ما سلبریتیها را بیشتر از شهرمان دوست داریم
دروس آموخته؛ وقتی انتخاب بین سلبریتی و شهر است
به قلم: سعیده قرشی- معمار، پژوهشگر
روایتی از آنچه در 24 دی ماه جاری حوالی عصر بر تماشاخانه استاد اکبررادی گذشت...
صاحب سالن او را انتخاب کرد، صف متقاضیان اتوگراف او را انتخاب کردند، پروجکتور سالن او را انتخاب کرد، گرمایش سالن او را انتخاب کرد، حتی صندلیهای خالی برنامهی ما او را انتخاب کردند ... و چرا باغچهی کوچک ما سیب نداشت ...
بعضی وقتها میپرسم چرا کل ساختار مالی سینمای ایران معادل دستمزد یک هنرپیشه است. پرفروشترین فیلم سینمای ایران با «دلار جهانگیری» هم حساب کنیم فروشش به 10 میلیون دلار نمیرسد. 10 میلیون دلار دستمزدی عادی است برای هنرپیشهها.
کل ماجرای سینمای ایران را که جمع کنی در بهترین حالت و باز هم با «دلار جهانگیری» به 50 میلیون دلار نمیرسد؛ این هزینه تولید یک فیلم درجه 3 هالیوودی است. هرکجا اگر در حوالی هالیوود بخواهند در مورد سرنوشت شهر با هم صحبت کنند هیچ وقت افراد صف امضا گرفتن همان هنرپیشهای که دستمزدش فراتر از 50 میلیون دلار است را ترجیح نمیدهند!
و من قرار است این را یک جای دلم بگذارم ... انقدر میگذارم در طاقچهی خاطرات و انقدر جلو و عقب میکنم تا از این تهدید، فرصت بسازم؛ به قول دوستان حوزه انگیزشی و خواهم ساخت. شاید وقت آن است دوباره فکر کنیم کجای داستان ایستادهایم، فکر کنیم که در رشت، کجا ایستادهایم، فکر کنیم که در تهران، کجا ایستادهایم و فکر کنیم که در ایران، کجا ایستادهایم ...
در هرحال این باعث شد که من هنرپیشهای با نام اشکان خطیبی را سرچ کنم و بشناسم؛ نمیدانم در ردهبندی بازیگران ایران (اگر ردهبندی وجود داشته باشد) در چه سطحی قرار دارد اما متوجه شدم در تنظیم زمان و وقتشناسی بسیار ضعیف اند ...
هر چند ایشان مقصر نبود ... صاحب تماشاخانه استاد اکبر رادی مقصر نبود ... پروجکشن مقصر نبود ... سیستم گرمایش سالن مقصر نبود ... هیچ کس مقصر نیست، ما به طرزی معصومانه فرصتها را از دست میدهیم ... بدون تقصیر، بدون تصور ... تا شاید وقتی دیگر ...
این مطلب پیش از این در روزنامه دوات/ زیبا شهر رشت به چاپ رسیده است.