داغی ابدی بر دل فرهنگ ایرانی

یادداشت سه نفر از اهالی هنرهای تجسمی در پی درگذشت كامبیز درمبخش

به‌دنبال‌درگذشت كامبیز درمبخش، سه نفر از اهالی هنرهای تجسمی یادداشت‌‌هایی درباره او نوشته‌اند كه در ادامه می‌خوانید.

ذهنِ خلاقِ پایان‌ناپذیر

علی فرامرزی

می‌گریم، می‌نویسم، بر من ببخشید اگر پریشان است.
می‌نویسم نه فقط از این باب كه او را 46-45 سال است كه می‌شناختم، نه به این خاطر كه دوستی درست‌كردار بود و نه فقط چون داغی بر دل است كه زدوده نخواهد شد.
می‌نویسم چون او را ذهنی با خلاقیتی پایان‌ناپذیر می‌دیدم؛ خدا می‌داند كه چه سخت است چنین شوك‌شده و دل‌آزرده برای كسی بنویسی كه یگانه‌ای بود بی‌تكرار.
آنها كه او را می‌شناختند، می‌دانند كه چه می‌گویم. از او خلاقیت می‌بارید و می‌جوشید. آن ذهن نازنین پیوسته در جوشش بود. در همان هنگام كه با تو سخن می‌گفت، همچنان می‌اندیشید و ایده می‌آفرید.
در مطلبی به او لقب «كامبیز كافه‌نشین» داده بودم. تمام روزهای هفته كه با یكدیگر نهار می‌خوردیم، یك بند طرح می‌زد. در تمام طول آن ساعت‌ها حتی وقتی حرف می‌زد، مشغول كشیدن بود. مغزی دوگانه داشت. با بخشی در جمع بود و با قسمت دیگر می‌آفرید.
كاغذهای توی كیفش كه تمام می‌شد، دستمال كلینكس روی میز را برمی‌داشت و مشغول می‌شد. گارسن‌های پارك هتل می‌دانستند و‌ می‌شناختندش و دوباره دسته‌ای دستمال می‌آوردند.
بخشی از عادتش بود كه در پاتوق‌هایش در بین مردم بنشیند و آن اتودهای ناب را خلق كند. در هر چیزی ایده می‌دید و با دنبال كردن هر نكته‌ای مجموعه‌ای می‌ساخت. آخر او درمبخش بود.
سال‌های پس از انقلاب در آن گیرودار مریضی، كمتر زمان‌هایی بیكار می‌دیدیش. جهانی خلاقیت داشت. همیشه می‌گفت نگرانی‌ام این است كه نتوانم همه ایده‌هایم را خلق كنم و می‌ترسم اجل امانم ندهد كه نداد و در مقایسه با آن دریای جوشان درونش ناتمام رفت و داغی ابدی بر دل فرهنگ این سرزمین نهاد.
او رفت و حسرت دیداری دوباره را بر دل‌ها گذاشت. او رفت تا سرزمینی خواب‌آلوده نداند كه كی رفت. زحمت‌كشی بود كه دغدغه معیشت و هزینه‌های زندگی امانش نمی‌داد. می‌دانم كه رفت بدون روی آسایش دیدن. پیوسته با آن چشمان نگران معصوم‌وارش دل در گرو دو چیز داشت: آفریدن و معیشت.
آن نكته‌سنجی‌های چون شمشیرش، آن تیزی و نازك‌بینی لطیفش. چه بنویسم؟ از چه بنویسم؟ كتابی را به شهد طنز می‌آلود و در طرحی در كمال خلاصه بودن به روی كاغذ می‌آورد. گاهی در روبرو شدن با كارهایش از خودم می‌پرسیدم اگر بخواهم این محتوای فشرده‌شده در این طرح را توضیح دهم، چه حجمی از كلمه لازم است؟ ولی او همچنان می‌كشید؛ خلق می‌كرد.
زمان‌هایی از خودم می‌پرسیدم این مغز چقدر فسفر دارد؟ چطور این‌همه ایده می‌پردازد و خسته نمی‌شود. تكرار می‌كرد و تكرار می‌كرد و كمال‌طلبی‌اش در عمیق‌تر كردن محتوا و خلاصه كردن ارضا می‌شد.
