انسان شناسی هنر ؛ زیبایی، قدرت، اساطیر
آیا تقدس یا شیفتگی جادویی باعث شد انسان ها شروع به آفرینش هنری کنند ؟
آیا نیاز به آموزش و انتقال دانش اندک شان بود ؟
اهمیت اجتماعی سیاسی داشت ؟
تفکیک شی هنری از شی غیر هنری چگونه روشن میشود ؟
_ساخت ابزارها مهمترین مشخصه تفکیک انسان از موجودات دیگر است .
_انسان موجودی "ابزار ساز" صنعتگر و در یک مفهوم هنرمند است .
1- مفهوم اول هنر : زیبایی
2-مفهوم دوم هنر : صنعت ، فن
3-مفهوم سوم هنر: کارکرد نمادین (سمبولیک)که نوعی زبان ارتباطی است ......
انسان شناسی هنر چیست ؟
انسان شناسی هنر را باید یکی از حوزه های انسان شناسی فرهنگی تعریف کرد که پدیده هنر را در کاربرد های اجتماعی و فرهنگی و در پی آماد های ذهنی اش در این کتاب بررسی کرده است.
بخش اول انسان شناسی هنر و مبانی نظری و تاریخی مطرح میکند .
بخش دوم به هنر و معنویت میپردازد .
بخش سوم کتاب درباره اسطوره شناسی هنر و جنگ و انقلاب است .
بخش چهارم کتاب اختصاص دارد به هنر و فاشیسم .
در انتها و در پیوست سه جستار درباره انسان شناسی هنر در آفریقا ، اقیانوسیه و چین را پیگیر میشود .
کتاب "انسان شناسی هنر ؛ زیبایی، قدرت، اساطیر" توسط نشر ثالت به نویسندگی ناصر فکوهی به چاپ رسیده است.
به قلم فرشته یمینی شریف
در ادامه پیشگفتار کتاب "انسان شناسی هنر ؛ زیبایی، قدرت، اساطیر" را میخوانید:
انسان از زمانیکه خود را شناخت و نخستین اشکال آگاهی اجتماعی در ذهن او متبلور شد، شروع به آفرینش «هنری» کرد. قدیمیترین آثاری که امروزه ما آنها را در ردة «هنر» قرار میدهیم به بیش از 30 هزار سال پیش تعلق دارند، یعنی به زمانیکه انسانهای نخستین بر دیوارة غارها تصاویری از زندگی روزمرة خود ترسیم میکردند، یا با سنگ و گل، مجسمههای کوچکی از جانوران و انسانهای دیگر میساختند. انگیزة واقعی انسانهای اولیه در آفرینش این آثار هنوز ناشناخته است اما در میان فرضیات مختلفی که دربارة آنها مطرح شده است، گروهی تقدس و شیفتگی جادویی انسانها را در برابر پدیدههای طبیعی عنوان میکنند، گروهی بر نیاز به آموزش و انتقال دانش اندک انسانها از نسلی به نسل دیگر انگشت میگذارند، و سرانجام گروهی دیگر بر اهمیت سیاسی این آثار از لحاظ نشانهگذاری و تعیین حدود و مرزهای قدرت هر یک از جماعتها تأکید میکنند.
توضیح این اشکال «هنری» هرچه باشد، در این رویکرد به «هنر» نقطهضعفی وجود دارد و آن این است که در نزد انسانهای نخستین و تا قرنها بعد و حتی در مواردی تا امروز، تفکیک میان شیء «هنری» و شیء «غیرهنری» چندان روشن نیست. به معنای دیگر از همان ابتدا ساخت «ابزارها» که مهمترین مشخصة تفکیک انسان از موجودات دیگر است، از انسان موجودی «ابزارساز»، «صنعتگر» و در یک مفهوم، «هنرمند» ساخت که دقیقاً به همین دلیل نمیتوانست در ذات خویش مفهوم هنر را از مفهوم صنعت جدا کند.
