید.

شما نقاشی خواندید، چطور سر از شهرسازی درآوردید؟ آن سالها دقیقا در شهرسازی چه می کردید؟

من دانشگاه نقاشی می خواندم اما شیفته معماری هم بودم برای همین سر کلاس های معماری هم می رفتم. سال سوم دانشگاه بودم که شهرداری در تهران ساختمانش را ایجاد کرد و یک گروه شهرسازی راه انداختند که یک نفر از آلمان و یک نفر از آمریکا آوردند تا سرگروه باشد. من همان زمان به این گروه پیوستم. شروع کردیم تک تک خیابان ها شهر را رصد کردیم و ثبت کردیم که در هر خیابان چند تاکسی و اتوبوس مثلا در تردد است. قرار بود یک طرح 5 ساله و یک طرح 25 ساله برای تهران طراحی کنیم. یادم می آید تپه الهیه را از آن زمان که چقدر قشنگ بود. الان برج ها چیزی از آن نگذاشته اند.

سال 42 برای طراحی پارک ساعی از گروه شهرسازی جدا شدم. تا آن زمان 1018 طرح از خیابان های تهران کشیده بودیم. مثلا می دانستیم تمام خیابان های اطراف میدان فردوسی باید دو طبقه شود. می دانید در شهرسازی باید کف و بغل و کل یک فضا با هم در ارتباط باشد. اینچنین کمپوزیسیون شهر را ایجاد می کنند. یعنی ترکیب بندی شهر باید به گونه ای باشد که هر خیابان با خیابان بغل دستی اش ارتباط داشته باشد تا طی مثلا 25 سال تحول در یک شهر هرج و مرج ایجاد نشود. اینطور نشود که یک ترکیبی درست کنیم و یک شاهرگی بسازیم که باعث شود یک مویرگ بسته شود و به سکته در شهر برسیم.

جایی گفته بودید مشکل شهر تهران زیبا نبودنش نیست بلکه جمعیت آن است!

الان هم می گویم تهران فقط تحمل 7 میلیون جمعیت را دارد. آن هم نه با این وضعیت آب تهران. شاید یک روز برسد مجبور شویم از این شهر کوچ کنیم چون بدون آب نمی توان زندگی کرد. سه چهارم بدن انسان آب است. به نظر من که زمین دارد خفه می شود. حالا شما وسط این خفگی زیبایی را هم بیاورید در شهر پخش کنید. که اتفاقا به نظرم شهر تهران شهر زیبایی شده در این سالها و آقای قالیباف خیلی کارها کرده است. الان سازمان ها جدا شده اند و یک سازمان برای زیباسازی داریم. قبلا این طور نبود.

پس به نظرتان شهر تهران زیباست؟

چند ماه پیش در کنفرانس جراحان مغز و اعصاب ایران به دعوت دوستی حضور داشتم. در برج میلاد برگزار می شد. از بالای برج تهران را نگاه کردم و دیدم چه شهر سبز و زیبایی داریم. الان همه جای شهر از شمال تا جنوب در فضای سبز کارهای خوبی شده. حتی چندی پیش سمت بهشت زهرا رفته بودم دیدم چه کارهای خوبی آنجا انجام شده است.

چه رنگ هایی در شهر بیشترین کاربرد زیبایی را دارد؟

ما در واقع یک طیف رنگی بین سفید تا سیاه داریم. سیاه را گورستان رنگ می گویند و سفید را مادر رنگ ها. در این میان سرزنده ترین رنگ ها که آرام بخش هم هست آبی و سبز است. این دو رنگ باید در شهر دیده شود. سبزی را در شهر تهران می توان دید. آبی آسمان را هم داریم البته به شرط اینکه آلودگی شهر بگذارد آن را ببینیم. البته آبنماهای خوبی در شهر درست شده که اتفاقا کارکرد رنگی برای شهر دارد.

باقی رنگ ها چطور باید در شهر به کار گرفته شود؟

خب ما الان نقاشی دیواری ها را در سطح شهر می بینیم. اینها باید زیاد تر شود. از طریق آنها می شود رنگ را به شهر آورد. یا همان طرح نگارخانه ای به وسعت یک شهر طرح بسیار خوبی بود که به جز بخش هنری اش و اطلاع رسانی هنری، باعث شد شهر رنگی تر شود. شما دیدید چقدر در روحیه مردم تاثیر گذار بود.

راستی استاد آخرین باری که پارک ساعی رفتید کی بود؟

من زیاد پارک ساعی می روم. هر وقت گرمم باشد می روم آنجا خنک شوم. خانه امان هم نزدیک است.

راز خنک بودن پارک ساعی چیست؟

یکی به خاطر نقش درخت است. دوم اینکه مثل سر پل تجریش است. شما آنجا می روید چرا خنک می شوید . چون در یک دره ای قرار می گیرید. پارک ساعی هم در یک دره مانند واقع شده و کوران هوایی ایجاد می شود. البته می دانید که در زیر پارک ساعی قنات هست؟

نه این را نمی دانستم.

بله زیر این پارک یک قنات هست. خیلی هم در خنکی پارک تاثیرگذار است. من یکی از نکته هایی که در طراحی پارک برایم مهم بود آن زمان این بود که پارکی بسازم که با اینکه در یک دره مانند جایی قرار دارد پله نداشته باشد. برای همین از طرح اسلیمی استفاده کردم. شما بدون بالا پایین رفتن از پله ها می توانید این پارک را دور بزنید. این کار را برای بچه ها و پیرمردها و پیرزن ها انجام دادم. به نظرم در ساخت پارک نکته مهمی است.