او هنر كاریكاتور را به سطحی برد كه دسترسی به آن بالابلندی نه كار هر كس باشد. در جایگاهی ایستاده بود و متواضعانه می‌آفرید كه می‌تواند الگویی باشد برای كم‌كاران پرادعا، برای دغل‌كاران پرگو.
معصومیت نهان در چهره‌اش و آغشته در آثارش از او یگانه‌ای ساخته است كه برای سالیان طولانی فرهنگ و هنر این سرزمین باید انگشت حسرت به دندان بگزد.
اردشیر محصص و كامبیز درمبخش نه فقط آبرویی بودند برای كاریكاتور این سرزمین كه یگانه‌هایی هستند برای فرهنگ به غربت رفته این مرز و بوم.
ندیده بودم برای ارتقای تجسمی ایران كبر و غروری به خرج دهد یا در جایی پا پس بكشد. تواضع ذاتی‌اش به گونه‌ای به دل می‌نشست كه هرناشناسی را آشنا می‌كرد. لبخند همیشگیش چیزی از غم نهانش كم نمی‌كرد. گویی همه بار این تضاد هستی را پذیرفته بود تا با آن به گونه‌ای حساب‌شده و تامل‌برانگیز برای ثبت همیشگی به تاریخ بسپارد.
آنچنان ماهرانه نهفته‌ها را می‌گفت كه هر ذهنی را به شك وامی‌داشت. آن سادگی در رفتار و آن عمق در آثارش می‌توانست دیگران را در شناختش به شك وادارد.
این‌ را كه او در عرصه تخصصی‌اش چه كرده است، باید به دست متخصصین آن بسپارم كه نه مهارتی در آن دارم و نه حالی برای چنین نوشتاری. می‌نویسم چون جگرم می‌سوزد. می‌نویسم چون دردانه‌ای را چنین رایگان از دست داده‌ایم. می‌نویسم چون تاریخ بسیار باید بزاید تا چنین گوهرهای یكی، یكدانه‌ای در این سرزمین به وجود بیایند و به بار بنشینند.
خدا می‌داند كه عاجزم از هر تحلیل و تفسیر ولی نمی‌توانم این سوز دل را آرام بخشم. نمی‌دانم تا كی و تا كجا باید شاهد باشیم و هر روز با چشمانی غم‌زده به جهان خبر خیره شویم.
ببخشاییدم اگر بی‌تمركزم. ببخشاییدم اگر پریشان می‌نویسم. خبر ناگهانی بود و غم بزرگ. مگر می‌شود جهان خلاقیت و طنز بی‌چون اویی را پذیرفت و تحمل كرد. كسانی هستند كه دنیای‌شان را به قدر اندام‌شان خلق كرده‌اند و اندكانی آن چنان حضوری دارند كه جهانی را در خود آفریده‌اند و حجمی را در هستی هست كرده‌اند كه نبودشان سیاه‌چاله می‌آفریند. هر بزرگی بر بزرگی این هستی منبسط چنان می‌افزاید كه نبودش بر دل هستی داغی ابدی می‌نشاند. مادر روزگار چه تعداد بزاید تا درمبخشی از آن میان به در آید؟ گفتنِ در كلام و ادعای در حرف ساده‌ترین كار است ولی عمری را به پای عمقی نشستن و جانی را بر سر پیمانی نهادن نه آسان است و نه جامه‌ای برای اندامی دوخته شده. تازه اگر خوشبخت باشی و یار غاری در كنار داشته باشی و آشیانه‌ای فراهم و هماهنگ كه اگر اینان نیز آنچنان كه باید، نباشد واویلاست. چه مقدار بیافرینی تا بر گرده زمانه ناهماهنگت به باورانی خود را؟ چه حجمی خلق كنی تا خلقِ تنگ خلق بی‌حوصله‌ات پذیرایت شود؟ چگونه از كوچه‌های تنگ معیشت عبور كنی كه ننگی نیالایدت؟ زمانه را چطور شاهد باشی كه شهادتت مورد قبول تنگ‌نظران بی‌هنر قرار گیرد؟ رنج هستی را تا كجا صیقل دهی تا این‌همه تازگی و طراوت از آن بتراود؟