در تحول بعدی انسانها، یعنی از زمانیکه آنها توانستند نخستین جماعت ثابت و اسکانیافته را در حدود 10 هزار سال پیش برپا سازند و به خصوص از زمانیکه در حدود پنج هزار سال پیش نخستین تمدنهای انسانی در بینالنهرین و مصر شکل گرفتند و قدرت سیاسی به صورت نخستین دولتهای مقتدر و مرکزیتیافتة آسیایی (سومر و مصر) ظاهر شد، از همین زمان نیز آمیزش و وابستگی متقابل و فزایندهای میان سه حوزة هنر (یا صنعت) در مفهوم عام آن یعنی توانایی به ساخت و آفرینش اشیا، حوزة اسطوره یا باورهای ذهنی و آرمانیشدة انسانها براساس جهانبینیهای گوناگون ایشان، و سرانجام حوزة سیاسی یعنی سازوکارهای تولید، انباشت و توزیع قدرت به وجود آمد.
تمدنهای سومر و مصر، نظامهای قدرتمند سیاسی_ اداری با قشربندیهای مشخص، تقسیم کارهای روشن و سلسلهمراتب دقیقی به وجود آوردند که جایگاه هر فرد را درون خود تعیین میکردند. در این نظامها که نه فقط خود نشانهای از انباشت قدرت بودند، بلکه درون خود به افزایش هرچه بیشتر این قدرت نیز کمک میکردند، باورهای گستردة اساطیری به صورت نظامهای ایدئولوژیک مبتنی بر خدایان بیشمار، گروه بزرگی از «ابزارها» و «اشیا» را پدید میآوردند که رسالت آنها تجسم بخشیدن به ذهنیتهای اساطیری در واقعیت مادی و نشانهگذاریهای عمومی زمان و مکان بود. تصاویر بیشمار نقاشی بر دیوارها یا بر روی پردهها و اشیای دیگر، نقوش برجسته بر روی بناها، ساختهای بزرگ معماری نظیر اهرام، معابد، کاخها، پیکرهها، سلاحها، ابزارهای خانگی، جامگان، جواهرات و وسایل زینتی و غیره، همگی در ساخت عمومی و جزئیترین ترکیبهای خویش حامل اندیشههای اساطیری و قدرت بودند.
بدینترتیب، گروههای انسانی از همین نخستین قدمها، نظامهای گسترده و پیچیدهای از نمادها را به وجود آوردند که با تحول و رشد آنها، از خلال واژگان و ساختارهای زبان، آداب و مناسک، رفتارها، باورهای ذهنی و اسطورهای، نظامها و نهادها، و غیره رشد و تحول یافتند. این نظامها اساسی بودند و اِعمال قدرت سیاسی بر آنها استوار بود و از آنجا که محور اصلی نظام یافتن و تداوم جماعتهای انسانی از آغاز تا امروز، محوری سیاسی یعنی محوری مبتنی بر اصل نظم و اطاعت بوده است، نظامهای نمادین نیز هرچه بیش از پیش به محور سیاسی وابسته شدند.
تاریخ جوامع انسانی از آن روز تاکنون اشکال بیشماری از حاکمیت سیاسی را به خود دیده است، اشکالی با حجمهای متفاوت از واحدهای کوچک روستایی و دولت_ شهرها تا امپراتوریهای بزرگ، و با سازوکارهای متفاوت حاکمیت، از دیکتاتوری، دموکراسی، استبداد، الیگارشی، سلطنت... و تقسیمبندیهای بسیار متفاوت در سلسلهمراتب و قشربندیهای اجتماعی نظیر نظامهای کاستی هندواروپایی، نظامهای طبقاتی، نظامهای پدرسالارانه، پیرسالارانه و... بحث دربارة این اشکال و نظامهای گوناگون، بحثی اصلی در علوم سیاسی و گروهی از شاخههای جامعهشناسی و انسانشناسی است. اما آنچه در همة این نظامها قابل مشاهده است و خود را به صورت امری ثابت و پایدار نشان میدهد، وابستگی و تبعیت کامل نظامهای نمادین و نظامهای فناورانه (در مفهوم ساخت ابزارها و اشیای هنری) به نظامهای سیاسی است. هر نوع مالکیت و هر نوع دولتی تلاش کرده است نظامهای نمادین و فناورانه را به اطاعت کامل از خود وادارد و هرچند همواره در این امر موفق نبوده و در بسیاری موارد حتی کار معکوس شده و نظامهای اخیر نظام سیاسی را دگرگون کردهاند، در نهایت، شناخت و تحلیل تاریخ هنر، فناوری و اسطورهشناسی به هیچ رو در خارج از چارچوب تاریخ حاکمیتهای سیاسی ممکن نیست.