راستی می دانم داستان آبیاری پارک ساعی هم جالب است. یک جورهایی یادآور باغ های ایرانی است.

بله. در ورودی پارک یک منبع بزرگ قرار داده شده که به همه پارک مسلط است و 25 متر اختلاف سطح دارد تا آب بدون موتور به همه نقاط منتقل شود. باغ های ایرانی هم همین طور آبیاری می شد. البته این تنها شیوه آبیاری پارک ها نیست. پارک نیاوران هم همین طور آبیاری می شود اما مثلا در پارک لاله به شیوه فرانسوی و آبیاری مصنوعی را داریم.

یک روزگاری جاهایی مثل پارک ساعی و میدان فردوسی و برج آزادی ساخته شد که برای یک نسل نستالژیک هستند. به نظرتان ساختن چنین اماکنی برای شهر چقدر اهمیت دارد؟

به نکته بسیار درستی اشاره کردید. اگر در هر شهر چنین مکان هایی زیاد باشد دیگر اینقدر مهاجرت از شهر ها زیاد نمی شود. هویت شهر به همین مکان هاست. الان این اماکن در تهران زیاد نیست. نه اینکه نباشد مثلا پارک زیاد است ولی آن حس نستالژیک را شاید ایجاد نمی کند.

چقدر به نظرتان خود مردم در زیباسازی شهر می توانند دخیل باشند؟

بسیار زیاد. اما به نظرم الان خیلی بهتر شده. به کوچه و خیابان بهتر می رسند. گلدان هایی می گذارند. درها رنگ های خوب دارد. اما خب یک چیزهایی نیاز به فرهنگ سازی دارد. یعنی دستوری نمی شود به مردم گفت یک کاری را انجام دهند. باید لزومش را حس کنند. البته شهرداری خیلی می تواند کمک کند. مثلا زیباسازی رنگ در اختیار مردم بگذارد. از این کارهای تشویقی. مهمتر از همه اما همان نقاشی دیواری هاست به نظرم. با اینکه زیاد کار شده ولی هنوز خیلی جای کار دارد.

نکته ای که باید تاکید کنم این است که مردم باید به حرف معمارها گوش بدهند. الان این اتفاق نمی افتد. هر کس کار خودش را می کند برای همین این شهر منطقی نیست. شهرسازی اش منطقی نیست و معماری اش هم منطقی نیست. من حتی می گویم شهر خطرناکی شده است. با اینکه کارهای بسیار خوبی در شهر شده اما شاید واقعا دیگر نمی شود این شهر را نجات داد. همه چیز دست شهرداری یا زیباسازی که نیست. منظورم این است برای شهر تصمیم های دیگری گرفته شده که منطقی نبوده و حالا ما با یک داستان پر خطر رو به رو هستیم.

مثلا من خیلی دوست دارم پیشنهاد بدهم مثل تمام شهرهای زیبای دنیا برای زیبایی شهر بیاییم رودخانه ها یا گذرهای آب کنار معابر داشته باشیم. قنات در این شهر کم نیست اما خب از طرف دیگر معلوم نیست این کار با توجه به شرایط شهرسازی تهران کار خطرناکی هست یا نه. یعنی بعضی کارهایی که برای زیباسازی شهر می شود انجام داد را امکاناتش را داریم اما نمی توانیم انجام دهیم. شاید برای همین باید به موارد غیر طبیعی مثل زیباسازی با رنگ روی در و دیوار های شهر باید روی بیاوریم.

استاد مهمترین تصاویری که شاید در ذهنتان مرور کنید که رنگ و بوی زیبایی بدهد چیست؟

برای من عالم هستی همه اش زیبایی است و جز این نیست. من یادم می آید کودکی هایم را که حیاط بزرگ خانه امان پر از مزغ و خروس و کره اسب بود. من خیلی حیوانات را دوست دارم. حتی حضور اسبها در کارهایم از همین علاقه می آید. خانه پدربزرگم هم معماری بسیار زیبایی داشت. خوب است کودکی هر کس پر از این تصاویر باشد. الان در تهران کم می شود بچه ای با این تصاویر بزرگ شود. شاید باید بزرگترها هرازگاهی بچه ها را ببرند خارج از شهر.

راستی شما خانه زیبایی دارید و حیاطتتان را هم نقاشی دیواری کرده اید. کاش این خانه را موزه کنید.

خودم خیلی دلم می خواهد این اتفاق بی افتد. اما یک جایی مثل شهرداری باید همت کند تا این اتفاق بی افتد. من الان تمام خانه ام آرشیو کارهایم هست و کلی کار دارم که یا متعلق به خودم هست یا دیگر هنرمندان. اینجا قبلا هم گالری بود یک طبقه اش. دوست دارم اینجا را به عنوان موزه محجوبی یادگار بگذارم اما شهرداری باید همت کند. می دانید به جز آثاری که اینجا هست تقریبا اکثر شخصیت های مهم فرهنگی کشورمان چه زنده و چه مرده به این خانه آمده اند و از بسیاری از آنها عکس دارم. حیف است اینجا خراب شود. امیدوارم این حرفم تاثیر بگذارد و قدمی برای موزه شدن این خانه برداشته شود.

منبع: سازمان زیباسازی شهر تهران

logo-samandehi