خداحافظ استاد درمبخش

اردشیر رستمی

پس از ماه‌ها بی‌آبی، حالا 3 شبانه‌روز است كه باران می‌بارد ولی شما دیگر نیستید.
شما همراه برگ‌های زیبای درختان به آغوش مادر نخستین‌تان، خاك باز می‌گردید. همه ما به آغوش مادر باز خواهیم گشت حتی روزی خود زمین هم به آغوش مادر خود كائنات باز خواهد گشت. حتی زمان هم زمانی خود را پشت سر خواهد گذاشت و همه‌چیز تمام خواهد شد. همه ما فرصتی محدود داریم كه باید آن را به شكل در بیاوریم و شما به بهترین شكل توانستید این كار را انجام بدهید.
شما تسلیم جهان نشدید و روایت خود را قرائت كردید. مانند حافظ بزرگ، مانند خیام، نظامی، سعدی، بیدل، صائب، حسین بهزاد، كمال‌الملك، طاهره، مشكین‌قلم، میرزا غلامرضا اصفهانی، سهراب شهیدثالث، عباس كیارستمی، علی حاتمی و ده‌ها و صدها نام دیگر.
آثار شما زیباست. محكم و خوش‌رنگ. پرمعنی و گران‌سنگ. آثار شما مانند آثار میكل آنژ، پیكاسو، مودیلیانی، اگون شییله، جكسون پولاك، دكونینگ، كالدر، كلیمت، شاگال، لوسین فروید، براد هالند، رالف استدمن، گئورگ راخ، مونه، صمیع بالچی اوغلو و ده‌ها و صدها نام دیگر زیباست و شما در كنار آنان تا زمین و زمان هست، زنده خواهید بود.
از آنان كه ادعاهای دروغین دوستی با شما داشتند ولی دست‌تان را نگرفتند، حرفی نمی‌زنم؛ آنها در تاریخ و هنر به گرد پای شما هم نخواهند رسید. خسته نباشید استاد. خسته نباشید. خداحافظ.

جای خالی یك مدرس بزرگ

آرش سلطانعلی


كامبیز‌ درمبخش از مهم‌ترین هنرمندانی بود كه نقش كتمان‌ناپذیر او در زمینه تصویرسازی و كاریكاتور تا سال‌های سال در تاریخ هنر ایران ماندگار خواهد بود. فقدان این هنرمند بزرگ، از آن دسته آسیب‌هایی است كه ترمیم آن سال‌ها طول خواهد كشید. او هنرمندِ خاطرات گذشته و سال‌های رفته نبود، بلكه هنر او فرزند زمانه او بود و از این روست كه تمام آثار درمبخش رنگ و بوی امروزی دارند و زندگی انسان امروزی در این آثار جاری و ساری است. سوژه‌های آثار درمبخش در عین حال كه خنده‌دار و شیرینند، اما تفكر مخاطب را نیز برمی‌انگیزند و این تفكر گاه به طنز سیاه نیز پهلو می‌زند.