با توجه به آنچه گفته شد، قرن بیستم شاید بیشتر از هر قرنی شاهد وابستگی و پیروی نظامهای فناورانه و اساطیری از نظامهای سیاسی بوده است. دلیل این امر شاید آن باشد که این قرن به گروه بزرگی از نهادهای سیاسی جدید امکان تجربه و خودآزمایی را در مقیاسهای بزرگ انسانی عرضه کرد. آنارشیسم، کمونیسم، فاشیسم، دموکراسی و غیره همگی فرصت یافتند در نمونههای متعدد خود با قربانیکردن میلیونها انسان، دست به تجربة نظامهای جدید خود بزنند و در این راه به صورت گستردهای از فناوری و ایدئولوژی استفاده و شاید بهتر باشد بگوییم سوءاستفاده کردند. در طول این قرن ایدئولوژیهای فاشیستی، کمونیستی و لیبرالی مورد به مورد توجیه شد و به استفاده از فناوری ابزارهای کشتار جمعی از بمبهای اتمی و هیدروژنی گرفته تا آخرین نسل از بمبهای میکروبی، ژنتیکی و غیره زدند؛ و برای این کار تمام اسطورههای ممکن، تمام هنرهای ممکن و تمام ابزارهای تحمیق به کار گرفته شدند. امروزه شناخت و تحلیل این فرایندها تنها راه جلوگیری از تکرار آنهاست.
یکی از بزرگترین تجربههای این قرن، فاشیسم هیتلری و کمونیسم استالینی بود که هر دو در برابر موج گستردهای از مدرنیته در تمامی عرصههای زندگی انسانی ظاهر شدند و به ویژه دربارة فاشیسم باید آن را نوعی واکنش هراسآلود در برابر تهدیدی دانست که این مدرنیته آن را متوجه دنیای کهنه و محکوم به فنای پیشصنعتی کرده بود. فاشیسم برای مقابله با دنیای نو و اساطیر آن، دست به آفرینش شمار بزرگی از اساطیر و باورهای زیباشناختی زد تا بتواند، ایدئولوژی نفرت نژادی خود را زیبا جلوه داده و حاکمیت خود را به تثبیت رساند. پدیدة مدرنیته در آغاز قرن حاضر و واکنش فاشیسم در برابر آن، موضوع بخش نخست کتاب حاضر را تشکیل میدهد که این تقابل را در عرصههای گوناگون هنری مورد بررسی قرار داده است. بخش دوم کتاب به مقالاتی در زمینة انسانشناسی و اسطورهشناسی سیاسی و هنر اختصاص دارد. در این کتاب تعدادی از نوشتههای پیشین نگارنده در نمونة جدید خود به همراه نوشتههای تازه در ساختار جدیدی عرضه شدهاند که میتواند چارچوب انسانشناسی هنر را در ارتباط با اسطورهشناسی سیاسی بسازد.
اسطورهشناسی سیاسی درواقع در پی شناخت سازوکارهای ذهنی حاکمیتهای سیاسی است، شناختی که نمیتوان آن را در قالبهای تنگِ زمانی و مکانی محدود کرد. اسطورههای سیاسی، از دیدگاه انسانشناسی، تداومی منطقی در سراسر تاریخ بشری دارند. تداومی که ظهور و تحول اشکال هنری_فناورانه و اساطیری را به صورتی دائم با اشکال زیستی از یک سو و با اشکال سیاسی از سوی دیگر پیوند میدهد. بنابراین آنچه در این مجموعه عرضه میشود، نگاههایی است مستقل، از زوایایی مختلف بر پدیدهای واحد: پیوندی پویا و پیچیده میان هنر، اسطوره و قدرت.
در پایان باید از خانم ترکان عینیزاده، و آقایان محمدامین اسلامی و هادی دوستمحمدی و همچنین نشر ثالث، که در تدوین این کتاب به نگارنده یاری رساندند، تشکر کنم. این کار بدون شک خالی از کاستی و خطا نخواهد بود و خوانندگانی که این خطاها را گوشزد نمایند تا تصحیح شوند، منت بزرگی بر ما گذاشتهاند؛ پیشاپیش از دغدغة علمی آنها سپاسگزاریم.
ناصر فکوهی
بهار 1390