"نظریه مدرنیته در معماری"
معرفی کتاب
مطالعات صاحب اثر در حیطه فلسفه، تاریخ و هنر، طی سالیان آموخته است که هنرها به طور عام و معماری به طور خاص فقط مجموعه ای از فرمها و سبک ها نیستند، بلکه نوعی حیات در کالبد آنها جریان دارد.
معماری در طول تاریخ، می روید و پژمرده می شود، امکانات تازه می یابد یا آنها را به دست فراموشی می سپارد. فرم ها و سبک ها به دلیل همین تحولات هستند که ایجاد شده یا خاموش می شوند یا گاهی دوباره احیا می گردند. بدین معنا می توان گفت که معماری هنر پیچیده ای است که در خلق آن هرگز نمی توان موقعیت کاملی به دست آورد؛ چرا که معماری برآیند تفکر عمومی جامعه است.
برای فهمیدن معماری یک دوره، باید به زندگی انسان ها نگاه کرد، به امکاناتشان، باورهایشان و جهان بینیشان؛ چنین به نظر می رسد که در هر دوره از تاریخ تمدن بشر، روحی حاکم بر فضای معرفت شناسانه فرهنگی و اجتماعی آن حکومت می کند که تمامی کنش های علمی، هنری، عرفانی، فلسفی و دینی آن دوره را تحت تأثیر خود قرار داده است، روحی که از آن می توان به اپیستمولوژی یک دوره تعبیر کرد.
بدیهی است که اپیستمولوژی مخلوق خلق الساعه ای نبوده و بر پشتوانه های تاریخی یک عصر استوار است. به این معنا می توان گفت که معماری امروز نیز وابسته به مبانی اپیستمولوژی امروز است، به آن مبانی که خود به سیر تکوین تاریخی وابسته اند. و نکته دیگری نیز در هنرها و به ویژه در معماری وجود دارد که عکس رابطه فوق را نشان می دهد و آن عنصر گویا و روشنگر تاریخی آن است. هر قدر که خصوصیات و اپیستمولوژی یک عصر پنهان باشد، جوهره خود را در معماری آن عصر نشان می دهد. این بازنمایی چه بدیع و نو باشد و چه تکراری و تقلید شده، در هر حال در ذات اثر مستتر است. لیکن سکوت تعجب آوری درباره فضای ساخت بشر در فلسفه و نظریه های اجتماعی از ابتدای تاریخ تا ابتدای دوران معاصر وجود دارد.
در یونان باستان هر چند معماری با ارزشی وجود داشته است، اما فلاسفه بزرگی چون افلاطون و ارسطو به فضایی ساختن فلسفه توجهی نداشتند و معماران بزرگی چون و یتروو بوس به آثار معماری فقط از جنبه های عملکردی و زیبایی شناسی عنایت داشتند. در شرق نیز چنین بوده و فلسفه خود را از جنبه های فضای زیست بشر و معماری جدا می کرده است.
و به عبارت دیگر، آنچه تا ابتدای دوران معاصر درباره معماری و آرمان بشر در فضای انسان ساخت گفته و نوشته شده، وجوه فنی و اخلاقی و زیباشناسی معرفت بشر را منعکس کرده است و نه تعامل آن را با فلسفیدن انسان در کتاب پیش رو خواهیم دید که تنها با شکل گیری ذهنی و عینی جامعه مدنی، انسان هایی که روابط اجتماعی خود را با تکیه بر عقل و بر اساس قانون، داوطلبانه و آزادانه برقرار می سازند، در اروپای سده هجدهم به بعد به فضای ساخت انسان نیز به عنوان یک مقوله در نظریه فلسفی نگاه کردند، شاید علت این مدت خاموشی فلاسفه در کشف این فضای انسان ساخت، عدم تجانس كلام و معماری باشد. به این معنا که زبان معانی در معماری زبان الکنی است که با انتقال آن از راه کلام آن چندان متجانس نیست.
به هر حال این سکوت طولانی در کشف رابطه میان فضا و اندیشیدن فلسفی و اجتماعی به هر دلیلی که بوده، امروزه محل مناسبی برای تحقیق فراهم آورده است و درهای بیشماری را در این جهت گشوده است.
مؤلفان: سعید حقیر، حامد کاملنیا
ناشر: موسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران
منبع: آرل