كاریكاتورهای كامبیز درمبخش در عین اینكه بین‌المللی هستند، ریشه‌های عمیقی در امروزِ مردم كشورش دارند و او بیش از بسیاری از هنرمندان دیگر، در سال‌های پایانی عمر عزیز خود، غم‌ها و شادی‌های مردمش را به تصویر كشیده است.
نكته مهم دیگر درباره درمبخش، این بود كه او افزون بر ویژگی‌های ارزشمند و یكتای آثار هنری‌اش، انسانی بزرگ، ارزشمند، خلاق، صاحب ایده و باسواد بود و شخصیتی كه پشت تمام آثار كامبیز درمبخش حضور دارد، هنرمندی است كه به تمام این صفات ویژه، متصف است. درمبخش نه تنها هنرمندی یكتا بود، بلكه شخصیتی یگانه نیز داشت و این مساله، حقیقتی است كه احتمالا تمام دوستان، آشنایان و مخاطبانی كه او را از نزدیك دیده بودند، بر آن صحه خواهند گذاشت.
ما افتخار این را داشتیم كه از ابتدای تاسیس مدرسه «ایده» در خدمت كامبیز درمبخش باشیم. درمبخش در مجموعه ما، از مدرسین كاریكاتور و طراحی كارتون بود و دانشجوها و جوانان بسیاری را در این دو رشته آموزش داد و به فضای حرفه‌ای هنرهای تجسمی معرفی كرد. همیشه با اشتیاق بسیار در كارگاه‌ها و كلاس‌ها حاضر می‌شد و فضای جلسات را به گونه‌ای مدیریت می‌كرد كه مخاطب از لحظه، لحظه این جلسات بهره‌برداری مناسب خود را انجام دهد. تمام سوالات را با دقت و حوصله پاسخ می‌داد و این ویژگی، كارگاه‌های او را به برجسته‌ترین كلاس‌های مجموعه ما تبدیل كرده بود.
تصویر دیگری كه از حضور او دارم، جشن پنج‌سالگی «ایده» در خانه هنرمندان ایران است كه بخشی از آن برنامه به گرامیداشت كامبیز درمبخش و تقدیر از خدمات او در زمینه تصویرسازی و كاریكاتور اختصاص داشت. او با تواضعی مثال‌زدنی، همراه با شرم و سپاس در این برنامه شركت كرد و حضور عزیزش برای همه در آن روز مایه شادی بود. افزون بر اینها، كامبیز درمبخش از كسانی بود كه همواره در برنامه‌های هنری و فرهنگی از نخستین مشوقان و حاضران بود و هیچ‌وقت فراموش نخواهم كرد كه چگونه در بسیاری از نمایشگاه‌های مجموعه حضور فعال داشت و حتی گاه از آثار هنرمندان جوان‌تر نیز بازدید می‌كرد. او عاشق هنر بود و همین است كه هیچ علاقه‌مند واقعی به هنر، نمی‌تواند درمبخش را از یاد ببرد.

كرونا، كامبیز درمبخش را هم از فرهنگ و هنر ایران گرفت. كاریكاتوریست و گرافیست برجسته‌ای كه خبر درگذشتش، فضای فرهنگی كشور را كاملا تحت‌تاثیر خود قرار داد. او متولد 8 خرداد ۱۳۲۱ در شیراز بود و در كارنامه هنری‌اش چندین جایزه بزرگ معتبر بین‌المللی دیده می‌شود. نمایشگاه‌های مستقل مختلفی از آثار درمبخش در كشورهای مختلف جهان برگزار شده است. استمرار فعالیت هنری از ویژگی‌های درمبخش بود. چنان‌كه طی نیم‌‌سده كار هنری هیچگاه توقف نداشته و حاصل این استمرار، دستاوردهای ارزشمندی را در عالم هنر رقم زده است. درمبخش آوازه‌ای جهانی داشت؛ چنان‌كه امروز در هر جای دنیا كه بنا باشد سخنی از كاریكاتور به میان بیاید، بی‌شك گریزی از ذكر نام او نخواهد بود. هنرمندی كه جایزه‌های مختلفی در بزرگ‌ترین و معتبرترین مسابقات بین‌المللی كاریكاتور از جمله در ژاپن، آلمان، ایتالیا، سوییس، بلژیك، تركیه، برزیل و یوگسلاوی را از آن خود كرد. درمبخش‌همچنین نشان شوالیه را از دولت فرانسه دریافت كرد و در ۱۳۹۷ در مراسم پایانی ششمین «جشنواره بین‌المللی هنر برای صلح» یكی از چهار هنرمندی بود كه نشان عالی «هنر برای صلح» را به خود اختصاص داد.

منبع: روزنامه اعتماد

logo-samandehi